به طرز دردناکی فهمیدهام که هنوز با قضیهی فرزندخواندگی کنار نیومدهام. دوازده سالِ گذشته به ریختن اشک گذشته و امیدوارم که الان در مسیر بهبود باشم. در اولین جلسهی گروه پشتیبانی، به محض این که محل رو ترک کردم، زدم زیر گریه. همون گریهی از ته حلقی بود که وقتی متیو رو از دست دادم تجربه کردم.
پدر/مادر زیستی
ممکن است چنین به نظر برسد که غم یک پدر یا مادر زیستی زنده باشد و برای خودش زندگیای داشته باشد. هیچ محدودیت زمانی برای سوگواری برای از دست دادن بچه وجود ندارد. عمیق بودن غم بعضی پدران و مادران زیستی، حتا بعد از گذشت مدت زیاد از رها کردن بچه، آنها را شگفتزده میکند. بهترین کار این است که شخص وجود این غم را به رسمیت بشناسد، به خود اجازه دهد آن را حس کند و بداند که شخص بیش از آنچه که بتواند اداره کند، سختی دریافت نمیکند. تمام احساسات میگذرند.
این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشتهی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.