یکی از استادهای ما، بچهی چهارماش در راهه.
برای بچهدار شدن نیازی نبوده از پلیس گواهی عدم سوپیشینه بگیرن (و بعدتر انگشتنگاری افبیآی انجام بدن). لازم هم نبوده از هفت جد و آبادشون (آبائشون؟) بنویسن و مشخص کنن که رابطهاشون در بچگی با هرکدوم از والدین و خواهر و برادرهاشون چهطور بوده. ضروری نبوده بگن که در بچگی بیشتر از پدرشون تاثیر گرفتهاند یا از مادرشون (چون مکانیزم بچهدار شدن متفاوته و ربطی به گذشتهی هر فرد نداره). همینطور نیازی نبوده که روابط پدر و مادرشون رو واکاوی کنن و تحلیل و نظر و انتقادشون رو ارایه بدن. این که چه کسی در بچگی تنبیهشون میکرده و سر چه چیزهایی تنبه میشدن هم ربطی به این اتفاق نداشته. برای شروع پروسهی بارداری هم نیازی به بیان عقاید مذهبیشون نبوده. رابطهشون با همدیگه هم هیچ اهمیتی نداشته؛ آیا ازدواج موفقی داشتهاند یا نه، آیا میتونستن مثل دو تا آدم بالغ با هم مذاکره کنن و مشکلات رو حل کنن، آیا رابطهی پایداری با هم داشتهاند یا نه، اینها هیچ کدوم ربطی به ورود بچهی جدید نداشتهاند. در ضمن برای بچهی جدید رضایتنامهی کتبی از تمام بچههای بیشتر از ده سال خانواده لازم نبوده.
استاد و همسرش لازم نبوده فیش حقوقی ارایه بدن به همراه برنامههای آیندهی شغلیشون. هیچ شغلی هم اگر نمیداشتن، باز امکان بچهدار شدن موجود میبود (باز هم تکرار میکنم که پروسهی بچهدار شدن ربطی به هیچ کدوم از این عوامل نداره). این که هر ماه پولشون رو خرج چه چیزهایی میکنن و کروکی خونهشون چه شکلیه و نقشهی اتاق خواب بچهی آینده چه طوریه هم ربطی به موضوع نداشته.
استاد و همسرش برنامهای برای تنبیه احتمالی بچهای که در راهه ارایه ندادن. تعیین نکردن که چه اصول اخلاقیای میخوان به بچه یاد بدن (همونطور که در مورد سه بچهی قبلی هم برنامهای ارایه نداده بودن و اتفاقا به نظر من، بنا بر مشاهداتم، خیلی هم لازم بوده که قبل از هر کاری، برنامهی مدونتری برای تربیت بچهها در نظر میگرفتن). پیشاپیش هم اعلام نکردن که بزرگترین ضعفهاشون در فرزندداری چه چیزهایی خواهند بود. به توصیهنامه هم برای اجازهی بچهدار شدن نیازی نبوده.
تمام اونچه که گفتم که استاد و همسرش انجام ندادهان، برای کسانی که قصد فرزندخواندگی دارن لازمه. به این اضافه کنین چیزهای دیگهای که ده برابر اونیه که اینجا نوشتم (همینجا تشکر میکنم از اون دوستانی که قراره برای ما توصیهنامه بنویسن!). من هم موافق هستم. به نظرم ضروریه که به مقدار خیلی خیلی زیادی تحقیق بکنن (حتا شاید از این هم بیشتر) و مطمئن بشن که پدر و مادر آینده شرایط مناسبی دارن.
سوال: آیا اگر امکانش وجود داشت، موافق بودم که استاد و خانماش هم قبل از بچهدار شدن همین مراحل رو طی بکنن؟
– نخیر. به نظرم دخالت در کار مردمه. قرار نیست دولت (یا حکومت، یک سیستم کنترل مرکزی) در امور شخصی مردم دخالت بکنه و چنین جزییاتی میتونه منجر به مشکلاتی در جامعه بشن.
اینجاست که من به تناقض میرسم (جدی جدی در تناقض هستم). از یک طرف موافقم که باید به متقاضیان فرزندخواندگی خیلی سخت گرفته بشه (و حتا شاید مقدار فعلی رو کافی ندونم). از اون طرف هم معتقد هستم که دخالت در امور خصوصی مردم درست نیست و اگر هم امکان کنترل و نظارت وجود میداشت، باز هم هیچ گروه یا ارگانی مجاز نیست در تصمیم استاد و خانمش برای به وجود آورد یک بچهی بیولوژیکی دخالت کنه. اصلا هم مهم نیست که این بچه، بچهی چندمه و چه شرایطی خواهد داشت.
اگر حساسیت برای بچهای که بعدتر به یک خانواده ملحق میشه خوب هست و برای آینده و امنیت بچه لازمه، پس شاید بد نباشه که حساسیتی مشابه برای بچههایی در نظر گرفته بشه که بچههای بیولوژیکی یک خانواده خواهند بود. اما مساله به این سادگی نیست؛ ما نمیتونیم به همین راحتی جلوی بچهدار شدن استاد و خانمش رو بگیریم. مثلا بهانه بیاریم که بچهی چهارم شما احتمالن آیندهی خوبی نداشته باشه و شاید شما پدر و مادر این بچه (یعنی استاد و همسر) صلاحیت کافی برای داشتن این بچه نداشته باشین.
حدس من: اون شرایطی که فعلا برقرار هست رو قبول دارم و به نظرم معقول هستن. شاید علت این که این دو مورد [به نظر خودم متناقض] رو پذیرفتهام، این باشه که فرزندخواندگی امری هست که به مراتب کمتر از تولد بچههای بیولوژیکی رایجه و همین کم بودن رخدادش توجیه میکنه که به شکل خاصتری با مساله برخورد بشه. شاید اگر در کل بچهدارشدنها، دو درصد بچهی بیولوژیکی خانواده میبودن و نود و هشت درصد به فرزندی گرفته شده بودن، حساسیت روی سلامت و آینده و وضعیت بچههای بیولوژیکی بالاتر میرفت و موجهتر میبود که ملتها و دولتها بیشتر به فکر آیندهی این بچهها میبودن.
پسنوشت: اگر معتقد هستین که عشق و محبت و مسوولیت تنها از طریق خونی و زیستی ایجاد میشن، اختلاف نظر عمیق داریم. لطفا قید همنظر شدن با ما رو بزنین. به همین ترتیب اگر معتقد هستین که پدر و مادرهای فرزندخوانده ممکنه خطرناک باشن، اما استاد و خانمش هیچ خطری ندارن چون پدر و مادر بیولوژیکی بچه هستن، باز هم همینطور.
پسپس نوشت: دیروز اولین جلسهی ملاقات با مددکار اجتماعی (social worker) رو داشتیم که homestudy گفته میشه. فعلا که اوضاع به نظر خوب میرسه و سادهتر از اون چیزی بوده که انتظار داشتیم. البته شاید شانس ما بوده که یک مددکار شاد و شنگول گیرمون اومده.
چه خوب که مددکارتون شاد و شنگوله!!
جلسه تون تو خونه بود؟
اون چه که برای من هنوز حل نشده اما اون بخش هست که میگی بچه دار شدن( بیولوژیکی) یه مسئله خصوصیه و کسی حق نداره دخالت کنه( من جمله دولت). من نظر قطعی در این مورد ندارم، اما ظاهرا تو خیلی قاطع میگی حق ندارن، پس بیا و در این زمینه بیشتر بنویس، خیر دنیا و آخرت ببینی.
در زمینه مددکارتون هم خیلی خوشحالم که بالاخره اومد ولی در خونه تون چی شد؟؟؟
به مریم: بله، توی خونه بود. ما هم بهش کیک و چایی دادیم و اون هم دولپی خورد و کیف کرد!
به مونا: این که میگم نباید کسی دخالت کنه… خب فرض بر این بوده. نظر خاصی ندارم، به نظرم رسید مساله شخصیه و کسی نباید دخالت کنه. اونقدری نظر قطعیای ندارم و خوشحال میشم نظرات دیگه رو بشنوم.
خب من شخصا فکر می کنم، بچه و بچه دار شدن نمی تونه مسئله کاملا شخصی و خصوصی باشه، برای اینکه این بچه جزئی از خانواده بزگتری به اسم جامعه هم هست، و نبود یک بچه سالم ( چه اخلاقی و چه جسمی) برای جامعه هم قطعا هزینه های اجتماعی و اقتصادی به همراه داره. بنابراین شاید این به نوعی حق دیگر افراد جامعه هم باشه که بخوان جامعه سالمی داشته باشن و در نتیجه نیاز به دخالت قانون و دولت در این زمینه احساس میشه. اما خب اونچه که باعث میشه مطمئن نباشم اینه که تقریبا نمی شناسم دولتی را که قوانین تعیین صلاحیت و سلامت جسم و روان برای حانواده ها گذاشته باشه، قطعا نمیشه گفت تا حالا کسی به فکرش نیفتاده ولی شاید درست و عملی نبوده. شاید هم باشه و من نمی دونم.
به مونا:
کمابیش موافقم. ضمن این که کمی فکر کردم و دیدم که به هر حال دولتها دخالتهایی میکنن و خیلی هم بیتاثیر در زندگی شهروندها نیستن. حالا شاید برای بچهی جدید نباشه، اما برای بچههای موجود دخالتهایی دارن. مثلا اگر کسی به بچهی کمسنش الکل بده، ممکنه دولت دخالت بکنه.
در ضمن در مورد تزیینات در خونه، همونجوری گذاشتیم باشن. فقط یک مقدار چسبشون رو محکمتر کردیم که ظاهر شکیلتری بگیرن. البته با این مددکاری که ما دیدیم، به نظر میرسید که در خونه هیچ تاثیری نداشته باشه!
یک مطلب خوب دیگه. عالی بود.
یک نکته مهم رو هم در نظر داشته باشید و اون اینه که قانون در جامعه همیشه به صورت عینی و ریاضی تولید نمی شه بلکه خیلی وقت ها قانون جنبه روان شناسیک جمعی داره. یعنی این که بخش زیادی از افراد یک جامعه مایل هستن که یک فرایند خاص به شیوه معینی انجام بشه. دلیل وجود داشتن خیلی از قوانین به شکلی که امروز وجود دارن این نیست که از لحاظ فلسفی باید این طور می بودن، بلکه دلیلشون اینه که دولت قانونی که محق هست مصداق و حدود نهادهایی مثل آزادی فردی، حق مالکیت و حیات شهروندان رو تعیین بکنه این طور خواسته (که فرض می شه خواست بخش بزرگی از مردم بوده و یا بر عکس، در حمایت از یک اقلیت خاص).
خلاصه اش این که حدس شما درست است. بخش بزرگی از مردم جامعه هدف بچه بیولوژیکی دارن و در نتیجه نسبت به اشکال دیگر دارای فرزند شدن حساسیت بیشتری دارن.
به بامداد: جالب بود!
دولت یأ هر نهاد دیگهای که بچه بدون سرپرست رو نگاه میداره به صورت قانونی مسئولیت سرپرستی بچهرو داره. برای همینه که اینقدر سخت میگیره. هر کس بخواد بچشو بده یکی دیگه نگاه داره حتی برای مدت محدود سخت میگیره. این مساله ربطی به وظایف عمومی دولت نداره.
به محمود: اما محدود به این نیست. اگر دو نفر توافق کنن که یکی بچهی اون یکی رو به فرزندی بگیره و هر دو طرف هم راضی باشن، باز هم باید این مراحل رو بگذرونن، بدون این که بچه لحظهی در کنترل و نظارت دولت بوده باشه.
پس از مدتی سلام دوباره…
عجب…خیلی خوب بود این مطلب… چرا؟ چون زوایاش زیاده… از طرفی قضیه فرزند بیولوژیکی هم یه جورایی شخصی هست و هم به دلیل ساختار جوامع امروزی یه جورایی شخصی نیست…
درسته که آدم ها تصمیم میگیرن چه وقتی بچه بیولوژیکی داشته باشن ( خیلی وقتا هم یهویی میشه خودشون هم غافل گیر میشن) اما باید این نکته رو که مونا خانم هم گفتن در نظر داشت که بار تربیتی، رفتاری، تحصیلی و … تنها روی دوش خانواده نیست و من با این نظر موافقم که عدم برنامه ریزی در این مساله مسلما منجر به منجر به نا هنجاری میشه. پس خوبه که دولت یه جورایی به این قضیه وارد شه و یکسری دخالت هایی انجام بده تا حداقل بستر رو برای رشد صحیح اون فرد متولد شده ایجاد کنه… فکر کنم یکی از مثال های ساده اش همین آمار گیری های و سر شماری هایی هست که دولت ها انجام میدن تا مطمئن بشن یه حداقل امکاناتی برای بحرانی نشدن قضیه وجود داره.
حالا دوست دارم یه چیزی بگم از یه مستندی که اخیراً دیدم و شاید، شاید مصداق این نظر باشه که میگن دخالت دولت زیادیش هم خوب نیست. مستندی راجع به کمکهای جهانی غذا به یکی از کشورهای افریقا بود که بیشتر جمعیت اش رو کودکان تشکیل میدادن. سازمان جهانی غذا برای جلوگیری از مرگ و میر کودکان(که یه نیاز اولیه است) اومده بود و طی 50 سال اخیر برنامه کمک رسانی اجرا کرده بود به این امید که روزی خودکفایی حاصل بشه و بتونن دانه بکارن و کشت کنن و از گرسنگی نجاتشون بدن غافل از اینکه همین موضوع یکنوع وابستگی (اعتیاد) به این کمک مجانی ایجاد شده بود و هیچ پیشرفتی هم در کار زراعت نشده بود. حالا سازمان جهانی غذا تصمیم گرفته کم کم کمک ها رو کم کنه تا مجبور شن زراعت کنن. و شاید دیگه فایده نداره چون خانواده ها بچه ها شون رو میفرستادن برای تمنا توی شهرهای بزرگتر.
نتیجه خودم: اثر دخالت دولت هم خوبه هم بد و به نظرم یه Trade off باید این وسط بین دخالت کردن و دخالت نکردن وجود داشته باشه همیشه تا نتیجه مطلوب حاصل بشه.
به آقای ح. ارشد: با شما هم موافقم. در ضمن در مورد دخالت، به طور پیش فرض (؟) فرض رو بر این می گذاریم که دخالت سازنده ی دولت ها و سازمان های مرکزی مد نظر باشه. مثلا در مورد برنامه ی غذارسانی، خب سازنده نبوده و این روش به نتایج مناسبی منجر نمی شده. من در این مورد یک بار یک پست کوتاه نوشته بودم که پیشنهاد می کنم سه پاراگراف اولش رو نگاهی بندازین:
http://www.daneshvar.ir/roozbeh/notes/?p=155
آقای دانشور ازتون اجازه می خواستم این متنتون رو باذکر نام خودتون در وبلاگمون بگذارم !
مامی مهتاب: خواهش میکنم، حتمن!
سلام امروز درگشت وگذاراینترنت به شما برخوردم منم خیلی وتاکید می کنم خیلی دلم میخواد که یک بچه رو به فرزند خواندگی بگیرم اما متاسفانه هم شوهرم مخالفه بصورتی که اصلا نمی خواد درموردش حرف بزنه وهم قوانین سخت ودست وپاگیر……..برای همین فکر میکنم ازدسته زنانی خواهم بود که همیشه درحسرت بسرخوهم برد برای خودخواهی دیگران و…………………………….برراتون آرزوی موفقیت میکنم
خانم فیروزه: فرزندخواندگی سختی زیاد داره و این هایی که شما اشاره کردین هم قسمتی از این سختی ها هستن (به هر حال وجود مانع طبیعیه). پیشنهاد می کنم که اگر واقعن دوست دارین، نا امید نشین و خیلی خیلی آروم و با صبر و حوصله، تلاش کنین. لازمه در این مورد با همسرتون صحبت کنین و دلیل نگرانی های ایشون رو (که باعث مخالفت شون می شن) رو پیدا کنین. در مورد سختی های کار هم قبول دارم که راحت نیست و می تونه آدم رو از پا در بیاره؛ اما باز هم در پایان شدنیه. پیشنهاد می کنم نا امید نشین و به این زودی دست نکشین. این ها رو به عنوان تمرینی حساب بکنین برای مانع های مرحله های بعدی!
ممنون از شما
سلام ومرسی از اینکه بهم جواب دادین……….بنظرم پروسه فرزند خواندگی دوطرفه است وچون قراره که ما به کودک یک خانواده رو هدیه بدیم اگه هرکدوم از طرفین راضی نباشن این امر امکان پذیرنیست نمیشه کسی روبه چیزی که نمیخوادمجبور کرد…..اماسئوال اینه ازطرفی هم می توان کسی رو ازخواسته اش محروم کرد؟
بنابراین یک سیکل باطل میشه چون دراین صورت دراثراین تصمیم یکی از طرفین مخالف عقیده وخواستش باید عمل کنه واین یعنی تحمیل ………..وکدوم یکی باید از خواسته اش بگذره……..طبق قوانین وفرهنگ ایرانی یک زن ………این تازه اول راهه کاملا صحبتتون متین اما در همین اول راه همراهی نیست …..نه قلبا” ونه عملا……تازه بعد باید با مسائل قانونی سروکله بزنیم ……مسائل فرهنگی اطرافیان به کنار که البته اگه با خودت کناراومده باشی اون قابل حله هرچند که تا آخر عمر باید دنبال خودت بکشونیشون که کاملا مسخره است نمی دونم اگه این فرزند خود شخص باشه یا فرزند خوانده چه تفاوتی به حال اونها می کنه ……..
وبدترین قسمت قضیه زمانه که به سرعت داره می گذره ، نگاهش می کنی که مثل باد داره میره اما قدرت حرکتی نداری ……. ببخشید گویا زیادی نوشتم اما بعد از مدتها کسی رو پیدا کردم که دید بازتری نسبت به این مسئله داره …
سلام و ممنون از مطلب قشنگتون. من این مطلب را از وبلاگ فرزندخوانده مطالعه کردم. اونجا هم نظر گذاشتم.
در جواب یکی از دوستان که گفت این بچه ها مسئولیتشون با دولته. ولی اگه به پرورشگاه های دیگه به غیر از آمنه سری بزنین میبینین که تقریبا هر دوتا بچه توی یه تخت خوابیده. از یه شیشه شیر به کلی بچه شیر میدن و هزاران مشکل دیگه. اینکه باید در مورد والدین بعدی کودک تحقیق بکنن حق با شماست ولی حق هم ندارند اینقدر وارد جزئیات بشن. ما دو هفته ای هست که مشاوره میشیم توسط مشاور بهزیستی. تقریبا حکم بازجویی را داشته و داره. اینقدر از ما سوال پرسیدن که به دوران طفولیت برگشتیم. فقط از دوران جنین بودن در شکم مادر چیزی نپرسیدن. به خدا راست میگم فکر نکنین شوخی میکنم. آخه این قدر به عقب برگشتن چه سودی برای اون بچه داره. یا مثلا از چیزهایی میپرسن که بعداز دوره بلوغ بچه هست. خب مگه همه پدر و مادرها میدونن چطور باید بچه تربیت کنن. خب به سن بچه و با توجه به شرایط زمان و مکان در مورد هر کار بچه تصمیم میگیرن و یا از قبل مطالعه میکنن. ولی من از کجا باید بدونم مثلا توی سن 17 سالگی دختری که هنوز یک سالش هم نشده چطور باید تربیتش بکنم؟ این سوالات از دید من بی منطقه و فقط وقت گذروندنه و پول گرفتن. نمیدونم شاید هم اشتباه میکنم.
خانم فیروزه: اتفاقن صحبت من اینه که هیچ کس رو به کاری مجبور نکرد. در واقع منظورم از صحبت کردن و مذاکره کردن هم همین بود. آدم در این پروسه تنهاست؛ یک نفر ممکنه خودش تنها باشه در بین همسرش و دیگران، یک نفر ممکنه خودش و همسرش تنها باشن در بین دیگران و یک نفر هم ممکنه خودش و همسرش و بعضی دوست های نزدیکش تنها باشن در بین دیگران. به هر حال مهم این جاست که آدم همیشه در تلاش باشه که منظورش رو تا حد ممکن برای دیگران (اون هایی که اعتقاد ندارن) روشن بکنه و سعی کنه مساله رو به شکل آروم و بدون عجله و متناسب با ریتم هرکدوم از اطرافیان باز بکنه. من موافق نیستم که اون کسی که باید کوتاه بیاد خانمه. به نظر من کسی قرار نیست کوتاه بیاد (چون در این صورت یک نفر ناراضیه). پیشنهاد من اینه که آدم ها (زن و شوهر یا هرکس با دوستان یا خانواه یا هرکس) اون قدر حرف بزنه و مساله رو باز کنه تا بالاخره یک نفر تا حد قابل قبولی قانع بشه. من هنوز هم اعتقاد دارم که راه حل هست و مساله با گفتگو (هرچند به مقدار زیاد) قابل حله. در این زمینه شاید گفتگو با کسانی که مشکل مشابه داشته اند بتونه کمک کننده باشه. من در مورد گفتگو و مذاکره با همسر در این مورد تجربه ای ندارم و چیزی نمی تونم بگم. اما در مورد گفتگو با اطرافیان به مقدار زیادی تجربه داشته ام.
خانم فهیمه: جالب بود که این ها رو نوشتین. من دید و اطلاع درستی از وضعیت ایران نداشتم و خوندن این ها برای من خیلی جالب بود. در واقع درد مشترکه: ما هم که ایران نیستیم با همین مشکلات دست و پنجه نرم می کنیم. اولین مددکار ما به ما یک فایل پونزده صفحه ای داد پر از سوال که ما هم از بچگی تا الان و وضعیت پدر و مادر (همون طور که در همین پست نوشتم) و خیلی موارد دیگه سوال پرسیدن.
به نظرم موضوع پیچیدهای. دلیلش اینه که یک مساله اخلاقی هست. اخلاق هم، بر خلاف باور عموم، کاملا نسبی است. به این معنی که در گزارههای اخلاقی اون قطعیتی که معمولا تصور میشه یا انتظار میره، نیست. یکی از دلیلهایی که چنین برداشت عرفی هست، وجود یک سری مرجع مانند کتابهای دینی هست. در صورتی که در خود اونها هم عملا نمیشه درباره خیلی چیزها به قطعیت رسید و اونهاییش هم که خیلی قطعیه یا منسوخ شده یا اگه اجرا میشه خوب نیست! چکیده این که اخلاق هم مثل هر چیز دیگری، با توجه به نیاز روز، در حال فرگشت هست! در گذشتههای دور، مردم بچهدار میشدن چون صرفا آمیزش میکردن، یا میخواستن وردست داشته باشن، یا نسلشون منقرض نشه (به معنای فیزیکی و احساسی) یا دولت سرباز میخواست یا زمین کارگر میخواست. الان هم هنوز خیلیها این طوری هستن ولی خوب خیلی هم مسالهشون فقط اینها نیست.
اینجا مساله قانون هم هست که به گمانم باید میان قانون و دولت فرق گذاشت. بنابراین از کاربرد واژه دخالت خیلی مطمین نیستم. حالا این که آیا قانون اجتماعی اجازه داره به زندگی شخصی شما نظارت داشته باشه؟ به نظرم این داستان سر دراز داره. اول این که در تاریخی که تا به امروز داشتیم، همیشه همین طور بوده. یکی دو سده هست که این حضور کمرنگ شده، اون هم نه در همه کشورها.
بگذریم که در برخی جاها به این که چی میخوری یا میپوشی هم گیر میدن. اما هستن کشورهایی مانند چین که حتی به این که چند تا بچه داشته باشید هم کار دارن. واقعیت اینه که با توجه به رشد جمعیت چین و امکانات موجود به نظر میرسه واقعا راه حل عملی دیگهای برای کنترل جمعیت نبوده. به این معنی که کیفیت جایگزین کمیت بشه چون منابع محدوده. برای فرزند آوردن، در ایران، شما باید ازدواج کنی (منظورم این هست که برای برآورده کردن نیازهای قانونی معمولی). برای ازدواج هم یک سری آزمایش هست که اگر رد بشی، نمیتونی ازدواج کنی و معنیش اینه که رسما نمیتونی بچهدار بشی. نمونه جالبتر کره شمالی هست که یک بازه دو ساله برای ازدواج هست.
من نمیدونم که در کشورهای توسعهیافته برای ازدواج آزمایشهایی از این دست هست. اما چه بسا روزی تستهای ژنتیک رو هم اجباری کنند. اما مساله اینه که در خیلی کشورها میشه بدون ازدواج هم فرزند زیستی داشت. در عوض برای تربیت بچه و برخوردی که باهاش داری سختگیریهای بیشتری هست. مثلا اگر کسی با بچهش بدرفتاری کنه، قانون برخورد میکنه یا این که بچه باید مدرسه بره که البته این الان در همه کشورها (تقریبا همه) هست. ولی خوب از طرفی میبینی که در آمریکا بعضی بچه رو مدرسه نمیفرستن و به اصطلاح homeschool میکنن. حتی من دیدم در بسیاری جاها واکسن اجباری نیست. یعنی میتونی به دلیلهای شخصی با اعتقادی برای خودت یا بچه انجام ندی. خوب این – به نظر یکی مثل من – مسخره است. چون بیمار شدن یک فرد در جامعه امروز، یک مساله فردی نیست (خطر واگیر و هزینه و وقت و انرژی برای درمان و مشکلات جسمی و روحی برای اون فرد و کودک در صورت ابتلا به بیماری). مدرسه رفتن و آموزش هم همین طور (مساله فقط آموزش علمی نیست، بلکه یادگیری مهارتهای گروهی و اجتماعی هم هست). از دید من جاذبه و فرگشت و بیماری وجود داره و پشتوانه علمی داره و یک عقیده فردی یا شخصی نمیتونه باشه.
البته در چین هم وقتی کسی بیشتر از یک بچه آورد، اون بچه رو ازش نمیگیرن یا سر به نیست نمیکنن! بلایی هم سر طرف نمیآرن ولی مساله اینه که اون فرد و بچه دوم به بعد از یک سری مزایا محروم میشن. تا اونجا که من میدونم اون مزایا در جامعه فعلی چین طوری هست که عملا کمتر کسی میخواد ازش بگذره. البته خود این موضوع آثار جانبی هم داشته. مثلا چون به طور میانگین مردم هنوز بیشتر پسر دوست دارن، عدهای وقتی میفهمن بچه دختره، سقط میکنن و دوباره باردار میشن. برای همین تعادل تعداد زن و مرد در چین به هم خورده.
برگردیم به بحث قانون. به نظرم یک مسالهای که اینجا برای قانونگذار وجود داشته، این بوده که جلوی یک سری چیزهای دیگه هم باید میگرفته. برای نمونه اگر قانون در این ماجرا دخالت نکنه، اون وقت احتمالا مسایلی از قبیل تجارت انسان یا بردهداری جنسی ممکنه پیش بیاد (یا تشدید بشه). مثلا کسانی که فقیر هستن، بچههاشون رو بفروشن. یا این که کسی بچهای رو بگیره، ولی بعد از یک مدت پشیمون بشه و چون مسالهای نیست، بده به یکی دیگه (انسان کالا بشه). یا حتی یکی از بچه خودش به هر دلیلی خوشش نیاد و بخواد ردش کنه بده بره! میخوام بگم که به نظر اخلاقی (دست کم عرفی) مسوولیت هر بچهای با کسی هست که به دنیاش آورده، و گرفتن این مسوولیت و واگزاریش به کس دیگری، دست کم از نظر قانونی ساده نیست. حالا این که یکی از ابتدا اصولا شرایط پذیرش چنین مسوولیتی رو داره یا نه، اون یک بحث دیگری هست. این که دامنه اون مسوولیت هم چه اندازه هست باز خودش ماجرایی هست (نمونه ولی دم بودن پدر در بسیاری از آیینها که دستش رو باز میگذاره تا هر رفتاری با فرزندش داشته باشه).
بنابراین شاید در حال حاضر قانونی برای دادن اجازه به پدر و مادر برای آوردن بچه زیستی نداشته باشیم، اما بیشتر به دلیل سختی قانونگذاری و پیچیدگی ساز و کار پیادهسازیش هست تا این چیزی که گفتی، یعنی متداول بودن این روش نسبت به فرزندخواندگی. اتفاقا قانون معمولا برای موارد کلی هست و بعد کمکم برای استثناها هم بهروز میشه. یک مشکل دیگه هم اینه که معمولا قانون برای چیزهایی هست که هست، برای چیزی که هنوز نیومده و معلوم نیست کی رخ میده، کار سخت میشه!
نتیجهگیری من:
۱. به نظرم برای آوردن فرزند زیستی هم باید یک شرایطی فراهم بشه و قانون اجازه بده. دست کم سلامت روانی پدر و مادر تایید بشه و تا استقلال قانونی کوچکترین فرزند، نظارت ادامه داشته باشه. داشتن سرپناه و درآمد هم باید توی شرایط باشه.
۲. شرایطی که برای فرزندخوادگی هست، از نظر آرمانی خوبه، ولی عملی نیست (به ویژه به خاطر کاغذبازی). به نظرم بیش از اندازه سختگیرانه میآد. اون هم در شرایطی که برای آوردن بچه زیستی عملا سختگیری نیست و از اون مهمتر با توجه به وضعیت بد بسیاری از بچههایی که سرپرست ندارن یا دارن ولی مناسب نیست.
م.ن.ر: جالب بود!