استادی میگفت اگر میخواهین در آینده کار پیدا کنین، سعی کنین چیزی داشته باشین که منحصر به خودتون باشه. باید در دوران تحصیلتون چیز خاصی جمع کرده باشین که همون چیز براتون کار رو جور کنه. اعتقاد داشت خوبه که رویاپرداز باشین و بخواین با کارتون دنیا رو زیر و رو بکنین؛ اما سعی کنین خیلی از این شاخه به اون شاخه نپرین. برای آیندهی خوب، لازمه که عمق کارتون رو زیاد کنین. اگر میبینین کارتون گیر کرده و جلو نمیره، خوشحال باشین؛ بدونین که احتمالن داره اتفاقهایی میافته و شاید در حال پیشرفت باشین. اگر میبینین که همه چیز به خوبی جلو میره و مشکلی ندارین، بدونین که احتمالن کاری از پیش نمیبرین؛ شاید دارین خودتون رو گول میزنین. در دوران تحصیل زیاد بخونین و زیاد برنامه بنویسین (البته اینها رو خطاب به دانشجوهای مهندسی میگفت که شاید به همه اطلاق نشه). اینها سرمایههای شما هستن، چیزهایی که استادها به خاطر مشغلههای زیاد مثل جمع کردن پول ازشون محروم میمونن و در نتیجه جای تعجب هم نیست که با گذشت زمان سوادشون (به نسبت) کمتر و کمتر میشه.
کمی هم از تجربههای شخصی خودم بگم: تمام اون دستآوردهایی که بعدتر بهشون افتخار کردم و تونستم به خاطرشون سرم رو بلند کنم، چیزهایی بودن که با زحمت زیاد و در زمان طولانی و به آرومی به دست اومدن. الان به راحتی میتونم اون کارها رو فهرست کنم، چرا که همه رو به وضوح به یاد دارم: فلان کتابی که همیشه موقع شستن لباسها میخوندم، وقتی که روی زمین اتاق رختشویی مینشستم تا لباسها شسته و بعد هم خشک بشن و من هیچ کاری نداشتم به جز خوندن اون کتاب؛ فلان پروژه که به خاطرش خیلی از شبها تا دوازده شب آزمایشگاه میموندم؛ فلان مبحث که هر روز در بهمان کافیشاپ در موردش میخوندم و برای فهمیدناش خیلی جون کندم؛ فلان پروژه که هر شب در اوج خستگی بعد از کار روزانه به کتابخونه میرفتم و روش کار میکردم.
دست کم تا الان دیگه دستم اومده که باید کار کنم، خیلی زیاد. همین تجربه هم ساده به دست نیومد.
che ghashang gofi shoma
باچالا! آفنر!
متاسفانه در بسیاری از داستانها و نوشته های علمی فراموش می شه که تلاشها و سختی های دانشمندانی که اون دستاوردها رو داشتن گفته بشه. بیشتر اینجوری نشون داده می شه که از شدت کاردرستی یه هویی به یک چیزی رسیدن! در حالی که حتی اگر زندگی بزرگترین دانشمندان رو هم ببینی٬ خیلی خیلی کار کردن و سختی کشیدن و گیر کردن تا به چیزی رسیدن.
برای دو نمونه ای که ارادت ویژه به شون دارم٬ یعنی داروین و آینشتاین این رو دقیقا می شه دید. برید ببینید که داروین تا پیش از این که نظریه فرگشت رو ارایه کنه چه حجمی از کار رو انجام داده که شامل سفر دریایی چند ساله به دور دنیا٬ مشاهده٬ برداشت و گردآوری حجم انبوهی از داده ها٬ تحلیل داده ها٬ مکاتبه بسیار فراوان با زیست شناسها و زمین شناسهای زمان خودش. حالا این که چه اندازه روی این موضوع فکر کرده بماند. همه این کارها پیش از انتشار کتاب سرچشمه گونه های معروف انجام شده.
درباره آینشتاین هم که کمتر کسی می دونه که چه زحمت و استرسی کشیده برای فرموله کردن دقیق ریاضی نظریه نسبیت عام پیش از ارایه به انجمن علوم آلمان. حالا این که اصولا رسیدن به خود ایده ها چه اندازه زمان برده و سختی داشته بماند.
سلام
همیشه وبلاگ شما رو از طریق گوگل ریدر دنبال میکردم اما این مطلب شما به خاطر شرایط خاص خودم به دلم چسبید.
ممنونم
الهام: خواهش میکنم!
م.ن.ر.: دقیقن!
علی: شما لطف دارین، باعث افتخار ماست! :)
سلام
میشه اسم کتاب رو به منم هم بگی؟
ممنون
پرویز: اون گفتهای که نقل کردم، از گفتههای خود استاد در ملاقات هفتگی با دانشجوها بود. در واقع از کتابی نبود. اگر منظورتون کامنت دوستمون م.ن.ر بود، فکر میکنم کتاب The Origin of Species نوشتهی داروین منظور نظرشون بوده.
درسته
الان کدام کشور زندگی میکنی و چرا رفتی اونجا برای ادامه تحصیل است یا به خاطر بیزاری از ایران به ما هم بگو :D
آقای پرویز: مشغول به تحصیل نیستم و به خاطر بیزاری از ایران هم به این جا نیومده ام، شاید مثل خیلی های دیگه.