همکار جدیدی برامون اومده که توی پارتیشن روبهرویی من کار میکنه. پسر خوبی به نظر میرسه. یک مقدار سرما خورده و در نتیجه هر از گاهی سرفه میکنه. بعد از سرفهاش هم یه «خخخخخخخ» جوندار میکنه و بعد توی سطل آشغالش تف میکنه. چاییاش رو هم وقتی میخوره، لبهاش با سطح مایع دست کم ده سانتیمتر فاصله دارن. این رو از صداش فهمیدم. لامصب جاروبرقی هتل هم نمیتونست به این خفنی هورت بکشه. پسره هر از گاهی هم یک آروغ حسابی، با دهان تمام باز و چشمان تمام بسته میزنه.
مساله تنها این نیست. همکار پارتیشن کناریام هم از امروز سر و صداهاش زیاد شدهان. مرتب صداش مییاد «ممممم… اِه!». من نمیدونم داره روی چی این قدر زور میزنه. حالا فوقش داره جیمیلاش رو چک میکنه. جیمیل چک کردن که این همه زور زدن نداره. از امروز اون هم آروغ زدن با صدای بلندش رو شروع کرد. متاسفانه حیا از شرکت رخت بر بسته.
کار با هدفون گذاشتن هم راه نمیافته. میزم طوریه که تقریبن پشتم به ورودی پارتیشن هست. هر بار کسی به سراغم مییاد، متوجه حضورش نمیشم و اون لحظهای که دست به شونهام میزنه از وحشت سه متر میپرم هوا. زندگیام جهنم شده به خدا.
:)))) خیلی خندیدم
خدا بهت صبر بده روزبه جان با این همکاران خوش الحان
سعی کن تمرکز کنی و این صداها رو به شکل نویز در بیاری تا گوشت فیلترش کنه. این بندگان خدا در فرهنگشون این کارها عادیه. حالا یه امتحانی بکن.
خيلى خوب درك مى كنم. ميز من هم تو دوره دكترى پشت به در بود و هميشه در حال وحشت كردن بودم. يه بار حتى از ترس جيغ كشيدم وقتى استادم رو ديدم پشتم ايستاده!
ووووی
کجاییه این یارو؟
خوب ازش رک بخواید که انقدر چندش نباشه و رعایت کنه
من هم از نظر رضوان خوشم اومد.
آقا تا كار به جاهاي باريك نكشيده يك برخوردي بكن چون اگر همينطور پيش بري به غير از پشت به در نشستن بايد اون پنجره را هم باز كني تا هواي تازه وارد اتاق بشه.
منظورم هدفون گذاشتن بود نوشتم پشت به در اتاق نشستن!
دیشب قبل از ترک محل کار یک کاغذ چاپ کردم و گفتم که این کار ممکنه زشت حساب بشه و برای دیگران آزاردهنده باشه. گفتم که اگر قابل جلوگیری نیست که هیچ، ولی اگر هست لطف کرده اگر جلوش رو بگیره. کاغذ رو روی میزش گذاشتم تا ببینم دوشنبه چی میشه.
روزبه برای کدومشون و کدوم کارشون نوشتی؟ همه این مواردی رو که توی پستت گفتی بهش اشاره کردی توی کاغذ؟
من توی کاغذ فقط آروغ زدن و تف کردن رو نوشتم. امروز هم صبح رفتم و کاغذ رو از روی میز برداشتم (هنوز وارد محل کار نشده بود). احساس کردم در این وضعیت توفان سندی، بهتره فضای همدلی و یکرنگی (!) حاکم باشه. توفان که فرو نشست، دوباره نامه رو میگذارم روی میزش.
ها ها! دقیقا می فهمم چی می گی!
من هم گاهی از این آدمها به طورم می خوره. به نظرم اینجا و ایران نداره. ولی خوب تجربه خودم اینه که در بعضی فرهنگها این چیزها – زیاد – مشکلی محسوب نمی شه! البته به پدر و مادر و مدرسه و اینها هم خیلی مربوطه! حالا خدا نیاره اون روزی رو که با یک همچین کسی همکار بشی! فعلا یکی به تور من خورده که البته امیدوارم با جابجایی که در پیش داریم از دستش فرار/خلاص کنم/شم!
به هر حال این فاصله ده سانت فاصله تا سر مایعات رو خیلی خوب اومدی! من شخصا با این که یکی از خودش زیاد صدا در بیاره – به ویژه در حال چیز خوردن – حسابی مشکل دارم!
حالا این دو تا رو هم داشته باش:
۱. ما یکی داریم که وقتی چیزی می خوره٬ مهم نیست هویج باشه یا آب هویج٬ با چنان شدتی این رو می جووه که آدم یاد ماشین شالیکوبی می افته (البته من از نزدیک این ماشین رو ندیدم٬ ولی وقتی توی ذهنم شبیه سازی می کنم با تقریب خوبی به این نتیجه می رسم که این صداش از اون هم بدتره)! البته این بابا خوشبختانه توی اتاق کناری هست و اگر من هم درب رو ببندم و هم گوشی بگذارم مساله حله!!
۲. اونی که به صورت گذرا دچارش شدم٬ افزون بر هورت کشیدن شدید٬ کارهای دیگه ای هم می کنه که واقعا نمی دونم چی باید گفت! مثلا با این که اصلا به نظر نمی رسه آدم تمییزی نباشه٬ ولی طوری خودش رو می خارونه که که من اولین بار که صداش رو شنیدم فکر کردم یکی اومده داره در دفترمون رو سمباده می کشه. یعنی برگشتم درب رو نگاه کردم که دیدم خبری نیست (منم میزم پشت به درب هست)! ببین دو دستی می گیره از بالا تا پایین کله رو می آد و نه یک بار و ده بار٬ بلکه ۱۰۰ بار در روز و هر بار هم ۱۰ تا از بالا به پایین رو کامل می آد!
به م.ن.ر: خوبه که آدم این ها رو می شنوه و به وضعیت خودش امیدوار می شه! :)
خیلی باحال و شور خاصی وصف کردی خوشم اومد :دی
میگم یه کاری کن:
خودت جماعت غالب باش تا اونا همرنگت بشن.