همیشه میدونستم که به فرزندی گرفته شدهام. حدس میزنم پدر و مادرم وقتی چهار یا پنج ساله بودهام به من گفته باشن. فکر کنم اون زمان چندان در مورد این موضوع فکر نمیکردم. یه چیزی بود که بخشی از زندگیام بود.
فرزندخوانده
سختترین چیز برای من این بود که به پسرم بگم که به فرزندی گرفته شده. نمیخواستم در این مورد حس بدی داشته باشه. فکر میکردم این گفتگو رو وقتی تقریبن پنج سالش باشه، با آداب و رسوم و به تفصیل انجام خواهیم داد. راستش یک روز که توی ماشین بودیم، موضوع پیش کشیده شد و ما هم در این مورد صحبت کردیم. فکر کنم برای من سختتر بود تا اون!
پدر/مادر
به بیشتر فرزندخواندهها، قبل از این که به سن ده سالگی برسند، دربارهی فرزندخواندگیشان گفته میشود. این موضوع یکی از حوزههایی است که پدر و مادرها بیشتر از همه از آن میترسند، این که چه گونه به بچه بگویند و چه چیزی بگویند. شاید پدر و مادرها اطمینان خاطر بیشتری داشته باشند اگر بدانند که فرزندخواندهها تا حدی خبر دارند که به فرزندی گرفته شدهاند – بالاخره فرزندخواندهها خودشان در این اتفاق حضور داشتهاند.
این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشتهی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.
One thought on “فرزندخواندگی: خبر داشتن”