مطمئن هستم طراحی صندلیهای مترو برای آدمهای این دوره نبوده. وقتی که روی صندلی میشینم، دو همسایهی چپ و راست با دو باسن بیرون زده از صندلیها از دو طرف فشارم میدن. هر روز یک ساعتی رو در راه هستم. مردم در واگنهای مترو خیلی فکر میکنن. به یک نقطه خیره میشن و حرفی نمیزنن. بعضیها کتاب میخونن: دست کم اونها چشمهاشون تکونی میخوره.
:)))
خیلی خوب گفتی!
یه بار من توی هواپیما این طوری شدم. افتاده بودم ردیف وسط اون هم بین دو تا خانم چاق. از اونهایی که مثل مرغ توی کارتون رابینهود هستن! یک جایی هم در یک ساختمان قدیمی دیدم که دستمال توالت نو، خیلی سخت توی جادستمالی تعبیه شده در دیوار جا میشه. این دیگه واقعا سندی است بر روند رو به رشد پرخوری!
به به چه قطاری سوار بشیم…