در کرمانشاه، یک بار در کوچهی مدرسه یک خروس لاری به من حمله کرد. این خروسها قد بلندی دارن و ممکنه به نیم متر هم برسن. تا جایی که من متوجه شدهام، شخصیت پرخاشگری هم دارن. زشت هم هستن. مسلمن میتونستم یک لگد بزنم تو دهنش/نوکش که دست از حمله برداره. اما کار درستی نبود. عقل حکم میکرد، اما وجدان حکم نمیکرد. اون هم که عقل درست و حسابیای نداشت. اونقدری فهم داشت که تصمیم بگیره که به من حمله کنه. اما اونقدری درک نداشت که بدونه که نباید بیدلیل دردسر درست بکنه (وضعیت خیلی شبیه به کشمکشهای کشورها بود. مثل همین ایران خودمون).
از اون به بعد به این نتیجه رسیدم که سر و کله زدن با موجودی که از من ضعیفتره و عقل ناقصی داره، خیلی سختتر و هزینهبرتر از سر و کلهزدن با دیگر موجودات با مقدار عقلهای مختلف هست. از یک خروس لاری بگیر، تا یک نفر بیشعور که شوخی کردن بلد نیست و اصرار داره شوخی بکنه و زدن تو دهنش کار صحیحی نیست.
کاملن موافقم، هر چی تو ذهنم مکالمات رو با همچین آدمی جلو میبرم راضی کننده به نظر نمی رسه :( چه میشه کرد که گاهی ناگزیری از مواجهه باهاشون!
به نظرم مشکل اصلی با اونهایی هست که قوی (تر از خودت) هستند ولی در عین حال عقل درست و حسابی هم ندارند!
راستی من الان ماجرای کشت و کشتار خشن آمیز حشره رو از یک پست دیگه ات خوندم. به نظر می رسه این خروس لاریه اگه قوی نبود جور دیگه ای باهاش برخورد می کردی (مثلا اگه به جای بچگی ها الان باهاش روبرو می شدی!)
م.ن.ر: بالاخره مزاحمت یک فاکتوره که باید در نظر گرفته بشه! (در ضمن این خروس لاری رو ممکنه تو هم دیده باشی؛ توی همون کوچهی مدرسه سکونت داشت)
راستش این یکی رو ممکنه ندیده باشم، اما مشابهاش رو دیدم! واقعا هم موجودی نبود که خیلی باشعور به نظر بیاد! واسه یک بچه سن و سال راهنمایی هم قاعدتا نباید ترسناک نباشه!