لورینا مککنیت نوازنده چنگ و آکاردئون و خواننده و آهنگساز کاناداییه که قطعاتی بیشتر با حال و حوای سلتیک (یا کلتیک) و خاورمیانهای داره. موسیقیهاش آشنا هستن و گوش کردن بهشون آرامش بخشه. در ویدئوی پایین قطعهای رو میشنوین که لورینا مککنیت برای یک شعر قدیمی به نام بانوی شالوت ساخته. پیشنهاد میکنم در موقع پخش موسیقی، در پایین متن کمی در مورد شعر بانوی شالوت هم بخونین که مطالبش رو همه از ویکیپدیا برداشتهام.
بانوی شالوت نام شعری رمانتیک از آلفرد تنیسون (۱۸۰۹-۱۸۹۲) است. این شعر الهامگرفته از داستانی از مجموعهی بزرگ افسانههای شاه آرتور است که دورهٔ قرون وسطی (قرن ششم تا قرن شانزدهم) در میان مردم نقل میشد.
این شعر طولانی که از افسانهی اِلنِ آستلات الهام گرفته است، داستان بانوی جوانی است که در قلعهای در جزیرهی شالوت در نزدیکی شهر کاملوت (مرکز حکومت شاه آرتور) زندگی میکند.
این بانو طلسم شده است، به طوری که نمیتواند دنیای بیرون را به طور مستقیم نگاه کند. او هر روز از طریق آینهای که در مقابل پنجرهای در بالای برج قرار دارد به دنیای بیرون مینگرد و آنچه را که میبیند بر روی قالیچهای میبافد. در یک روز پاییزی، او تصویر شوالیه لانسلو را در آینه میبیند و چنان جذب او میشود که با وجود آگاهی از طلسم، از پنجره به طور مستقیم به او نگاه میکند. آنگاه است که آینه میشکند، باد قالیچه را به هوا بلند میکند و بانوی شالوت شدت و نیروی طلسم را احساس میکند. او در طوفانی شدید قلعهاش را ترک میکند، قایقی را مییابد و نامش را بر روی آن حک میکند، بر آن مینشیند و سرود مرگش را زمزمه میکند. چندی بعد مردم کاملوت جنازهی او را در قایق مییابند و هنگامی که از هویت او آگاه میشوند اظهار تأسف میکنند. در همین حین لانسلو به قایق نزدیک میشود، به او مینگرد، اظهار میدارد که او صورت زیبایی داشت و برای او از خدا آمرزش میخواهد.