به خیلی دکترها مراجعه کردیم و خیلی درمانها برای ناباروری انجام دادیم. کاملا از پا افتادیم. بعد، وقتی وارد پروسهی فرزندخواندگی شدیم، دوباره همه چیز از اول شروع شد. شاید زمانی که بیشتر از همیشه افسرده بودم، وقتی بود که با سه مادر زیستی مختلف صحبت کرده بودیم و به نظر نمیرسید که قرار باشه به جایی برسیم. باز هم چشم انتظار شفقت یک نفر دیگه بودیم.
پدر/مادر
هیچ وقت فکر نمیکردم که روزی کار به جایی برسه که هیچ انتخابی باقی نمونده باشه. خیلی افسرده بودم. در مورد این که آیندهی بچهام چه طور میشه، هیچ چیز نداشتم که بگم و هیچ امیدی نداشتم.
پدر/مادر زیستی
چهارمین مرحلهی سوگواری افسردگی است. در این وضعیت همیشه حسی از درماندگی و نا امیدی هست. این حسها ممکن است بیایند و بروند، گاهی هم ممکن است همیشه حاضر باشند. بیشتر مردم وقتی دربارهی پروسهی سوگواری میشنوند، به یاد مرحلهی افسردگی میافتند.
گاه در کنار علایم احساسی افسردگی، علایم فیزیکی هم بروز میکنند. نمونههایی از علایم فیزیکی، نداشتن انرژی، تغییر الگوی خورد و خوراک و میل به خواب زیاد است. بعضیها علایمی چون تغییر خلق و خوی، ناتوانی در تمرکز، احساس خستگی، بیعلاقگی به فعالیتهای روزمره و احساس غم و اندوه شدید نشان میدهند.
با این که این فاز سوگواری سخت است، بسیار مهم است که به درستی به آن توجه شود. وارد شدن به مرحلهی افسردگی کمک میکند این مرحله گذرانده شود. نتیجهی تلاش برای دوری از افسردگی این است که به احتمال زیاد بعدها دوباره برمیگردد.
این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشتهی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.
One thought on “فرزندخواندگی: افسردگی”