همیشه میدونستهام که به فرزندی گرفته شدهام – حتی قبل از این که بدونم که فرزندخواندگی چیه. پدر و مادرم به من توضیح میدادن که مادر زیستیام نمیتونسته به خاطر سنش و وضعیت ازدواجش و غیره، زندگیای رو که میخواسته، برای من فراهم کنه و تصمیم گرفته من رو برای فرزندخواندگی بگذاره. همیشه با این موضوع راحت بودهام، هرچند که یادم مییاد تا وقتی دبیرستان رو تموم نکردم، خیلی خجالت میکشیدم در مورد وضعیت فرزندخواندگیام به دوستام چیزی بگم.
فرزندخوانده
چه طور پسرم باور میکنه که من رهاش کردم چون دوستش داشتم؟
پدر/مادر زیستی
نمیتونم زندگی بدون جِیمی رو در ذهنم تصور کنم، با این وجود هنوز هم وقتی یک خانم باردار میبینم میتونم گریه کنم.
پدر/مادر
فرزندخواندگی سرشار از دوگانگیهاست. فرزندخواندهها انتخاب شدهاند در حالی که طرد هم شدهاند. پدران و مادران زیستی فرزندانشان را میگذارند و میروند چون دوستشان دارند. پدران و مادران معتقدند فرزندخواندگی رخداد مثبتی است، در حالی که برای امکانِ داشتن فرزند زیستی سوگواری میکنند. احساسات، عواطف و مسایل در فرزندخواندگی همیشه حضور دارند و دایم خود را نشان میدهند. حل و فصل دوگانگیهای فرزندخواندگی ناممکن است. بهترین هدفی که میتوان برای برخورد با این دوگانگیها در نظر گرفت، این است که وجودشان را بپذیریم و آنها را در زندگی وارد کنیم.
این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشتهی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.
سلام آقای دانشور
شما بالاخره فرزندخونده رو آوردید پیش خودتون یا اون پسر کوچولوی دوست داشتنی در وب سایت پسر زیستی شماست
پریسیما: نه، هامون پسر زیستیمونه. برای فرزندخوانده هنوز در نوبتیم.
:)
بسیار عالی