چیزی که جامعه درک نمیکنه اینه که من فقط پدر زیستی و مادر زیستیام رو از دست ندادم؛ من پدربزرگها و مادربزرگها، عمه و خاله و عمو و دایی، بچههای اونها و خواهر و برادرهام رو هم از دست دادم.
فرزندخوانده
گفته شده به ازای هر فرزندخواندگی که رخ میدهد، پانزده نفر تاثیر میگیرند. نه تنها سه راس مثلث، بلکه کسانی که به آنها ربط دارند هم تاثیر میگیرند؛ از جمله پدر بزرگ مادربزرگ فرزندخوانده و زیستی، برادران و خواهران پدر مادر و پدر مادر زیستی و پسرعمهها و دخترعمهها و برادران و خواهران.
مجبور شدم شغلم رو عوض کنم. بعد از مدتی، بالا و پایینها و تصمیمگیریهای لازم در زمینهی فرزندخواندگی بیش از اونی بود که بتونم تحمل کنم. خوشحالم که تجربهاش رو داشتم، اما مجبور شدم فقط تا جایی زمان بگذارم که در توان دارم.
کسی که قبلا متخصص فرزندخواندگی بوده
ممکن است متخصصانی که درگیر امور فرزندخواندگیاند هم تحت تاثیر فضای احساسی آن قرار بگیرند. مددکارها، وکیلها و قاضیها میتوانند به راحتی تاثیر موقعیتهای مربوط به فرزندخواندگی را حس کنند. جداکردن و از نو ساختن خانوادهها کار سادهای نیست، چرا که یک بار قوی عاطفی و احساسی به همراه دارد.
مادرم رو نگاه میکردم که اشک میریخت و اشکاش صورتش رو پوشونده بود. این اولین نوهاش بود و نمیخواست من این بچه رو برای فرزندخواندگی بگذارم. میدونستم که این فرزندخواندگی برای همیشه همهی خانوادهام رو عوض میکنه. همین طور هم شد!
پدر/مادر زیستی
برای خیلی از پدربزرگ مادربزرگهای زیستی، فرزندخواندگی به این معناست که اولین نوهشان را از دست میدهند و لذت تماشا کردن این نوه و بزرگشدنش را تجربه نمیکنند. دیگر اعضای خانواده که تحت تاثیر قرار میگیرند، هم برادر و خواهرهای پدر و مادر زیستیاند و هم برادر و خواهرهای پدر و مادر. تمام این خالهها و عموها و … از فرزندخواندگی تاثیر میگیرند، به خصوص اگر این موضوع مخفیانه بوده باشد.
میخوام دیگران بدونن که فرزندخواندگی قربانیان بیگناه دیگهای هم داشته. اگر کسی به من میگفت که پسر اولم (که برای فرزندخواندگی گذاشتم) حال و اوضاعش خوبه، میتونستم پسر دومم رو با اعتماد به نفس بیشتر و نگرانی کمتری بزرگ کنم. فکر میکنم تمام ترسها و اضطرابهای من به پسر دومم منتقل شد و اون هم از این فرزندخواندگی تاثیر بزرگی گرفت.
پدر/مادر زیستی
وقتی یک بچه میبینم، به این فکر میکنم که بچهی ما چه سنی میبود اگر زنده میموند. سقط جنین داشتهام، اما هنوز جای خالی بچهای که از دست دادیم رو احساس میکنم.
مادر
بچههایی که وجود خارجی ندارند و مثل شبحاند میتوانند صدای رسایی داشته باشند و در زندگی افراد حضور داشته باشند. در عمل ناممکن است که بتوان بچه داشتن یا مشکلات در بچهدار شدن را فراموش کرد. تصدیق کردن و پذیرفتن چنین واقعیتها و تجربههایی کمک میکند که افراد راحتتر با موضوع کنار بیایند و روند التیام یافتن را سریعتر کنند. وقتی این فقدانها را محترم میداریم و وجودشان را تایید میکنیم، به نوعی به افراد و حتی روح کسانی احترام میگذاریم که چنین تاثیری در زندگی ما گذاشتهاند، حتی اگر اصلا ارتباطی هم وجود نداشته. اگر سعی کنیم این فقدانها را نادیده بگیریم یا وجودشان را رد کنیم، در واقع تلاش میکنیم کسی را که از دست دادهایم جایگزین کنیم و یا مراحلی که برای سوگواری سالم لازمند را متوقف کنیم.
این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشتهی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.
One thought on “فرزندخواندگی: فراتر از مثلث”