چه بخواهیم، چه نخواهیم، همه سهمی از دردهای این دنیا داریم. خودتون دردهای خودتون رو انتخاب کنین، قبل از این که براتون انتخاب بشه.
ایدهی اول از صحبتهای دکتر «جیمز مور»، یکی از استادهای مهندسی پزشکی دانشگاهمون بود. میگفت که اگر شغل آکادمیک گرفتین، باید سه بخش «تحقیق»، «تدریس» و «خدمات» رو در برنامهتون داشته باشین. برای تدریس، سعی کنین پیشقدم بشین و خودتون درس برای ارایه دادن به دپارتمان پیشنهاد بدین. اینجوری موضوع مورد علاقهتون رو درس میدین و زمان کمتری برای آمادهسازی سپری میکنین. اگر این کار رو نکنین، براتون درس انتخاب میکنن. برای خدمات هم همینطور. باید به هر حال به دیگران خدماتی برسونین، مثل عضویت افتخاری در کمیتهها یا همکاری با ژورنالها یا کمک به انجمنهای دانشجویی. پس همون بهتر که خودتون زمینهی خدمات خودتون رو تعیین کنین؛ زمینههایی که بیشتر دوست دارین. از اون به بعد، اگر درخواست کمکهای بیشتری بهتون ارجاع شد، میتونین بگین که با مشغولیتهایی که دارین گرفتار هستین و امکان سپری کردن وقت بیشتر ندارین (و راست هم گفتین).
شاید کمی خودخواهانه باشه، اما به نظرم رسید که در مورد زندگی هم شاید بشه چنین کاری کرد. درد در دنیا که زیاده. پس همون بهتر که خودمون در انتخاب دردها پیشقدم بشیم و ظرفیتمون رو پر کنیم. ظرفیت ما هم که قاعدتا محدوده. پس به احتمال زیاد ظرفیت ما با دردها و سختیهایی پر میشن که با ما سازگاری بیشتری دارن. این طوری دست کم وجدان راحتتری خواهیم داشت (چرا که سهممون رو قبلا برداشتهایم) در حالی که به اون دردهایی از این دنیا میرسیم که از داشتنشون راضیتر هستیم. یک موقع هم دیدین که زندگی با دیدن دردهایی که در اختیار داریم، از معرفی دردهای جدید صرفنظر کرد!
پسنوشت: نیاز به گفتن نیست که منظور از «درد»، دردهایی مثل کمردرد نیست!
che jaleb!
جالب بود روزبه، ولی من درست برعکس این فکر می کنم. من فکر می کنم تجربه نشون داده که زندگی یه سری دردها رو به هر حال بخواهی نخواهی به تو تحمیل خواهد کرد و تو هیچ راه فراری نداری، پس بیا بقیه اش رو تا می تونی دردهات رو کمتر کن، هر چی می تونی از اون اختیاری ها کم کن تا بتونی زندگی کنی وگرنه اینجوری تمام عمرت در حال دردکشیدنی! بعد در مورد اینکه ظرفیتمون هم محدود باشه هنوز خیلی مطمئن نیستم.
mishe bishtar dar morede dard haii ke mishe entekhab kard tozih bedi?
به الهام: خواهش می کنم!
به مونا: این هم یک جورشه!
به مریم: مثلا اگر قراره کمک مالی بشه، آدم خودش اون جاهای مورد نظر رو انتخاب کنه و پول رو بده و بره. اگر قراره وقتش رو برای کاری صرف بکنه، مثلا رسیدگی به نیازمندان دره ی برازوس، پیش دستی بکنه و خودش کار رو شروع کنه. اگر قراره وقت و پولش رو صرف گرسنگی در دنیا بکنه، پیش قدم بشه و این کار رو شروع کنه. بعد از این که دیگه نه منابع مالی ای باقی می مونه و نه وقت و نه انرژی ای که برای تقسیم اش سردرگم باشیم.
روزبه، مثال هایی که زدی خیلی هم درد نبودن، بعضی از درد ها هستن که میان سراغ آدم و کاری هم ندارن که چقدر درد داری، مثل درد دوری، غربت، تنهایی، از دست دادن، … یا واقعیت های تلخی مثل خیانت و دروغ و ناجوانمردی و … فکر نمی کنم بشه این ها رو کاریش کرد.
به مریم: اینهایی که گفتم، چند مثال از درد بودن که احتمالا رسیدگی به اونها سادهتر و لذتبخشتر از دردهای دیگه است. اتفاقا نکتهاش هم همینجاست: به نظرم وقتی که آدم ظرفیتاش رو پیشاپیش پر کرده باشه، جای خیلی زیادی برای دردهای بعدی نگذاشته. مثلا کسی که ظرفیت خودش رو با رسیدگی به درد گرسنگی در دنیا پر کرده باشه، احتمالا جای (یعنی وقت و ظرفیت و انرژی) کمتری برای دردهایی مثل غربت، تنهایی، دروغ و مانند اون خواهد داشت. به نظرم این تعادل برای پذیرش میزان درد رو تا حدی خود ما پر میکنیم. در شرایط عادی و سالم، احتمال داره که از یک حد بیشتر درد ورودی رو نپذیریم و اگر خودمون رو قبلا پر کرده باشیم، دیگه جایی برای ورودی جدید نمیمونه.
به نظرم اینطوری نیست که اگه ظرفیت رو با دردهای انتخابی پر کنیم درد های دیگه نیان شاید بشه اینطور گفت که هرچی آدم دردهای بزرگ و دردهای دیگران رو لمس کنه قوی تر میشه و ظرفیتش بالاتر میره
از نظر من مفهوم درد چیزی که غیر قابل تحمل باشه یا اینکه تحملش دشوار باشه! پس مفهوم درد میتونه برای هرکس فرق کنه. مثالهای که من از شما دیدم بیشتر به وظیفه میخورد تا درد، البته شاید خیلی از وظیفهها درد باشه. من دقیقا تجربه اینرو دارم که؛ “انتخاب کن، قبل از اینکه برات انتخاب بشه!” پس به نظر من، این عنوان شما بیشتر واسه چیزهای صدق میکنه که ما بتونیم انتخابشون کنیم، و به قول دوستان خیلی از دردها هستن که قابل انتخاب نیستن! پس اگه به جای درد یه واژه دیگه انتخاب میکردی شاید مطلب ملموس تر و قابل درک تر بود.
سلام…!
به نظرم اینکه آدم سعی کنه در زندگی منفعل نباشه و خودش به کارهایی که شأن اجتماعیش ازش انتظار داره جهت بده (یا لا اقل تلاش کنه که جهت بده) خلی خوبه. اما این ضرورتا رابطه مستقیمی با دردهایی که در زندگی برای آدن پیش میاد نداره، مثل از دست دادن نزدیکان یا مشکلات مختلفی که سر راه آدم سبز می شه. درباره اونها کاری که می شه کرد البته تلاش برای کم کردن درد باشه. روزبه احساس می کنم یکمی با کلمات بازی می کنی. شاید همین مفهوم رو می شد بدون استفاده از واژه درد یا مفهوم درد منتقل کرد! :)
تا حدی خطاب به ناشناس و میرعماد: پس بذارین یک بار دیگه جملهبندی رو بنویسم، شاید منظورم رو بهتر رسوندم:
ما که همه به هر حال سهمی از X های دنیا داریم. پس همون بهتر که X هاتون رو خودتون انتخاب کنین، قبل از این که براتون انتخاب بشه. اینطور حسناش اینه که ظرفیتتون قبلا پر شده.
و اما منظور از درد، منظور من همچنان همونه. حالا به هر چی که میخواین درد بگین هم باز در اصل موضوع تغییری نمیکنه. اگر گرسنگی در دنیا رو درد میدونین، همون. اگر قتل و تجاوز و خشونت رو درد میدونین، همون. اگر دوری و غربت یا خیانت و دروغ رو درد میدونین، همون. با هر تعریفی که از درد دارین، به نظر من همهی ما ظرفیت محدودی داریم. اگر اون ظرفیت رو پر کرده باشیم، مهم نیست که چه ورودیهایی خواهیم داشت. خواهناخواه با ورود دردهای جدید، ظرفیت پذیرشمون هم کمتره شده.
این طور بگم: ممکنه که بگین به هر حال زندگی دردهای خودش رو سر راه ما قرار میده، بدون توجه به ظرفیت ما. به نظر من این طور نیست. اگر ما قبلتر سهم خودمون رو برداشته باشیم، در مواجهه با دردها (یا هرچیزی که اسماش رو میگذارین)، آمادگی بیشتری داریم برای رد کردن ورودیهای جدید و خیلی محتملتر خواهد بود که به همون که داریم بچسبیم بدون نیاز به این که مشکلات جدیدتری رو وارد سیستم کرده باشیم.