ایران که بودم، کارم این بود که دم به دقیقه زنگ بزنم به شمارهی صد و نود و هفت و اعتراض کنم که چرا فلان پلیس با احترام برخورد نکرد یا بهمان ماشین پلیس، قانون راهنمایی و رانندگی رو رعایت نکرد (این شماره تلفن برای گزارشهای مردمی در مورد تخلفهای پلیس بود). هر از گاهی جوابهای نیمبندی هم میگرفتم. کار به جایی رسید که یک بار یک کارت مقوایی عضویت افتخاری نظارت بر پلیس بهم دادن و گفتن تو از این به بعد یک شهروند عادی نیستی، تو مامور ویژهی ما هستی. فکر کنم اون رو دادن که دیگه صدام در نیاد، چون به دنبالش تاکید کردن که «ولی شما در مورد این موضوع به کسی چیزی نگو؛ به ما هم اگه زنگ زدی، اشارهای نکن».
در دو هفتهی گذشته صاحبخونهام میخواست اتاقم رو به مشتری نشون بده و اعتقاد داشت حضور من کارش رو خراب میکنه. چند روز پشت سر هم اصرار میکرد که باید از اتاقم برم بیرون. واقعن هم برای مدتی من رو از اتاقم، اتاق خودم، بیرون انداخت و من هم در یک هوای ناجور، آوارهی خیابون شدم؛ اون هم نه یک بار. همون موقع هم از مذاکره ناامید نشدم: در اوج عجز و تنفر، یک ایمیل براش نوشتم که سیزده هزار کاراکتر داشت و تشریح کردم که چرا از نظر من کارش زشت بوده. اون هم در جواب هیچ گونه اهمیتی نداد و به کارش ادامه داد.
در این شهر هم تا جایی که در توان داشته باشم، برای بهبود محیط زندگی تلاش میکنم. چند شب پیش، رانندهی اتوبوس عصبی رانندگی میکرد و برای خیلی از ماشینها به اعتراض بوق میزد. وقتی به خونه رسیدم، گزارشی نوشتم و فرستادم. امیدی هم به جواب گرفتن نداشتم. دست کم برای وجدان خودم هم که شده، لازم بود حرفی بزنم. هیچی هیچی هم که نبود، حرف نزده از این دنیا نمیرفتم.
رای هم میدم، حتا اگر کسی رای من رو نخونه، حتا اگر کسی بخونه و عوضش کنه. از هر فرصتی، حتا ناچیز و بیفایده، برای تغییر رفتار افسرهای پلیس استفاده کردم، برای کشورم هم همین کار رو میکنم. با کسی که من رو از خونهام، از خونهی خودم، بیرون انداخته بود هم تلاش کردم مذاکره کنم؛ برای کشورم هم تلاش میکنم. برای من زندگی همینه. میدونم که باید بجنگم، حتا برای هر چیز کوچکی. سالهاست که فهمیدهام در این دنیا نه کسی برای سکوت من تره خورد میکنه و نه کسی به قهر کردن من بها میده. اگر برای چیزی جنگیدم، جنگیدم؛ یا به دست مییارمش یا این که به دست نمییارم ولی دست کم سرم رو جلوی خودم بلند میکنم.
دو روز پیش از شرکت واحد اتوبوسرانی و متروی بوستون و حومه تماس گرفتن و گفتن رانندهی خاطی رو شناسایی کردیم و برخورد لازم انجام شد، دست شما درد نکنه. این رو گفتم که در جریان باشین: اگر گذرتون به این شهر عزیز افتاد، اگر یکی از اتوبوسها کم بوق میزد، شاید تاثیر تلاش من بوده.
عالی.
خیلی قشنگ نوشتی روزبه !
آخرش به خصوص خیلی خوب بود.
شما کارتان درست است .
شاد و سلامت باشید
بسیار عالی و موافقم
درود بر روزبه. من هم رای میدم.
بامدادی: ممنون!
الهام: قربان شما!
مریم: خیلی ممنون، از آثار نشست ادبی بود.
علی: شما لطف دارین.
صادق: ممنون!
سروش: زنده باد!
نگرش ارزشمندی به زندگی دارید و قلمی صمیمی و واژگانی صادقانه.
درود که الگوی بسیار خوبی هستید و همیشه انسان بودن را یادآوری می کنید.
سربلند و تندرست باشید… همیشه
خيلي عالي ! آفرين
یک خاطره از روزبه که خیلی هم بی ربط با این نوشته روزبه نیست: سالها پیش -حدود هبجده سال پیش – هر روز ظهر من و روزبه و چند تا از دوستهای مشترکمون تو سلف سرویس دانشکده فنی برای گرفتن غذای دانشجویی صف میکشیدیم… وقتی یک کدوم از ما جلوی صف بود همه میرفتیم کنار اون می ایستادیم تا اولا زودتر به غذا برسیم و دوما همه با هم غذا بخوریم. اما وقتی روزبه جلوی صف بود مساله به این راحتی نبود… از جایی که روزبه بود تاموقع گرفتن غذا ما باید نصایح روزبه رو گوش میکردیم . اوایل روزبه سعی میکرد که ما رو متقاعد کنه که کار بدی می کنیم… اما ما با شوخی از کنار قضیه می گذشتیم و کار خودمون رو انجام میدادیم… هر بار روزبه سعی میکرد با دلیل و برهان ما رو ارشاد کنه… یادمه دفعات آخر فحش خواهر مادر هم میداد… شاید اون موقع ها ما هبچ وقت به حرف روزبه گوش ندادیم… اما اعتراف میکنم که حتی الان بعد از هیجده سال هر موقع تو صف غذا می ایستم یاد حرفهای روزبه میافتم و دلم برای اون روزها تنگ میشه.
عالی بود، مرسی مثل همیشه از نظر من منطقی، دو دقیقه پیش داشتم مشابه همین حرفها رو به یکی از بچه های دانشکده میزدم که میخواست ثابت کنه مطمئنن تقلب میشه و میزان مشارکت هیچ وقت به اندازه 88 نمیشه و ….
با سلام و آرزوی سلامتی آقا بهروز !!!!!!!!!!!!!!
بالاخره با دوستمان سر اسمت کنار امدی یا ما هم شما را بهروز بنامیم ؟
این کار را من هم در ایران برای کشور خودم انجام می دهم به 197 یا شهرداری و یا روابط عمومی ادارات و یا حتی به بقال و مغازه دار اطلاع رسانی !!!!!! می کنم چون اعتقاد دارم باید گفت تا اصلاح شود ؟ فقط گفتن نه نصیحت کردن ؟ در هر صورت خواندم و لذت بردم .
شاد و سربلند باشید . در پناه حق . منوچهری
درود بر شما
خيلي عالي بود! منم ميخوام راي بدم، ولي رسماً اينجا نه سفارتي مونده نه صندوقي!
سلام
من هم به سیاقی که برای نوشتتون انتخاب کردید احترام میذارم و هم به بینشی که در زندگی برگزیدید … و دقیقا با توجه به منطق نوشته/ زندگی شما این سوال برام مطرح شد که آیا رای دادنه شما مصداق تلاش / جنگیدن هستش ؟ من رای دادن رو بیشتر شبیه این میبینم که شما پس از اینکه به صاحب خونتون یک ایمیل ١٣٠٠٠ کاراکتری زدید بعد دفعه بعد که صاحب خونه خواست کسی رو بیاره برای دیدن اتاق، شما خودتون داوطلبانه از منزل برید بیرون و نه تنها بیرون برید بلکه به صاحب خونه پیشنهاد هم بدید که اگر من فلان ساعت بیرون برم برام بهتره … منظورم این هست که شما با رای دادن مهر تایید بزرگی میزنید به سیستم و راه کارهای تحمیل قدرتش به مردم ،مهر تایید به حق سیستم برای داشتن شورای نگهبان که با “غرض ورزی” بخواد تشخیص بده که چه کسی صلاحیت داره رییس جمهور ایران باشه، مهر تایید میزنید به آدم های منتخب سیستم که هیچ کدومشون توانمندی و از اون مهم تر پشتبا نه لازم برای رییس جمهور شدن رو ندارن …. ما اگر هزینه کردیم ( جون دوستهامون، وقت ، ا عصاب و مهاجرت های اجباری و هزار یک چیزدیگه ای که همه میدونیم و نمیخوام تکرار کنم ) برای جنگیدن ، برای داشتن دموکراسی و احترام به رای هامون و هیچ اتفاقی نیفتاده دوباره تو همون موقعییت مشابه دیگه نباید برگردیم و انگار نه انگار که اتفاقی نیفتاده عمل کنیم …
عالی
نوشته تاثیرگذاری بود تو وبلاگم با ذکر منبع بهش لینک دادم
آقا عالی! :) منم میذارم رو فیسبوک! گفتم بگم مطلع باشی! اگه خواستی برش دارم خبر بده!
اكه هركشور ديكه اي زندكي ميكرديم شايد ميكفتم بايد تحريم كرد اما اين حكومت وقيح تر از اين حرفاس كه با اين جيزها خم به ابرو بياره ، راي ندادن ما به هيج جاشون نيست
با راي ندادن فقط كمك ميكنيم به رييسجمهور شدن اون كسي كه اتوبوسي ميان و بهش راي ميدن
توي 8 سال من ليسانسم رو تمام ميكنم فوق ميكيرم و شايد ازدواج كردم، 8سال يك عمره ، نبايد بذاريم كسي مثل اقاي جليلي كه بدتر از اقاي احمدي نزاد هم هست روي كار بياد
نكران سوء استفاده از راي هاتون هم نباشيد ، ١ميليون هم كه شركت كنند روز جمعه تصاوير صف هاي طويل از صداسيما ي جمهوري اسلامي بخش ميشه و اهنك هاي هميشه
ئاسو: شما لطف دارین!
آمنه: خیلی ممنون!
ایمان: خیلی سعی کردم به یاد بیارم، اما حافظه یاری نکرد! به هر حال خوشحالم که یک چیزی باقی مونده که یاد من رو زنده کنه!
نسرین: باعث خوشحالیه!
آقای منوچهری: دقیقن!
بهمن: درود بر شما!
شروین: جای تاسفه که کار به جایی برسه که دیگه نشه کاری کرد!
ناشناس: چیزی ندارم بگم. بیشتر نظرهام و نگرشام رو سعی کردم در همین پنج پاراگراف جمع کنم. برای این متن وقت زیادی گذاشتم و اگر هنوز براتون چنین سوالی هست، نشون میده که نظرم رو به اندازهی کافی واضح بیان نکردهام.
ناشناس دوم: قربان شما!
ویولت: لطف شماست.
فرناز: خواهش میکنم، متن عمومیه و گذاشتنش توی فیسبوک باعث خوشحالی (و شرمندگی!) ماست.
مینا: به نظرم خیلی قشنگ و صریح گفتین. موافقم.
بسیار عالی و متین!
به قول آقای بهنود، کسانی که این همه سال با رای ندادن مهر تایید نزدن به سیستم نتیجه اش چی بود؟ مشروعیت اینا توی عالم کم شد مثلا؟ خوبه که وقتی یه راه حل مطرح میشه ، کاراییش هم یه جوری بررسی بشه. و تجربه تاریخی به وضوح میگه که این راه جواب نمیده. و اتفاقا نشون میده رای دادن جواب میده. هم سال 76 جواب داد هم سال 88. فقط مشکل اینه که همه میخوان سریع به نتیجه برسه این قضیه.
سلام. ممنون که در مورد انتخابات نوشتین. من هم وبلاگی با هدف ترغیب کسانی که به رای ندادن اصرار ندارند ولی ممکنه رای ندن می نویسم.
http://electiran92.blogfa.com/
با تشکر. از بوستون.
روزبه جان توی فیسبوک کامنت در مورد این یادداشتت گذاشته بودم به این مضمون که به نظرم میرسه سازگاری منطقی بین استدلال هات وجود نداره. خلاصه اش اینه از نظر من که اثر مواردی رو که گفتی و طرف وقابل و نوع بازی در مثال هایی که گفتی با اثر و طرف مقابل و نوع بازی در رأی دادن متفاوته.
با این اوصاف، منم رآی دادم و از این کار هم خیلی راضی هستم! ;)
لاله: موافقم!
نازنین: خواهش میکنم، وظیفه بود!
افشین: راستش کامنت فیسبوک رو متوجه نشدم، چون یک مقدار جملهای که نوشته بودی برام پیچیده بود. قصد داشتم که سوال بپرسم، اما درگیر خود انتخابات شدیم و فرصت نشد! حالا که نوشتی مقداری واضحتر شد. اگر منظورت رو درست متوجه شده باشم، صحبتت اینه که این دو مساله متفاوت هستن و قابل مقایسه نیستن. اگر این باشه، من هم قبول دارم که به طور کامل برابر نیستن و تفاوت دارن. اما به هر حال، به نظر من، نفس عمل از نظر کیفی (تاکید میکنم که از نظر کیفی) فرقی نمیکنه. موضوع این پست هم تلاش کردن و ساکت ننشستن و تاثیر گذاشتن در مقیاس فردی بود که به نظر من به هر دو مساله، چه انتخابات و چه رانندهی اتوبوس، اعمال میشه.
با سلام
ممنون از تون در مورد لاگرنرژ ، و اما بعد
با توجه به سیر شما در زمینه شناخت خود و جهان پیرامون خود که به این نتیجه رسیده اید که باید حرف حق را زد ولو اینکه حرف شما را کسی گوش ندهد .
عمری است همه کشورهای عقب افتاده دنیا دارند سعی میکنند ، حرف بزنند ولی کسی به حرفشون گوش نمیده ، scale down میکنم رو کشور خودمون ، عقب افتادگی بخاطر اینکه کشور خالی شده از کسانی که خوب میفهمند ، خوب الان شایدبگید ، نزاشتن ، نمیزارن ، اعدام میکنن و ……….. اگر با درایت و تدبیر عمل بشه ، (منظورم دوروی نیست ) ، میشه trade-off برقرار کرد ،چون هدف خدمت به مملکت هست ،و رساندن ایران به جایگاه خود ، هر کسی به نوبه خود ، اگر کسی تو یه جورنال در و پیت هم از یکی از دانشگاه های ایران پابلش کنه بنطر من خیای بهتر از IEEE Transaction هست .
ببخشید اگر فضول کلام شد
به امید فردای روشن
العبد: در مورد این که کسی به حرف کشورهای ضعیف تر گوش نمی ده، به نظر من قرار هم نیست کسی به حرف کسی گوش بده. هرکس تلاش می کنه حرف خودش رو به کرسی بنشونه و حق خودش رو بگیره و دیگران هم الزامن نیازی نمی بینن که به حرف دیگران گوش بکنن، مگر این که منافع شون ایجاب بکنه. به نظرم در مورد مجله های معتبر هم قضیه به همین ترتیبه: هرکسی به طور طبیعی ترجیح می ده که در مجله های به تر مقاله اش رو چاپ بکنه و خواسته ی کاملن به حقی هم هست. این که چرا اون مجله به مجله ی محبوبی تبدیل شده و یک مجله ی داخلی مجله ی محبوبی نیست، موضوع جداییه و به سابقه و گذشته شون بر می گرده. چیزی که واضحه اینه که اگر کسی موفق بشه در یک مجله ی معتبر مقاله اش رو چاپ بکنه، احتمالن خواننده های بیش تری خواهد داشت و احتمالن منشا اثر بیش تری هم خواهد شد. مسلمن خیلی هم طبیعیه که هرکس به دنبال تاثیر بیش تر خواهد بود و به صرف این که یک مجله چاپ ایرانه، خودش رو محدود نمی کنه.
با سلام
چقدر افکار قشنگی ست این
فکر قشنگ،حاصلش میشه عمل زیبا
بی تفاوتی،همین بی تفاوتی هست که کشورمون رو به این روز انداخته
اگه تک تک افراد با همین افکار زیبا و با نیت دلسوزانه(نه اینکه فقط صرفن برای امور شخصی) دست به یه همچین کارایی بزنن،اونوقت اون شهروند عادیکه یه اپسیلون مسئوله یا اون شهروندی که در هر رده ای مسئولیت داره در حد 10 به توانه…،اگر هم نخواد کاری کنه با این طرز رفتار و برخورد ناچاره که این کار درست رو انجام بده
اصلن کاری به دین و آیین و خدا نداریم(چیزی که توی دین خودمون بهش میگن امر به معروف و نهی از منکر)
اما میبینیم که خیلای از کشورای بی دین(بقول خودمون) خیلی وضع و اوضاع شهر کشورشون،از هر نظر از ما ها بهتره
جایی که بی تفوتی اصلن معنی نمیده
وهمه از همدیگه انتظار دارن ،مردم (عموم) اگه انتظاراتشون در حد معقول بالا باشه میشه امیدوار به تغییر بود.
پس برای نتیجه ،گاهی باید با هم بود،گاهی هم شاید یک تذکر کافی باشه
اما یادم افتاد به این ضرب المثل: یک دست صدا ندارد
ممنون روزبه جان :-)
یادم میوفته به این