نمیتونستم تصور کنم که بچه نداشته باشم. از وقتی که یک دختر کوچیک بودم، میخواستم که یک مادر باشم. این که نمیتونستم باردار بشم برام داغونکننده بود. الان دیگه توجهام روی فرزندخواندگی متمرکز شده. شبیه به یک کار تمام وقته! خیلی آرزوها دارم که باید در زندگیام تعدیل کنم. ساده نبوده، اما دارم تلاش میکنم.
مادر آینده
چهل و سه سال داشتم و هنوز ازدواج نکرده بودم. میدونستم که میخوام یک بچه رو بزرگ کنم، اما نمیخواستم برای یک مرد صبر کنم تا به زندگیام وارد بشه. در ضمن، کمکم داشتن یک بچهی زیستی در سن و سال من با اما و اگر همراه میشد. تصمیم گرفتم کودکی رو به فرزندی بگیرم.
مادر
به تمام راههایی که میتونستیم بچهای رو بزرگ کنیم فکر کردیم. به رحم اجارهای (surrogacy) فکر کردیم و منصرف شدیم. نگرانی ما این بود که ممکنه برای ما به عنوان یک زوج همجنسگرا فرزندخواندگی خیلی مشکل باشه.
پدر/مادر
افراد به دلایل گوناگونی میخواهند مراقبت از کودکان را به عهده بگیرند. تصمیم به فرزندخواندگی تصمیمی آگاهانه است که دست به کار شدن و پیگیریاش را ایجاب میکند. گاه تصمیم به فرزندخواندگی وقتی گرفته میشود که شخص به مدت زیادی خواهان بزرگ کردن یک کودک بوده است. گاه هم فرزندخواندگی یکی از معدود گزینههای موجود برای داشتن فرزند است.
این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشتهی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.