هماتاقیام روزی یک بار میشینه یک چیزی مثل چیپس میخوره و به ازای هر بار جویدناش یک بار دهناش رو کامل باز میکنه و میبنده. ترکیب ملچ و مولوچ و خرخری راه میاندازه که بیا و ببین. در عین حال هر قلپ نوشابهاش رو مثل جاروبرقی هورت میکشه. هر یک ربع یک بار هم یک خمیازه میکشه با صدای بلند «خخخخخ».
خلاصهاش کنم؛ اگر در اخبار چیزی شنیدین مثل این که «یک دانشجوی ایرانی در تگزاس هماتاقی دانشگاهاش را با دست خفه کرد»، بدونین مقتول حقاش بوده.
اینم مثل صدای فین کردنشونه نگران نباش بهش عادت می کنی. چه بسا خودتم این کاره شدی
آقا برو خدا تو شکر کن که هم اتاقی کره ای نداری که ساعت 7 شب بخوابه ساعت 4.5 صبح پاشه تو پلوپز تو نیمرو درست کنه و همه این اتفاقات در 5 قدمی تختخوابت اتفاق بیافته و هر روز به خودت می گی پاشم اینو بکشم.
به آزاده: سعی کردم که این جوری بخورم، اما بالاخره شرم و حیا هم داریم!
به پارسا: آقا اونو باید بزنی تو مغزش. علاجش همینه.
زندگی همینه پسر جان، بالا و پایین داره، اینطوریه که مرد میشی