یک روز وارد دفتر شدم. همکار یهودیام با شوق و ذوق گفت که رقص فارسی یاد گرفته. گفتم برقص. پسری با ریش درهمپیچیده و موهای بلند بافته شده و کیپا به سر، وسط دفتر، قر فارسی داد. انتظار نداشتم. کمی عبری یاد گرفتهام، البته استعداد خوبی ندارم. فارسی اون خیلی بهتره. موقع ترک آفیس میگم «سی یو» و همکار یهودی داد میزنه «خدافظ» و همکار آمریکایی هم داد میزنه «کدافظ» و همکار برزیلی از توی اتاقش داد میزنه «کدافظ». همکار نیجریهای نیمنگاهی میاندازه و همکار اسپانیایی پلک میزنه.
آخه اینا مثه ما “خ” دارن ولی بقیه ندارن! “مانیشما؟” و “کن” کلا از همه چی تو عبری راحت تره! میگی “مانیشما” اون میشینه هی عبری جوابتو میده و تو هم سرتو هی تکون میدی میگی “کن”.
شروین: اتفاقن همین اتفاق زیاد افتاده. گاهی که پشت هم عبری صحبت می کنه، من هم با حالت طبیعی «کن» می گم و مکالمه به روونی ادامه پیدا می کنه!
چه بامزه! یک بار یک آفریقایی رو دیدم که از سوئد اومده بود و مدتی اونجا یک دوست ایرانی داشته. تا فهمید ایرانیم گفت از آبادانی؟! گفتم چطور مگه؟ گفت بزرگترین شهره ایرانه دیگه! بیشتر از این بتونه روان صحبت کنه، اصطلاحهای ویژه یاد گرفته بود: چمنتم! خاک زیر پاتم و عزیز دلمی و از این جور چیزها!