حالا که صحبت از دکتر لوکس داغه، پیشنهاد میکنم در مورد برداشتهای خودمون از زندگی دکتر لوکس کمی احتیاط به خرج بدیم. دوستی در مورد دکتر لوکس گفته بودن «اولین چیزی که ما به عنوان دانشجوی خارج از کشور باید از ایشان یاد بگیریم، برگشتن و ماندن در ایران است!!!».
یک بار دکتر اعرابی این طور میگفت (سعی میکنم با کمک حافظه نقل به مضمون کنم و جملهها الزاما دقیق نیستن): «وقتی که درسم تموم شده بود، دو دل بودم که به ایران برگردم یا در آمریکا بمونم. به دکتر لوکس زنگ زدم که مشورت بگیرم. دکتر لوکس گفت اگه تنها برای وطنپرستی یا ایثار یا چیزهای شبیه به این میخوای برگردی ایران، نیای بهتره. اگه اینجا رو دوست داری و از زندگی در ایران لذت میبری، برگرد. من هم برگشتم».
در پایین قسمتی از مصاحبهی دکتر لوکس با رشد رو آوردهام. پیشنهاد میکنم اگه وقت کردین، کل مصاحبه رو بخونین.
سوال مصاحبهکننده: برای ادامهی فعالیتهای علمی خودتان چه برنامهای دارید؟ شما چرا اصلاً مشمول مسألهی فرار مغزها نبودید؟
جواب دکتر لوکس: بهنظر من این سؤال اشتباهی است. بهخاطر اینكه اگر «بحران هویت» در جهان ما حاكم نبود همه سعی نمیكردند ماندن یا نماندن در جایی را توجیه كنند. جواب این بود كه شرایط اینطور ایجاب كرد. بعضی مواقع شرایط طوری ایجاب میكند كه عدهی زیادی از افراد در محل تولدشان زندگی میكنند و عدهی كمی هم برحسب شرایط، محل زندگیشان را تغییر میدهند. آن چیزی كه باعث میشود این مطلب بهصورت سؤال حادی پیش بیاید «بحران هویتی» است كه در جامعه حاكم است و همه سعی میكنند برای چیزی كه خیلی عادی است و هر كسی هم عاملی برای تعیین محل زیستش است توجیهی پیدا كنند. بهعنوان مثال، ابراز میكنند كه من بهدلایلی ایثار كردم در كشور ماندم یا دنبال واقعیت رفتم و در كشور نماندم. اما در مورد خودم میتوانم بگویم شرایطم در ایران بهاندازهی كافی ارضاكننده بوده است بهطوری كه شامل فرار مغزها نشدهام.
besiar jaleb bood