اگر یک مادر میتونه دو بچه رو دوست داشته باشه، چرا من نتونم دو مادر رو دوست داشته باشم؟
فرزندخوانده
همیشه پدر و مادرم رو تنها پدر و مادری دونستهام که دارم. حالا دارم تلاش میکنم تمام کسانی که از خانوادهی زیستیام هستن رو هم وارد کنم. گاهی بیش از اندازه سخت و سنگین میشه.
فرزندخوانده
فکر میکردیم دیگه خبری از اون خانمی که دخترمون رو به دنیا آورد نمیشه. وقتی یک نامه برامون نوشت و گفت که میخواد دخترمون رو ببینه، غافلگیر شدیم. زمان زیادی برد تا تونستیم با قضیه راحت بشیم.
پدر/مادر
ساختار فرزندخواندگی رابطههایی میسازد که منحصر به فردند. در فرزندخواندگی، سه گروه هستند که برای همیشه درگیر ارتباط با یکدیگرند. حتی اگر خانوادهی زیستی و خانوادهی فرزندخوانده هیچگاه با هم ملاقات نکنند، همچنان به خاطر خود فرزندخواندگی، رابطهها ساخته میشوند و به هم قفل میشوند.
پدر و مادرم عالیاند و من هم واقعا خوشحالم که من رو بزرگ کردن. در مدت بزرگ شدن خیلی فرصتها داشتم. اما پدر و مادرم نمیتونن بعضی چیزها رو به من بگن؛ چیزهایی که تنها پدر و مادر زیستیام میتونن بهم بگن، مثل این که چشمهای سبز من به کی رفته.
فرزندخوانده
فرزندخواندهها همیشه دو پدرمادر دارند: یکی پدرمادری که در به وجود آوردنشان نقش داشتند و یکی هم پدرمادری که بزرگشان کردند. هر دو پدرمادر ضروریاند و نقش مهمی در زندگی فرزندخوانده بازی میکنند.
دوستام همیشه تلاش میکنن بفهمن فرزندخوانده بودن چه طوریه. فکر میکنن مثل زندگی در خانوادهی ناپدری و نامادریه. هیچکس مشکلی نداره اگر که هم بدونی مادرت کیه و هم بدونی نامادریات کیه. اما بعضی مردم با این که من بخوام بدونم مادر زیستیام کیه مشکل دارن.
فرزندخوانده
با این که میتوان خانوادهی فرزندخوانده را با خانوادهی نامادری ناپدری مقایسه کرد، تفاوتهای مهمی بین این دو هست. در خانوادهی نامادری ناپدری، ادامهی ارتباط با پدر یا مادر اصلی پذیرفته شده است، همانطور که شروع یک ارتباط با ناپدری یا نامادری انتظار میرود. در یک خانوادهی فرزندخوانده، شرایط فرزندخواندگی و میزان علنی بودن تعیین میکنند که خانوادهی زیستی و خانوادهی فرزندخوانده تا چه میزان ارتباط داشته باشند. در بعضی خانوادههای فرزندخوانده انتظار میرود که اعضای خانوادهی زیستی و خانوادهی فرزندخوانده هیچگاه با هم ملاقات نکنند و هیچگونه ارتباطی نداشته باشند. برعکس، در خانوادهی نامادری ناپدری، چه از پدر و مادر، چه از نامادری و ناپدری و چه از بچهها انتظار میرود تاحدی از ارتباط با یکدیگر داشته باشند.
اولش واقعا دلم نمیخواست به ملاقاتها برم. فقط میخواستم جیسون رو بزرگ کنم و با این چیزهایی که همسرم داشت مطرح میکرد سر و کله نزنم. گذروندن مراحل فرزندخواندگی به اندازهی کافی سخت بود. بالاخره موافقت کردم که یک فرصت به گروه بدیم و امتحان بکنیم؛ تعجب کردم که راستش خوشم اومد. بچهها با هم بازی میکنن و ما هم مجبور نیستیم خودمون رو توجیه کنیم یا به سوالهای احمقانهای مثل این که چرا جیسون شبیه به ما نیست جواب بدیم.
پدر
خانوادهی فرزندخوانده نباید تلاش کند چیزی باشد که نیست – یعنی خانوادهی زیستی. منظور این نیست که خانوادهی فرزندخوانده کمتر از خانوادهی زیستی است؛ فقط متفاوت است. لازم است که خانوادهی فرزندخوانده تفاوتها را قبول کند و به آنها توجه کند تا خانواده عملکرد هموار و راحتی داشته باشد. اگر جنبههای منحصر به فرد فرزندخواندگی به خوبی شناخته نشده باشند، وضعیت همیشه به شکل یک میخ گرد خواهد بود که با زور وارد یک سوراخ مربعی میکنیم.
خانوادهام هیچوقت در مورد فرزندخواندگی صحبت نکردن تا این که بهشون گفتم که میخوام به دنبال مادر زیستیام بگردم. همه از این موضوع ناراحت بودن، اما از قرار معلوم بهانهای شد که ما همه بتونیم صحبت کنیم که فرزندخواندگی برای ما چه معنیای داره و بشنویم که بقیهمون در این مورد چه حسی داریم.
فرزندخوانده
هم در خانوادهی فرزندخوانده و هم در خانوادهی زیستی، فرصتهای زیادی هست که مسایل و احساسات مربوط به فرزندخواندگی بیان شوند و مورد رسیدگی قرار گیرند. انتخاب فرزندخواندگی به معنای پذیرش کل بستهی فرزندخواندگی است، که شامل احساسات ناخوشایند هم است. با این که مطرح کردن مسایل فرزندخواندگی میتواند ترسناک باشد، اما ممکن است صبر کردن برای این که مسایل خودشان سر بر آورند، کار را دشوارتر کند. جدای از این که خانواده چه زمانی و چه طور تصمیم میگیرد به مسایل مربوط به فرزندخواندگی رسیدگی کند، صادقانه و آزادانه گفتگو کردن از احساسات مربوط به فرزندخواندگی میتواند محیطی ایجاد کند که ارتباط برای هر سه راس مثلث فرزندخواندگی راحتتر باشد.
این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشتهی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.
One thought on “فرزندخواندگی: ساختار فرزندخواندگی”