اگر خیالباف (daydreamer) هستین، این برای شما قابلدرکتره: چهار سال گذشته رو با خیال یک بچه از چین سپری کردم. از قدم زدن عادی گرفته تا هنگام رانندگی تا موقع مطالعه تا موقع گفتگو کردن تا موقع خواب. بعد از چهار سال، در مدت کمتر از دو هفته اوضاع به کلی زیر و رو شد. کشور فرزندخواندگی رو از چین به بلغارستان عوض کردیم. حالا انگار که اون بچه رو از رویاها برداشتهان و جای خالیاش مونده و یک بچهی دیگه که قراره جاش کمکم باز بشه.
توضیح: به این نتیجه رسیدیم که بنا بر پیشبینی و با در نظر گرفتن این که سرعت رسیدگی به پروندهها به طور پیوسته کندتر میشه، کشور رو از چین به بلغارستان تغییر بدیم. امروز هم اولین قرارداد رسمی با آژانس رو براشون فرستادیم. امید داریم که در بازهای حدودن سه ساله موفق به زیارت دخترمون بشیم. به همین راحتی، کشور عوض شد و شاید خیلی چیزهای دیگه هم در آینده عوض شدن. شاید هم نه. به هر حال شاید یک نوع اثر پروانهای (butterfly effect) بود که به چشم دیدیم. زندگی همینه دیگه، به همین راحتی.
پسنوشت: در مورد تعریف خیالبافی (daydreaming) نظرهای مختلفی هست و همهی روانشناسها (روانکاوها؟) بر روی یک تعریف یکسان توافق ندارن. جدا از این که در تصور عمومی هم تعریفهای مختلف (گاه خیلی متفاوت با نظرات روانشناسان) وجود داره. من هم این کلمه رو به معنیای با برداشت خودم استفاده کردم. به طور کلی در هر موقع از روز ممکنه مشغول خیالبافی باشم. تقریبا مهم نیست که مشغول به چه کاری باشم؛ همیشه یک زندگی دیگه هم موازی با زندگی فعلیام جریان داره که در اون خودم و یک گروه آدم دیگه مشغول ایفای نقشمون هستیم.
باز هم تبریک، قدم نو رسیده مبارک…
به نظر من زندگی موازی از تبعات عدم تمرکز بر زمان حاله.