از بچگی به یاد دارم که در آوردن دیگران از سیاه (مثلن با کادو دادن یک لباس رنگی) یک جور مراسم بود. اما این رو هم به یاد دارم که با تنش همراه بود. مثلن کسی که سیاه پوشیده بود حاضر نبود از سیاه در بیاد و نفر مقابل داشت به زور لباس رنگی میداد و بذار و بکش بود سر این که طرف بالاخره بیرون بیاد یا نه.
یک جور از جنس تعارف بود. اما مشکل اینه که تعارف (این غدهی چرکین) راهاش رو به درونیترین و شخصیترین امور هم باز کرده بود: سوگواری