– جناب پلیس ببخشین، این ماشینهایی که پشتشون گاری داره کجا میرن؟
– قبرستون.
– ؟
– اونجا نمایش ترسناک هست، یه چرخی میزنن و بر میگردن.
دیشب یکی از بلندترین صفهایی رو دیدم که تا به حال در این مملکت دیدهام. ملت منتظر بودن حالا که جشن هالووین رسیده، این وقت شب و در این تاریکی، نوبتشون برسه، دست زن و بچه رو بگیرن، بنشینن روی گاری پر از کاه که به ماشینها بستهشده و برن قبرستون شهر و یه دوری بزنن. والا که خوب بود. یه خیری هم از رفتگان به بازماندگان رسید. این شب یکشنبهای زیارت اهل قبور هم نصیب شد.
در کتابخونه آقای بامزهای اجرای موسیقی داشت. قبل از اجراش گفت «خب… فردا هم که قراره طوفان سندی بیاد اینجا. شاید این آخرین باری باشه که موسیقی میشنویم. پس بیایین و حالش رو ببریم». خودش و ملت هم زدن زیر خنده.
One thought on “خوش به حال ملتی که از ناخوشی هم خوشی میسازه”