بخشی از من هست که هنوز برای لذت بردن از روابط جن.سی مشکل داره. احساس میکنم که هنوز باید هزینهی باردار شدن و گذاشتن بچهام برای فرزندخواندگی رو پرداخت کنم.
پدر/مادر زیستی
برای بعضی پدران و مادران زیستی، روابط جن.سی یادآور تجربهی فرزندخواندگی است. پذیرش و حل و فصل احساسات متعددی که همراه است با پدر و مادر زیستی بودن، میتواند کمک کند که روابط جن.سی به فعالیتی لذتبخشتر تبدیل شود.
متوجه شدهام که این موضوع برام مشکلاتی در زمینهی اعتماد، چه در ازدواج و چه ارتباطات دوستی، ایجاد کرده. با چیزهایی مشکل داشتهام مثل کمبود اعتماد به نفس، افسردگی و احساس گناه و احساس شرمساری. دارم خیلی سخت تلاش میکنم که بر خود قدیمیام غلبه کنم.
پدر/مادر زیستی
پدر یا مادر زیستی بودن بر روابط تاثیر میگذارد. اعتماد به نفس پایینی که خیلی از پدران و مادران زیستی وصف میکنند، میتواند مزاحم آغاز رابطهی جدید و ادامه دادن روابطشان باشد. گاه برای پدران و مادران زیستی دشوار است که باور کنند کسی ممکن است صادقانه ازشان مراقبت کند و دوستشان بدارد. اعتماد کردن به دیگران میتواند به صورت یک مانع جدی ظاهر شود.
کار پیدا کردم، بعد به خدمت سربازی رفتم، سفر کردم، دنیا رو دیدم و به آرومی التیام پیدا کردم. اگر هرکسی میخواست بدونه، میگفتم که مادر زیستیام. از بابت آوردن دیوید به این دنیا شرمنده نبودم. از سربازی بیرون اومدم، به شهرم رفتم، تلاش کردم که یک کار دائمی و ثابت پیدا کنم. نشد. بالاخره یک کار در یکی از ایالتهای غرب میانه پیدا کردم. فکر میکردم یک جورهایی درمان شدهام، اما اشتباه میکردم. هیچ وقت با مردی ارتباط ثابت و پایداری برقرار نکرده بودم. یک بار نزدیک شدیم، حتا نامزد هم شدیم، اما آخرش به هم خورد. بنابراین تصمیم گرفتم که هیچ وقت ازدواج نکنم. اینجوری بگم که در طالعام این جور نوشته شده بود.
مادر زیستی
بعضی پدران و مادران زیستی احساس میکنند که به خاطر تجربههای بارداری، تصمیم به فرزندخواندگی و رها کردن فرزند که از سر گذراندهاند، سرنوشتشان محکوم به شکست است. روابط آینده تحت تاثیر این خواهند بود که پدر و مادر زیستی چه دیدی نسبت به خود در فرایند فرزندخواندگی دارند.
در چند ماه اول بعد از رها کردن فرزندم، جدی فکر میکردم که دارم روانی میشم. هرچی باشه، به من گفته بودن که این بچه رو فراموش میکنم و به دنبال زندگیام میرم، انگار که این دختر اصلن هیچ وقت وجود نداشته! به هر حال، چیزی فراموش نشد. درد سختتر شد و من هم به شدت افسرده شدم. واقعن حس میکردم که دلم میخواست بمیرم. یادم مییاد که هر بار که دختربچهای هم سن و سال دخترم میدیدم، فرو میریختم و تیکه تیکه میشدم. احتمالش بود دختر من باشه؟
پدر/مادر زیستی
افسردگی حس کردن نا امیدی و درماندگی است. حسی هست که هیچ وقت چیزی عوض نمیشود و این که هیچ وقت روزهای روشنتری در راه نخواهند بود. طبیعی است که پس از از دست دادن، احساس افسردگی کنیم. از دست دادن یک فرزند فقدان اساسیای در زندگی یک پدر یا مادر است. پدران و مادران زیستی این فقدان را به نوعی حس میکنند.
به طرز دردناکی فهمیدهام که هنوز با قضیهی فرزندخواندگی کنار نیومدهام. دوازده سالِ گذشته به ریختن اشک گذشته و امیدوارم که الان در مسیر بهبود باشم. در اولین جلسهی گروه پشتیبانی، به محض این که محل رو ترک کردم، زدم زیر گریه. همون گریهی از ته حلقی بود که وقتی متیو رو از دست دادم تجربه کردم.
پدر/مادر زیستی
ممکن است چنین به نظر برسد که غم یک پدر یا مادر زیستی زنده باشد و برای خودش زندگیای داشته باشد. هیچ محدودیت زمانی برای سوگواری برای از دست دادن بچه وجود ندارد. عمیق بودن غم بعضی پدران و مادران زیستی، حتا بعد از گذشت مدت زیاد از رها کردن بچه، آنها را شگفتزده میکند. بهترین کار این است که شخص وجود این غم را به رسمیت بشناسد، به خود اجازه دهد آن را حس کند و بداند که شخص بیش از آنچه که بتواند اداره کند، سختی دریافت نمیکند. تمام احساسات میگذرند.
ویدیوی بالا رو در فیسبوک به اشتراک گذاشتم و از دوستهای غیرخاورمیانهایام خواستم بنویسن که نظرشون در مورد این موسیقی چیه و این که آیا به نظرشون غمداره یا خنثی است. دو نفر جواب دادن: یک دوست ژاپنی (کهایکو، که قبلتر در موردش گفته بودم) نوشت «شبیه به آوازهای بودایی… با سکون و آرامش… صدا و موسیقی پسزمینه و شمعهای زیبا…» و یک دوست آمریکایی نوشت «شروعش شاد و بزمی به همراه رقص نتهای بالا بود. اما آوازش آرامشبخش بود. غمدار نبود، البته شاد هم نبود»
برای من جالب بود که به نظر این دو نفر، این موسقی غمدار نبود. میگن آرامشبخش بود و اون میگه «بزمی» شروع شد. برای من غم دنیا در این همین قطعه موسیقی جمع شده. از این تلختر نمیتونم موسیقیای تصور کنم. هر بار که میشنوم، غم این دنیا و اون دنیا روی سرم خراب میشه. ولی باز هم دوست دارم بشنوم؛ انگار که سرم برای غم میخاره.
نمیدونم غم در یک اثر هنری از کجا وارد میشه. به نظرم در مورد این قطعه موسیقی، تمام سالهای زندگیام در ایران و هربار که در موقعیت غمباری بودهام و همزمان موسیقیای با این سبک شنیدهام، در این نگاه من موثر بودهان. در بچگی در مراسم عزاداری محرم زیاد حضور به هم میرسوندیم، نه به عنوان شرکت کننده، بلکه به عنوان تماشاچی. یادمه که ماها از طبل و سنج خوشمون میاومد و چنین مراسمی برامون بیشتر به نوعی تشریفات موسیقایی شبیه بود. بابامون هم با این که اعتقادی نداشت، متعهدانه و به صورت جدی ما رو از این دستهی عزاداری به اون دسته و از این سینهزنی به اون یکی میبرد. موضوع غذا و نذری هم در میون نبود؛ در کرمانشاه اون زمان غذای نذری چندان مرسوم نبود. به نظر میرسه که با تمام اینها، غم رو از اون مراسم درک کردهام.
یک چیز نیمه مربوط هم بگم: یک شب، سر میز شام، در یوتیوب موسیقی «گنجشک لالا سنجاب لالا» رو پیدا کردیم و خوشخوشان برای هامون پخش کردیم. در سکوت کامل گوش کرد و یک کلام حرف نزد. بغضی در گلوش شکل گرفت و همینطور که موسیقی پخش میشد، بغضش بیشتر و بیشتر میشد (برای قطع کردن موسیقی دیر شده بود). به جلو خیره شده بود و هر از گاهی به ماها نگاهی میکرد. به محض این که لالایی تموم شد، زد زیر گریه و انصافن هم سوزناک گریه کرد. اون شب اولین و آخرین باری بود که موسیقی لالایی رو براش پخش کردیم. اما از اون شب تا به حال، چند ماه میشه که هرشب، به اصرار خودش، ما براش همون لالایی رو میخونیم تا خوابش ببره. انگار که سرش برای کمی غم میخاره.
جدا کردن یک مادر از فرزندش غیرانسانیترین و ظالمانهترین فرم تنبیهایه که نوع بشر دیده. ترجیح میدادم اعدام میشدم!
مادر زیستی
پدران و مادران زیستی ممکن است در مرحلهای از زندگیشان نسبت به تجربهی فرزندخواندگی احساس خشم و عصبانیت داشته باشند. برای بعضی پدران و مادران زیستی، این خشم در زمان تصمیمگیری برای ترک کردن کودک حضور دارد، در حالی که برای دیگران ممکن است سالها بعد ظاهر شود. خشم احساسی است که به صورت طبیعی وقتی فقدان یا حسی از نداشتن کنترل وجود دارد، بروز میکند. همچنین خشم ممکن است باعث انگیزه گرفتن افراد شود که کارهایی انجام دهند همچون جستجو برای فرزندشان یا مبارزه کردن برای اصلاح فرزندخواندگی.
وقتی بالاخره تصمیم گرفتم به فرزندخواندگی فکر کنم، حسی از تسکین بهم دست داد. حس بدی داشتم که نمیتونستم بچهام رو نگه دارم، اما میدونستم که بچه در کنار پدر و مادری که میتونن ازش نگهداری کنن، وضعیت بهتری داره. من نمیتونستم. خوشحال بودم که کسانی هستن که میتونن بچهام رو به شکل مناسبی بزرگ کنن.
پدر/مادر زیستی
وقتی پدر و مادر زیستی تصمیم میگیرند که فرزندخواندگی بهترین گزینه برای فرزندشان است، ممکن است حسی از تسکین ایجاد شود. تصمیم به فرزندخواندگی معمولن وقتی گرفته میشود که تمام گزینههای دیگر بررسی شدهاند. البته این به معنای این نیست که احساسات دیگر حاضر نیستند یا بعدتر بروز نمیکنند.
داشتن ارتباط جن.سی انتخاب من نبود. تجربهی وحشتناکی بود. به یاد دارم که هقهق گریه میکردم و از دوستپسرم میخواستم که توقف کنه. میدونم که داشتم نسبت بهش بیش از اون چه که میخواستم علاقه پیدا میکردم، اما برای رابطهی جن.سی آماده نبودم. قبول دارم که من هم بیتقصیر نیستم. باید قبل از این که از کنترل خارج بشه متوقفش میکردم.
مادر زیستی
گناه احساس رایجی برای پدران و مادران زیستی است که همیشه با خود همراه داشته باشند. ممکن است احساس گناه به خاطر رابطهی جن.سی باشد، به خاطر باردار شدن باشد و یا به خاطر تصمیم به فرزندخواندگی باشد. احساس گناه ممکن است به این معنا باشد که شخص هنوز خود را به خاطر رفتارها یا اتفاقهای گذشته نبخشیده است. با این حال، اگر شخص به این باور برسد که هیچ کاری دربارهی یک اتفاق در گذشته نمیتواند انجام دهد، تواناییاش را پیدا میکند که احساس گناه را رها کند.
به خاطر شرمندگی، مادر زیستیام نتونست تا ده سال به خواهر و برادر زیستیام چیزی بگه. پدر زیستیام هنوز به همسرش و دو پسرش چیزی در مورد من نگفته.
فرزندخوانده
شرم احساسی است که میتواند افراد را فلج کند و باعث شود حقیقت را مخفی کنند. شرم این حس است که کار اشتباهی انجام دادهاید و مردم در مورد شما بد فکر میکنند. در فرزندخواندگی، شرم ممکن است تا سالها بعد از خود اتفاق ادامه یابد. بعضی از پدران و مادران زیستی، به خاطر شرمشان، به هیچ کس هیچ چیز در مورد تجربهی فرزندخواندگیشان چیزی نگفتهاند.