– آقا من یه سوال بپرسم، البته فضولیه ها، ببخشید.
× خواهش میکنم. بفرمایین.
– من توی وبسایتت خوندم که میخواین از چین بچه به فرزندی بگیرین.
× اگه بشه…
– حالا چرا از چین؟
× پس از کجا؟
– چرا از ایران نمیگیرین؟
× توی همون صفحهای که خوندی، پایینترش هم خواسته بودم که نپرسین «چرا از ایران نمیگیرین» مگه این که خودتون قبلا یک بار از ایران بچه به فرزندی گرفته باشین.
– نه، بالاخره یه خدمتی به ایران کرده باشین.
× پس یه قرار بذاریم. مسوولیت خدمت به جهان با ما، مسوولیت خدمت به ایران هم با شما. شما اگه خواستی، از ایران بگیر.
– نه… آخه… چیزه… این چینیا زشتن.
× شما مثل این که فرزندخواندگی رو با خرید عروسک اشتباه گرفتی. پس مشکل خدمت به وطن نیست. مشکل قیافه است.
– نه خب، بالاخره چینین.
× یعنی چی بالاخره چینین؟ نکنه مساله اینه که ایرانیها باهوشترین مردم دنیا هستن و نژادشون، نژاد آریایی، برترین نژاد دنیاست؟ از ناخالصی میترسی؟
– نه… اونا که حرفای صدا و سیماست.
× خب؟…
– در واقع چینیا آدمای خوبی نیستن. ببین چه حکومتی دارن.
× یا ابالفضل! یعنی معتقدی که مردم چین هم حتما همون جوری هستن که حکومت چین هست؟ قربون شکلت، اگه این جوریه پس ایرانیا چی هستن؟
– بالاخره مردم ما مبارزه کردن. ساکت ننشستن.
× مردم چین ساکت بودهان؟
– خب آره دیگه. صداشون در نمییاد.
× مثلا در مورد میدون تیان آن من چیزی شنیدی؟
– نه. چی هست؟
× یعنی نمیدونی در میدون تیان آن من چه اتفاقی افتاده و در مورد حکومت چین و مردمش و مبارزات مردماش سخنرانی میکنی؟
– نه… مساله این نیست. این چینیا راه افتادهان همه جا رو گرفتن. همهی پذیرشها رو به چینیها میدن، جا رو برای ما تنگ کردهان.
× فکر نمیکنی شاید یک سری شرایط رو داشتهان که دانشگاه ترجیح داده بهشون پذیرش بده؟
– نه دیگه. فقط خرکارن. مثلا این هندیها رو ببین. دست کم اینا باهوش هستن. اما این چینیها فقط خرکارن.
× یعنی اگه کسی زیاد کار بکنه، یه نقطه ضعف به حساب مییاد؟ مثلا خوبه که خیلی از ایرانیها کار نمیکنن و کلی ادعا دارن؟
– نه خب… این چینیا وقتی فقط با خرکاری نتیجه میگیرن، نمیشه دیگه. باید یک مقدار هوش هم باشه.
× این وسط کی هوش داشته و حقش ضایع شده که حالا نگراناش شدی؟
– بالاخره ایرانیا باهوشن دیگه.
× یعنی تو معتقد هستی که ایرانیا باهوش هستن؟ مثلا رتبهی اول در دنیا و اینا؟
– بالاخره یه واقعیته دیگه….
عجب صبری داری روزبه؟
من بودم خط دوم به بعد فحش رکیک می دادم به بنده خدا
allliii neveshti. barikallah!
سلام…!
واقعا که دمت گرم عجب صبری داری… البته فک کنم گاهی یه مراحل ساده ترش رو با خودمم تجربه کردی نه روزبه؟ ;)
خیلی جالب بود
http://en.wikipedia.org/wiki/IQ_and_the_Wealth_of_Nations
Aghaye Rouzbeh, waghean lezzat bordam, kheli jaleb va gira bod,
به وحید: چارهای نیست. باید همین طور یواش یواش بحث کرد.
به الهام: خواهش میکنم!
به میرعماد: اختیار دارین! در واقع نکته اینجاست که وقتی که میدونی که طرف مقابل یه حداقلهایی رو قبول داره و احترام میگذاره، دیگه بقیهاش مهم نیست. یک نمونهاش هم خودت هستی. من و تو هر یک مدت یک بار یک نوبت با هم سر و کله میزنیم. اما هر دو میدونیم که طرف مقابل به یک سری حداقلها احترام میگذاره و همین هم کافیه برای این که خیلی از اختلاف نظر ها رو با دید مثبت رد کنیم.
به علی ن: خیلی ممنون از لینکی که فرستاده بودی. اتفاقا دنبال همچین چیزی بودم که به طرف مورد صحبت بدم.
به آقای حمید فخاری: لطف دارین.
به همه:
یکی از دوستان معتبر معتقد بود که اون چه که طرف گفته خیلی هم دور از انتظار نبوده و برای کسی که خیلی در جریان موضوع نیست، طبیعیه که این طور فکر کنه. در ضمن ایشون معتقد بود که من شاید نامنصفانه نوشته باشم و مساله رو از دید خودم گفته باشم. از طرفی دوست میگفت شاید لحن طرف شوخی بوده و من اینجا به این شکل نوشته باشم و جدی شده باشه. به هر حال در تغییر از گفتار به نوشتار، حس و حال و فضا ممکنه از بین بره.
با این موضوع موافقم که اون چه که نوشتم از دید خودم بوده و احتمالا هم نظرات خودم رو موجهتر جلوه داده باشم تا نظرات طرف مقابل. یعنی شاید اگه موضوع رو اون شخص مینوشت، یک داستان دیگه دیده میشد. البته خیلی سعی کردم که بیطرفانه باشه و تنها بر اساس اون چه که در ذهنم مونده مکالمه رو بنویسم.
یک چیز که باید اضافه کنم اینه که به نظر من یک سری چیزها هستن که اون قدری هم طبیعی نیستن. مثلا زشت بودن یک ملت (نژاد) یا باهوش بودن خیلی زیاد ایرانیها. به نظر من این چیزها زشت هستن و از هر دیدی و با هر پیشزمینهای هم که گفته بشن، زشته.
مورد بعدی اینه که وقتی من بدونم که طرف مقابل به یک مجموعه حداقلها احترام میگذاره، مساله خیلی راحتتره. برای نمونه خیلی از چیزهایی رو میشنوم میتونم با راحتی بیشتری شوخی تلقی کنم و از کنارش بگذرم. اما وقتی که سر حداقلها هم توافق نباشه، دیگه نمیشه به راحتی از کنار هر صحبتی گذشت.
خواستم از دوست معتبرت تشکر کنم.
در ضمن یه مدتیه میخوام ازت یه سوال وابسته به بحث بکنم، هر دفعه یادم میره. یادم باشه یه بار حضوری میپرسم.
به مهدی: اون دوست رو که خدا حفظش کنه. در مورد سوال هم که ما در خدمتیم.
از آدمهایی که چنین مکالماتی رو با خوشرویی و نزاکت ادامه می دن و باعث می شن طرف مقابل یک کمی با طرز فکر انسانی آشنا بشه خوشم میاد. یعنی طرف اینجا رو هم می خونه پس نه؟
To Azadeh: But I was not much nice during the conversation; thanks though!
I don’t think the speaker reads this blog.