در چند ماه اول بعد از رها کردن فرزندم، جدی فکر میکردم که دارم روانی میشم. هرچی باشه، به من گفته بودن که این بچه رو فراموش میکنم و به دنبال زندگیام میرم، انگار که این دختر اصلن هیچ وقت وجود نداشته! به هر حال، چیزی فراموش نشد. درد سختتر شد و من هم به شدت افسرده شدم. واقعن حس میکردم که دلم میخواست بمیرم. یادم مییاد که هر بار که دختربچهای هم سن و سال دخترم میدیدم، فرو میریختم و تیکه تیکه میشدم. احتمالش بود دختر من باشه؟
پدر/مادر زیستی
افسردگی حس کردن نا امیدی و درماندگی است. حسی هست که هیچ وقت چیزی عوض نمیشود و این که هیچ وقت روزهای روشنتری در راه نخواهند بود. طبیعی است که پس از از دست دادن، احساس افسردگی کنیم. از دست دادن یک فرزند فقدان اساسیای در زندگی یک پدر یا مادر است. پدران و مادران زیستی این فقدان را به نوعی حس میکنند.
این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشتهی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.