چه چیزی مانع میشه که رقیب/رقیب یا مصرفکننده/مصرف شونده در تکامل (فرگشت) تا بینهایت بهبود پیدا بکنن؟ (مثلن پلنگها نسل به نسل چابکتر و سریعتر بشن و آهوها هم به همچنین و به همین ترتیب هر دو تا بینهایت پیش برن و به شکل نامحدودی بهبود پیدا بکنن)
آیا میدونیم چنین مانعی به صورت ذاتی در فرگشت وجود دارد؟ تا آنجا که میدانم فرایند فرگشت یک فرایند کور است و تابعی غیرجبری از مجموعهی شرایطی که تحول ژنها و گونهها را تحت تاثیر قرار میدهد. در نتیجه اگر فرض کنیم چنین مانعی در ذات فرایند فرگشت وجود ندارد باید بپذیریم چنانچه شرایط محیطی اجازه دهد روند بهبود قدرت تطابق گونهها به صورت مستمر ادامه خواهد یافت.
ما جاهایی را میشناسیم که فرایند فرگشت مسیر خطیای را طی نکرده باشد و بعضا گونههای با قدرت تطابق بالا از گردونه حذف شده باشند آن هم به خاطر «بدشانسی» و شرایط محیطی. مثلا نئاندارتالها حدود ۷۰۰۰۰ سال (یا بیشتر) روی زمین زندگی کردند که بسیار بیشتر از مدتی است که هوموساپینسها روی زمین بودهاند. شواهدی وجود دارد که نشان میدهد آنها به خاطر هوش یا قدرت تطابق کمتر منقرض نشدهاند بلکه مهمترین دلیل انقراض آنها تغییرات محیطی و آب و هوایی بوده است. به عبارت دیگر آنها بدشانسی آوردهاند و ما تاکنون خوششانس بودهایم.
مثال بالا چه چیز را نشان میدهد؟ که فرایند تکامل همیشه خطی نیست که پله پله روی نسخهی قبلی اضافه شود. گاهی نسخههای خوب از بین میروند. اما اگر این اتفاق نیفتد چطور؟ من دلیلی ندارم که فرایند فرگشت «متوقف» شده باشد.
اصلاح (کامنت قبلی لطفا پاک شود)
یک حدس شهودی هم دارم.
از یک سو گونهها باید سعی کنند با شرایط محیطی فوری خود تطابق حداکثری برقرار کند و از سوی دیگر باید بتوانند با شرایط محیطی بلندمدت تطابق داشته باشند.
به عبارت دیگر یک آهو باید بتواند سریع بدود تا بتواند از دست پلنگهایی که در محل زندگی او وجود دارند فرار کند (شرایط محیطی فوری) اما باید بتواند نسبت به تغییرات اقلیمیای که فرضا طی ۱۰۰۰۰ سال یا یا بیشتر رخ میدهند نیز مقاوم باشد.
افزایش پیچیدگی یک گونه ممکن است آن را در یک زمینه موفقتر کند اما در زمینهی دیگر آسیبپذیرتر کند. آهویی که خیلی خیلی سریع میدود ممکن است در اولین سرمایش جهانی منقرض شود. اگر فرض کنیم نوعی جوهر درونی در فرایند فرگشت وجود دارد که مثل موتور آن عمل میکند آن وقت احتمالا تنها عامل انگیزش این موتور «بهتر شدن خصوصیتهایی که در حوزهی آگاهی فرگشتی آن است» نیست بلکه حفظ سادگی و کممصرفی نیز هست. چرا که موجودی که سادهتر و کممصرفتر است شانس بیشتری برای رویارویی با تغییرات غیرقابل پیشبینیای که ممکن است در بلندمدت رخ دهند دارد.
چون هر موجودی، دشمن خودش هم حساب میشه! بدشانسی در روند وراثت ژنی، یک بدفهمی در شرایط محیطی، انتخاب حرکت اشتباه و.. . نمیشه بهش گفت مانع، یک نوعی تصادف حساب میشه.
و خب تنازع بقا هم همین.
(البته. نمیدونم سوال رو درست متوجه شدم یا نه)
بامداد: جالب بود؛ البته با توجه به کامنت اول، همچنان باید بگیم که تا وقتی که تغییرات ناگهانی رخ ندادهاند، باید دو گونه پابهپای هم پیشرفت کنن. کامنت دوم برام جالبتر بود: یکی از برداشتهایی که من از اون کامنت داشتم این بود که محدودیتهای فیزیکی (و زیستی در این مورد) بزرگترین مانعاند برای این که دو گونه به شکل نامحدود پیشرفت کنن (اگر درست متوجه شده باشم).
صاد: البته به نظرم حتا اگر بدشانسی هم در کار باشه، احتمال این که همهی موجودات از یک گونه رو از بین ببره کم میشه. با این ترتیب اگر بدشانسیای هم باشه که نتونه تمام موجودات رو از بین ببره، باید راه رو باز کنه برای افراد دیگهای که نجات پیدا کردهاند و به اونها فرصت بده که تکثیر بشن. بنابراین به نظرم بدشانسی به خودی خودش بد نیست.
بله. حدس من این بود. محدودیتهایی که شاید نشه همه رو همزمان مدیریت کرد. به همین دلیل تو بعضی خصوصیتها گونهها به تعادل نسبی میرسن و دیگه نیازی به افزایش پیچیدگی نیست.