چرا به هنر احتیاج داریم؟ اگر هنر نبود، چه کمبودی برای فرد یا جامعه پیش میاومد؟
9 thoughts on “چرا به هنر احتیاج داریم؟”
تکرار. لطفا این کامنت را نگاه دارید و قبلی را پاک کنید.
…………….
(۱) در سوال شما قطعی بودن نیاز ما به هنر فرض شده. موضوعی که سوال قرار است به آن پاسخ دهد نباید در خود سوال پنهان باشد.
(۲) ظاهرا اولین شکلهای بروز هنری کاربرد جادویی داشتهاند. نقاشی شکار حیوانات روی دیوار غار منجر به شکار بهتر میشده است. اگر این نکته صحیح باشد آنوقت میشود گفت که هنرها نوعی ادامهی ابزارهای ما برای کنترل مادی و روانی محیط سخت اطراف هستند. آنها به ما اجازه میدهند «بهتر شکار کنیم» و «سختیهای محیط خشن» را بهتر تحمل کنیم.
اینکه بگوییم «هنر بخشی از ابزارهای ماست» خیلی کلی است. آیا میتوانیم کاربرد هنر را محدودتر کنیم؟ هنر چه جور ابزاری است؟
(۳) هنر را میتوانیم به معنای فن ببینیم. در این صورت هنر منجر به توسعهی تواناییهای ما در تولید سازهها یا مکانیسمهای جدید میشود. مثال: هنر ادبیات باعث میشود فن بیان ما و در نتیجه حوزهی عینی و انتزاعی کلامی و ارتباطی ما گسترش یابد. گسترش این حوزه به نوبهی خود منجر به بسط توانایی ما در تشکیل ساختارهای سیاسی و اجتماعی پیچیدهتر میشود. همبستگی سیاسی و اجتماعی جوامع نیازمند تواناییهای کلامیای است که به اندازهی کافی پیچیده باشند.
(۴) هنر را به معنای حوزهی تمرین خلاقیت میتوانیم ببینیم. از این منظر هنر ابزاری است که خلاقیت ما و کودکان ما را تربیت میکند یا افقهای آنرا وسیعتر میکند. بدون هنر امکان تمرین خلاقیت نمیداشتیم و در نتیجه محکوم به تکرار غریزههایمان میماندیم.
(۵) هنر را به معنای حوزهی کسب تجربه میتوانیم ببینیم. با تولید و مصرف آثار هنری این امکان برای افراد جامعه ایجاد میشود که شرایط، احساسها، موقعیتها و روابطی را «تجربه» کنند که در زندگی عینی و روزمرهشان به ندرت امکان تجربه کردنش را دارند. هنر به مثابه پلتفرمی است برای تجربه کردن ارزان و متکثر. در نتیجه تولید و مصرف هنر منجر به پرورش افراد با تجربهتری میشود که به نوبهی خود میتوانند در افزایش کارایی و پیچیدگی سیاسی و فرهنگی جامعه موثر باشند.
(۶) شخصا به اینکه هنر را به غریزهی زیباییشناسیک انسان ربط بدهم اعتقادی محکمی ندارم اما به هر حال شاید بشود برای انسان جوهری متمایل به کمال و زیبایی قایل شویم. در این صورت ابرازهای آن را میتوانیم هنر بنامیم. در این تعریف هنر تلاشی است برای تعالی. با این نگاه اگر هنر نبود احتمالا جامعهای تشکیل نمیشد. چرا که جامعه خود نوعی تعالی است: زیبایی توانایی همزیستی سازندهی تعداد زیادی از افراد.
بامداد:
(۱) موافقم. سعیام بر اینه که از این اشتباه دوری کنم، هرچند در بعضی موارد مثل این از دستم در میره!
(۲) این مورد رو به خوبی متوجه نشدم.
(۳) با این ترتیب میتونیم بگیم هنر در تکامل اجتماعی به وجود اومده و بقا پیدا کرده؟
(۴) با توجه به این مورد، نباید انتظار داشته باشیم هنر در دیگر موجودات زنده به جز انسان هم شکل بگیره؟
میشه از ابعاد مختلف بررسیاش کرد. چه از نظر تکاملی چه از نظر جامعهشناسی و.. ، ولی در حالت کلی بهنظرم هنر(تعریف عام) رو نیاز داریم تا خودمون رو «بیان» کنیم، چه برای دیگران و چه برای خودمون.
حتی یک سری موجودات دیگه چیزی که ما اسمش رو کار «هنری» گذاشتیم رو دارن، خصوصا در فصل جفتیابی.
تو فرهنگها هم هنر یک چیزی مثل تریبون عمل میکنه و باعث معرفی و شناخت اون میشه.
صاد: جالب بود!
(۱) کمی خجالت کشیدم. منظورم این نبود که ملانقطی باشم. :)
(۲) منظورم این بود که اولین اشکال بروز هنر ظاهرا در مراسم جادویی ظاهر شده و کارکرد اجتماعی مستقیمی داشته. فکر میکردهاند با اجرای آن مناسک و کشیدن نقشها بر دیوار غار (مثال) بهتر میتوانند شکار کنند. مستقیما هنر در خدمت معاش مردمان آن روزگار بوده.
(۳) بله کاملا.
(۴) چرا که نه. به شرط اینکه حاضر باشیم به همان نسبت به حضور زبان و تفکر انتزاعی در حیوانات خفیفتر است نمودهای هنریشان را هم خفیفتر ببینیم. بعضی معتقدند تفکر انتزاعی و زبان در حیوانات آنچنان ضعیف است که عملا وجود ندارد. نظری ندارم.
… به همان نسبت که حضور زبان …
بامداد: باز هم جالب بود!
از زمانی که انسان کمی وقت اضافه برای گذران زندگی پیدا کرده، هنر راهی بوده برای بیان و بیرون ریختن اندیشهها و احساسهای درونی به ویژه در ارتباط با اطرافیان. وقت اضافه هم در اثر گروهی شدن کارها و پیشرفت زیستگروهی (در شکل نهاییش شهرنشینی) پیدا شده. مغز انسان در راستای بقای بهتر، یکی به دلیل همین کار گروهی و دیگری برای ابزارسازی، فرگشت پیدا کرده و بزرگ شده. اما پیچیدگی و تواناییهای این مغز از چیزی که در آغاز سمت و سوی اون رو تعیین کرده، بسی فراتر رفته و از عوارض خوب جانبی آن، پدید آمدن احساسات درونی پیچیده بوده که هنرهای گوناگون راههای نمایشش هست. البته زیبایی و تناسب و میل به اونها، که ارتباط ویژهای با هنر داره، هم منشا فرگشتی داره و مطالعات زیادی در این باره هست.
تکرار. لطفا این کامنت را نگاه دارید و قبلی را پاک کنید.
…………….
(۱) در سوال شما قطعی بودن نیاز ما به هنر فرض شده. موضوعی که سوال قرار است به آن پاسخ دهد نباید در خود سوال پنهان باشد.
(۲) ظاهرا اولین شکلهای بروز هنری کاربرد جادویی داشتهاند. نقاشی شکار حیوانات روی دیوار غار منجر به شکار بهتر میشده است. اگر این نکته صحیح باشد آنوقت میشود گفت که هنرها نوعی ادامهی ابزارهای ما برای کنترل مادی و روانی محیط سخت اطراف هستند. آنها به ما اجازه میدهند «بهتر شکار کنیم» و «سختیهای محیط خشن» را بهتر تحمل کنیم.
اینکه بگوییم «هنر بخشی از ابزارهای ماست» خیلی کلی است. آیا میتوانیم کاربرد هنر را محدودتر کنیم؟ هنر چه جور ابزاری است؟
(۳) هنر را میتوانیم به معنای فن ببینیم. در این صورت هنر منجر به توسعهی تواناییهای ما در تولید سازهها یا مکانیسمهای جدید میشود. مثال: هنر ادبیات باعث میشود فن بیان ما و در نتیجه حوزهی عینی و انتزاعی کلامی و ارتباطی ما گسترش یابد. گسترش این حوزه به نوبهی خود منجر به بسط توانایی ما در تشکیل ساختارهای سیاسی و اجتماعی پیچیدهتر میشود. همبستگی سیاسی و اجتماعی جوامع نیازمند تواناییهای کلامیای است که به اندازهی کافی پیچیده باشند.
(۴) هنر را به معنای حوزهی تمرین خلاقیت میتوانیم ببینیم. از این منظر هنر ابزاری است که خلاقیت ما و کودکان ما را تربیت میکند یا افقهای آنرا وسیعتر میکند. بدون هنر امکان تمرین خلاقیت نمیداشتیم و در نتیجه محکوم به تکرار غریزههایمان میماندیم.
(۵) هنر را به معنای حوزهی کسب تجربه میتوانیم ببینیم. با تولید و مصرف آثار هنری این امکان برای افراد جامعه ایجاد میشود که شرایط، احساسها، موقعیتها و روابطی را «تجربه» کنند که در زندگی عینی و روزمرهشان به ندرت امکان تجربه کردنش را دارند. هنر به مثابه پلتفرمی است برای تجربه کردن ارزان و متکثر. در نتیجه تولید و مصرف هنر منجر به پرورش افراد با تجربهتری میشود که به نوبهی خود میتوانند در افزایش کارایی و پیچیدگی سیاسی و فرهنگی جامعه موثر باشند.
(۶) شخصا به اینکه هنر را به غریزهی زیباییشناسیک انسان ربط بدهم اعتقادی محکمی ندارم اما به هر حال شاید بشود برای انسان جوهری متمایل به کمال و زیبایی قایل شویم. در این صورت ابرازهای آن را میتوانیم هنر بنامیم. در این تعریف هنر تلاشی است برای تعالی. با این نگاه اگر هنر نبود احتمالا جامعهای تشکیل نمیشد. چرا که جامعه خود نوعی تعالی است: زیبایی توانایی همزیستی سازندهی تعداد زیادی از افراد.
بامداد:
(۱) موافقم. سعیام بر اینه که از این اشتباه دوری کنم، هرچند در بعضی موارد مثل این از دستم در میره!
(۲) این مورد رو به خوبی متوجه نشدم.
(۳) با این ترتیب میتونیم بگیم هنر در تکامل اجتماعی به وجود اومده و بقا پیدا کرده؟
(۴) با توجه به این مورد، نباید انتظار داشته باشیم هنر در دیگر موجودات زنده به جز انسان هم شکل بگیره؟
میشه از ابعاد مختلف بررسیاش کرد. چه از نظر تکاملی چه از نظر جامعهشناسی و.. ، ولی در حالت کلی بهنظرم هنر(تعریف عام) رو نیاز داریم تا خودمون رو «بیان» کنیم، چه برای دیگران و چه برای خودمون.
حتی یک سری موجودات دیگه چیزی که ما اسمش رو کار «هنری» گذاشتیم رو دارن، خصوصا در فصل جفتیابی.
تو فرهنگها هم هنر یک چیزی مثل تریبون عمل میکنه و باعث معرفی و شناخت اون میشه.
صاد: جالب بود!
(۱) کمی خجالت کشیدم. منظورم این نبود که ملانقطی باشم. :)
(۲) منظورم این بود که اولین اشکال بروز هنر ظاهرا در مراسم جادویی ظاهر شده و کارکرد اجتماعی مستقیمی داشته. فکر میکردهاند با اجرای آن مناسک و کشیدن نقشها بر دیوار غار (مثال) بهتر میتوانند شکار کنند. مستقیما هنر در خدمت معاش مردمان آن روزگار بوده.
(۳) بله کاملا.
(۴) چرا که نه. به شرط اینکه حاضر باشیم به همان نسبت به حضور زبان و تفکر انتزاعی در حیوانات خفیفتر است نمودهای هنریشان را هم خفیفتر ببینیم. بعضی معتقدند تفکر انتزاعی و زبان در حیوانات آنچنان ضعیف است که عملا وجود ندارد. نظری ندارم.
… به همان نسبت که حضور زبان …
بامداد: باز هم جالب بود!
از زمانی که انسان کمی وقت اضافه برای گذران زندگی پیدا کرده، هنر راهی بوده برای بیان و بیرون ریختن اندیشهها و احساسهای درونی به ویژه در ارتباط با اطرافیان. وقت اضافه هم در اثر گروهی شدن کارها و پیشرفت زیستگروهی (در شکل نهاییش شهرنشینی) پیدا شده. مغز انسان در راستای بقای بهتر، یکی به دلیل همین کار گروهی و دیگری برای ابزارسازی، فرگشت پیدا کرده و بزرگ شده. اما پیچیدگی و تواناییهای این مغز از چیزی که در آغاز سمت و سوی اون رو تعیین کرده، بسی فراتر رفته و از عوارض خوب جانبی آن، پدید آمدن احساسات درونی پیچیده بوده که هنرهای گوناگون راههای نمایشش هست. البته زیبایی و تناسب و میل به اونها، که ارتباط ویژهای با هنر داره، هم منشا فرگشتی داره و مطالعات زیادی در این باره هست.
مردی از سرزمین دانش: جالب بود!