اكبرآقا اعتقاد داره كه تمام خط و خطوط دنيا مشخص، و تعيين شده به وسيلهي دست بشره.
اعتقاد داره كه نتايج تمام بازيهاي فوتبال از پيش تعيين شده است و تك تك گلها طبق برنامه و دستور زده شدهان. نتيجه اين كه از ديدن فوتبال لذت نميبره.
معتقده كه لبخند و گفتگوي فروشنده در فروشگاه براي منافع شخصيه و در نتيجه از گفتگو با كاركنان فروشگاه لذت نميبره.
به طور محكم اعتقاد داره قوانين دنياي اطراف، شامل سياست، جنگ، اقتصاد، فرهنگ، هنر و اجتماع رو ميدونه و در نتيجه از چيزي سورپريز نميشه چون همه چيز رو از قبل ميدونسته.
.
.
.
اين كه اكبرآقا تا چه اندازه درست فكر ميكنه رو من نميدونم، اما اين رو مطمئن هستم كه من شخصا براي لذت بردن از زندگي احتياج دارم كه جزو بازي باشم. احتياج دارم كه تا آخرين دقيقهي بازي فوتبال اميدوار به نتيجهي دلخواه براي تيم دلخواهام باشم. احتياج دارم كه گفتگو با كاركنان فروشگاه رو واقعي بدونم و از حضورشون لذت ببرم. احتياج دارم كه از يك چيزهايي تعجب كنم….
.
.
.
تعجب شاه كليد اميد داشتن به زندگيه….