دختری در راه داریم

من و الهام بالاخره بعد از پنج سال انتظار، برای به فرزندی گرفتن یک بچه اقدام کردیم. بچه قاعدتا از کشور چین بلغارستان خواهد بود و در زمانی که به ما می‌رسه، سنش حدودا یک سه سال خواهد بود (با دو سه ماه مقداری پس و پیش). زمانی هم که بچه به دست ما می‌رسه حدود شش سال از الان خواهد بود (شاید اواخر سال دو هزار و هفده). بچه هم به احتمال زیاد دختر خواهد بود.

دوستان لطف دارن و سوال‌های زیادی تا الان از ما پرسیده‌ان. این‌جا یک تعداد از این سوال‌ها و نظرها رو به همراه جواب خودمون آورده‌ام. اگر سوالی یا نظری دارین، خوشحال می‌شیم بشنویم. قبل از رفتن به سراغ سوال‌ها، از همین‌جا می‌خوریم به سلامتی دخترمون که تقریبا منفی پنج سال سن داره!

یک: چرا فرزندخواندگی؟
– چرا که نه؟ جمعیت زیادی از بچه‌ها هستن که سرپرست ندارن. ما هم یک خانواده داریم که می‌تونیم این امکان رو برای یک بچه فراهم کنیم. از چنین کاری هم که مسلما لذت می‌بریم.

دو: چرا از چین؟
– بین برنامه‌های موجود، چین برای ما به‌ترین برنامه رو برای فرزندخواندگی داره. برنامه‌اش از مطمئن‌ترین‌هاست و با این که طول می‌کشه، اما خیلی پایدار و قابل اعتماده. البته این‌ها تنها به روایت آمار هست و همیشه امکان تغییرات وجود داره.

سه: چرا از ایران نگرفتین؟
– تا جایی که ما خبر داریم، ایران برنامه‌ای به این شکل برای فرزندخواندگی نداره. شرایطش متفاوته و جزو قراردادهای بین‌المللی فرزندخواندگی نیست.

چهار: آیا به خودش خواهین گفت که به فرزندی گرفته شده؟
– حتما.

پنج: از کی چنین تصمیمی گرفتین؟
– تصمیم جدی اولین بار پنج سال پیش بود.

شش: پروسه‌ی این کار چه طوری هست؟
– ما تا الان اولین مرحله رو انجام دادیم؛ یعنی فرم‌ها رو در آژانس مربوط پر کردیم و پروسه شروع شد. احتمالا مرحله‌ی بعدی این باشه که یک مددکار اجتماعی در چند نوبت با ما ملاقات می‌کنه و شرایط ما رو برای فرزندخواندگی می‌سنجه. شاید بعضی از این ملاقات‌ها در منزل ما انجام بگیره که مددکار زندگی ما رو از نزدیک ببینه. مرحله‌ی بعد اینه که کارهای اداری در اداره‌ی مهاجرت (آمریکا) انجام بگیره که مدارک سفر بچه از پیش آماده باشه. بعد کل مدارک به چین فرستاده می‌شن و بقیه‌اش اون‌جا بررسی می‌شه. حدود چند سال بعد، یک عکس از بچه می‌فرستن (این مرحله به referral معروفه). قاعدتا ما هم تایید می‌کنیم و بعد مدارک سفر به چین آماده می‌شه. در سفر به چین با بچه ملاقات می‌کنیم، با خودمون به هتل می‌بریمش :) و بعد به سفارت آمریکا برای ویزا و بعد هم سفر برگشت در پیش خواهد بود. بعد از پایان مراحل و گرفتن بچه، برای مدتی (مثلا شاید یکی دو سال، مطمئن نیستم) یک سری گزارش‌های بعد از فرزندخواندگی هست که باید پر بشن تا مطمئن بشن که بچه جای مناسبیه.

هفت: آیا مشکلی نخواهین داشت که بچه به شکل خودتون نیست؟
– ما که مشکلی نداریم! به نظرم اون چیزی که انسان‌ها رو به هم نزدیک نگه می‌داره، شکل و قیافه و شباهت ظاهری نیست. فکر می‌کنم که وقتی پدر و مادر و بچه در سختی‌ها و ناراحتی‌ها و نگرانی‌ها و خوشی‌ها شریک می‌شن، دیگه قیافه رو نمی‌بینن. در جماعت فرزندخوان‌ها یک اصطلاح هست که گروهی از آدم‌ها کوررنگ (color blind) می‌شن و دیگه چشم‌شون رنگ و نژاد رو نمی‌بینه. به نظرم فرزند هم همین‌طوره. فکر می‌کنم نه تنها خودمون اختلاف ظاهری رو نخواهیم دید، بلکه خانواده و دوستان و اطرافیان هم به تدریج اختلاف قیافه رو فراموش می‌کنن و جنبه‌های دیگه‌ای رو می‌بینن.

هشت: چه زمانی بچه به دست‌تون می‌رسه؟
– به طور دقیق معلوم نیست. اما با توجه به آمارهای موجود و خانواده‌هایی که الان بچه‌هاشون به دست‌شون می‌رسه، انتظار داریم چیزی حدود شش سال دیگه بچه رو ببینیم!

نه: آیا قصد دارین که بچه‌ی بیولوژیکی هم بیارین؟
– بله.

ده: آیا با داشتن بچه‌ی بیولوژیکی و فرزندخوانده، مشکلی پیش نمی‌یاد؟
– به نظر ما نه، مشکلی پیش نمی‌یاد. هر دو عزیز هستن و دردسرها و بدبختی‌های خودشون رو دارن.

یازده: این بچه که مسلمون نیست!
– این موضوع دغدغه‌ی ما نیست (ظاهرا سطح دغدغه‌ها خیلی متفاوت هستن!). تا زمانی که این بچه انسانه، شعور داره، فهم داره و وجدان داره، برای ما محترمه و عزیز.

دوازده: هزینه‌های این کار چه قدر می‌شه؟
– هزینه‌ها نسبتا زیاد هستن، اما به نسبت اون چیزی که در نهایت به دست می‌یاریم، ناچیزن. این هزینه‌ها شامل پروسه‌های اداره‌ی مهاجرت آمریکا و مددکار اجتماعی و هزینه‌های بررسی پرونده در چین و مبلغ هدیه به پرورشگاه و در نهایت سفر ما به اون‌جا خواهد بود. باز هم تاکید می‌کنم، برای ما خود مساله خیلی خیلی مهم‌تر و ارزش‌مندتر از هزینه‌هاست و تا زمانی که توانایی پرداخت هزینه‌ها رو داشته باشیم، نگرانی‌ای از بابت مقدارش نداریم. اگر بخوام یک تخمین بدم، برای کل پروسه چیزی حدود سی هزار دلار هزینه خواهد داشت. البته نوع فرزندخواندگی و کشور مقصد هم هزینه‌های متفاوتی دارن.

سیزده: آیا به‌تر نیست این هزینه رو در جاهای دیگه‌ای صرف کنین؟
– این یک تصمیم شخصیه و ما فقط مساله‌ی مادیات رو برای تصمیم‌گیری‌مون در نظر نگرفته‌ایم. به هر حال اگر کسی امکانات مالی داره و مایل هست که در به‌ترین زمینه‌ی ممکن خرج کنه، پیشنهاد می‌کنم در زمینه‌های مورد نظر خودش و برای امور خیریه‌ی مورد نظر خودش خرج کنه. ما هم حمایت می‌کنیم!

چهارده: آیا عبارت‌هایی هستن که استفاده از اون‌ها در زمینه‌ی فرزندخواندگی نامناسب باشن یا براشون معادل‌های مناسب‌تری وجود داشته باشه؟
– صددرصد! مثلا به‌تره از عبارت «بچه‌ی بیولوژیکی» به جای «بچه‌ی واقعی» یا «بچه‌ی خودتون» استفاده کنین. بچه‌ای که به فرزندی گرفته شده هم بچه‌ی واقعی و بچه‌ی خود ماست! همین موضوع در مورد پدر و مادر «واقعی» هم صادقه. شاید بعدتر در این مورد بیش‌تر نوشتم، البته شاید هم اصلا لازم نشد.

پانزده: آیا از پرسیدن سوال استقبال می‌کنین؟
– حتما استقبال می‌کنیم و خوشحال هم می‌شیم. به بعضی از دوستان پیشنهاد می‌کنم به عنوان یک معیار دم‌دستی، حرف رو بسنجن و ببینن که آیا گفتن این حرف به یک پدر و مادر با بچه‌ی بیولوژیکی مناسب هست یا نه. اگر فکر می‌کنن در اون شرایط مناسب نیست، پس احتمالا در این شرایط هم مناسب نیست.

شانزده: آیا خانواده‌های شما راضی هستن؟
– تا الان فکر می‌کنیم بله! چند سالی هست که ما سعی کردیم تا حد ممکن موضوع رو براشون باز کنیم و نگرانی‌هاشون رو برطرف کنیم. الان هم هر دو خانواده حمایت می‌کنن و منتظر دیدن نوه‌شون هستن!

هفده: چرا این قدر زمان این پروسه طولانیه؟
– شاید یک مقدار کاغذبازی طولانی داشته باشه. کل کارهای آمریکا (شامل مراحل قانونی مهاجرت و مددکار اجتماعی) بیش‌تر از چند ماه طول نمی‌کشه و برای چند سال بعد پرونده در چین خواهد بود. صف خانواده‌های خواهان فرزند از چین هم خیلی طولانیه و چند سال طول می‌کشه تا یک زوج از ته صف به سر صف برسن. اخیرا این زمان بیش‌تر هم شده. من یادمه که چهار سال پیش وقتی شرایط کشورها رو مطالعه می‌کردیم، مدت زمان صبر کردن برای چین حدود سه سال بود.

هجده: این بچه بعد از فرزندخواندگی شهروند کجا خواهد بود؟
– طبق یک قانون نسبتا جدید (که حدودا ده سال پیش اضافه شد)، بچه در زمان ورود به آمریکا، به طور خودکار شهروند آمریکا می‌شه. در عین حال، هم‌زمان شهروندی چین رو هم از دست می‌ده. در مورد ایران مطمئن نیستم (و هنوز نپرسیده‌ام) که با داشتن یک پدر رشید ایرانی (کرمانشاهی، کاشانی، تبریزی)، چه مانعی برای شهروندی ایرانش هست. احتمال می‌دهم مشکل جدی‌ای نداشته باشه.

نوزده: آیا همه می‌تونن بچه به فرزندی بگیرین؟
– قانون آمریکا (و این مسیری که ما برای پروسه انتخاب کردیم) این طوریه که حداقل یکی از والدین باید شهروند آمریکا باشه. برای کسانی که شهروند نیستن، من خبر ندارم. در ضمن بعضی کشورها بعضی محدودیت‌ها و خواسته‌ها هم دارن.

بیست: به بچه فارسی یاد می‌دین یا چینی؟
– با بچه فارسی صحبت می‌کنیم، مثل بقیه‌ی پدر و مادرها که با زبون خودشون صحبت می‌کنن. بچه هم احتمالا فارسی رو خوب یاد بگیره. اما احتمالا فارسی حرف زدن‌اش چیزی بشه شبیه به بقیه‌ی نسل دومی‌های این‌جا که با انگلیسی راحت‌تر هستن. به هر حال ما که چینی بلد نیستیم. اما سعی می‌کنیم این امکان رو فراهم کنیم که با شرکت در کلاس‌ها و کمپ‌ها، با زبون و فرهنگ چینی آشنا بشه.

بیست و یک: اسم بچه رو چی می‌گذارین؟
– یک اسم قشنگ فارسی! پدر و مادر بچه و خود بچه ایرانی هستن و دوست داریم از اسم ایرانی هم استفاده کنیم (درسته، ما بچه‌مون رو ایرانی می‌دونیم!). البته بچه در زمان فرزندخواندگی یک اسم چینی داره و مرسومه که اون اسم رو به عنوان اسم میانی (middle name) استفاده می‌کنن. احتمالا ما هم همین کار رو بکنیم که به نوعی یادگار دوران قبل از فرزندخواندگی‌اش بوده باشه.

بیست و دو: بچه در زمان فرزندخواندگی در کجا زندگی می‌کنه؟
– پرورشگاه.

بیست و سه: بچه از کدوم منطقه از چین خواهد بود؟
– هیچ اطلاعی نداریم. می‌تونه از هر کدوم از استان‌ها باشه.

بیست و چهار: آیا شما حق انتخاب دارین که کدوم بچه رو انتخاب کنین؟
– نه، چنین انتخابی نداریم. البته وقتی فکر می‌کنم، به نظرم می‌رسه که اتفاقا قانون خوبیه که حق انتخابی هم در کار نیست.

بیست و پنج: آیا می‌تونین بچه رو پس بدین؟
– چنین قصدی نداریم!

بیست و شش: آیا پدر و مادر بیولوژیکی بچه می‌تونن روزی اون رو از شما پس بگیرن؟
– خیر. فرزندخواندگی در همون زمان قطعی می‌شه و اون بچه، بچه‌ی رسمی و قانونی ماست؛ چه از نظر دولت آمریکا و چه از نظر دولت چین.

بیست و هفت: در صورت آتش‌سوزی خونه‌تون، اگر تنها امکان نجات یک نفر رو داشته باشین، کدوم یک از بچه‌ها رواول نجات می‌دین؟ بچه‌ی بیولوژیکی رو یا بچه‌ی فرزندخوانده رو؟
– شما چه طور؟ اگر شما دو تا بچه‌ی بیولوژیکی داشته باشین و خونه آتیش بگیره و تنها امکان نجات یک نفر رو داشته باشین، کدوم رو نجات می‌دین؟! جواب ما هم احتمالا مثل شماست: اگر لازم باشه، خودمون می‌سوزیم، عوضش هر دو رو نجات می‌دیم. هر دو بچه‌ی ما هستن و برای نجات‌شون هر کاری که بتونیم انجام می‌دیم. این که از کجا اومده‌ان مهم نیست.

بیست و هشت: این که بچه یک سال اول زندگی‌اش رو در پرورشگاه بوده، تاثیر بدی نداره؟
– اگر هم داشته باشه، تاثیری در تصمیم ما نداره. به هر حال صرف این که یک بچه یک سال اول رو در شرایط ایده‌آل نگذرونده باشه،‌ دلیل نمی‌شه که هفتاد سال بعد رو در شرایط خوب نگذرونه! به هر حال هر بچه‌ای در هر وضعیتی و با هر پیشینه‌ای حق برخورداری از خانواده و عشق و محبت داره و ما هم وظیفه داریم که این امکان رو فراهم کنیم. به گذشته‌ی یک سال اول‌اش هم کاری نداریم.

بیست و نه: آیا از سلامت بچه مطمئن هستین؟
– آیا شما از سلامت بچه‌ی بیولوژیکی‌تون مطمئن هستین؟ هیچ‌کس مطمئن نیست. البته می‌تونیم بگیم که با احتمال بالایی بچه از سلامت برخورداره. در مورد چین مشکل الکل و مواد مخدر در زمان بارداری مادر، به اون صورت وجود نداره و این بچه هم احتمالا محصول بارداری نوجوانان نبوده که چنین نگرانی‌ای باشه. بنابراین شانس زیادی هست که سالم باشه. به هر حال، اگر سالم هم نباشه، بچه‌ی ماست و برای سلامتی‌اش هر کاری که از دست‌مون بر بیاد انجام می‌دیم.

سی: آیا نگران نیستین که بچه باهوش نباشه؟
– من چندان معتقد به اثر عوامل ژنتیکی در موفقیت نیستم (ضمن این که تعریف هوش هم احتمالا پیچیده‌تر و مفصل‌تر از این حرف‌ها باشه). به نظر من اگر یک بچه از امکانات کافی مثل تربیت و آموزش مناسب برخوردار باشه، می‌تونه به هر جا که دوست داره برسه.

سی و یک: اگر گفت که نمی‌خواد پیش شما زندگی کنه، چی می‌گین؟
– چی داریم بگیم؟ :) هر بچه‌ای ممکنه در مقطعی از زندگی‌اش شورش کنه و بخواد استقلال خودش رو داشته باشه. به نظر ما بچه‌های فرزندخوانده هم مثل بچه‌های بیولوژیکی هستن و مشکلات بچه‌ها در دوران‌های مختلف کمابیش مشابه خواهند بود. به هر حال برای ما چیزی که مهمه اینه که از همون اول (و حتا از همین الان!) ما خودمون رو پدر و مادر بچه می‌دونیم و در این شکی نداریم. به نظرم همین هم خواه‌ناخواه در ذهن بچه می‌نشینه و برای اون هم به شکل یک باور در خواهد اومد. حالا کمی مشکلات با بچه هم فلفل نمک زندگی خواهند بود!

سی و دو: شما باید با مشاور صحبت کنین.
– بایدی نیست، ولی ما این کار رو کردیم. با توجه به اون‌چه که به مشاور گفتیم، چیز به خصوصی بهمون اضافه نشد به جز کلی آرزوهای خوب از طرف مشاور!

سی و سه: اگر به شما اعتراض کرد که چرا به فرزندی قبولش کردین، چی می‌گین؟
– همون جوابی که به بچه‌های بیولوژیکی می‌دن وقتی که به پدرمادرهاشون اعتراض می‌کنن که چرا اون‌ها رو به دنیا آوردن: ما، در این زمان، با این شرایط، با به‌ترین اطلاعاتی که داشتیم، اعتقاد داشتیم که به‌ترین کار این بوده و این مسیر رو دنبال کردیم.

سی و چهار: این موضوع مساله‌ی ساده‌ای نیست.
– معلومه که مساله‌ی ساده‌ای نیست. هیچ بچه‌ای، چه بیولوژیکی و چه فرزندخوانده، مساله‌های ساده‌ای نیستن و به کار و تلاش و زحمت و فداکاری و تعهد زیادی احتیاج دارن.

سی و پنج: با قضیه‌ی محرم و نامحرم چه کاری می‌کنین؟
– به نظر من موضوع فرزندخواندگی خیلی خیلی بالاتر و مهم‌تر از اونیه که با مسایل رساله‌ای مخلوطش کنیم. برای من شان انسان (و به دنبالش شان خودمون و شان فرزندمون) خیلی بالاتر از اونیه که بخوام در مورد چنین مسایلی حتا فکر کنم (در واقع این سوال رو نوشتم چون واقعا پرسیده شده). اما برای کسانی که درگیر این مسایل هستن و به هر حال نمی‌تونن این چیزها رو از ذهن‌شون بیرون کنن، این رو اضافه کنم که اون بچه هم بچه‌ی ماست و خواهر یا برادر بقیه‌ی بچه‌های ماست و جزیی از این خانواده است، بدون هیچ تبصره‌ی اضافه‌ای.

سی و شش: هرچی هم که باشه، اون بچه به هر حال یک کمونیسته.
– !

سی و هفت: شما هیچ وقت این بچه رو بچه‌ی خودتون ندونین و به اون هم بفهمونین که بچه‌ی شما نیست.
– ما با این جمله موافق نیستیم. ما اعتقاد داریم این بچه، بچه‌ی ماست و ما پدر و مادر همیشگی‌اش هستیم. این‌جا هم خونه‌ی خودشه. به نظر ما پدر و مادر بچه، اون کسانی هستن که عاشقانه بزرگش می‌کنن و براش سال‌ها وقت می‌گذارن، بدون چشم‌داشت. برعکسش هم صادقه: بچه‌ی ما همون کسیه که با تمام وجود برامون عزیزه و برای رشدش هرکاری که از دست‌مون برمی‌یاد، انجام می‌دیم. طبق تعریفی که ما از پدر و مادر بودن و فرزند بودن داریم، موضوع جدای از جنبه‌های بیولوژیکی هست.

سی و هشت: آیا فرهنگ چین رو به خونه وارد می‌کنین؟ مثلا آیا مراسم رو به جا می‌یارین و یا غذاهای چینی استفاده می‌کنین؟
– سعی می‌کنیم تا حد ممکن این کار رو بکنیم. هر چه قدر که بیش‌تر از فرهنگ اون کشور وارد کنیم، بعدتر مسایل مربوط به بحران هویت (identity crisis) رو به‌تر و راحت‌تر حل می‌کنیم. به طور کلی پیشنهاد می‌شه که پدر و مادرها به راحتی و با آغوش باز در مورد سرزمین محل تولد بچه‌های فرزندخوانده صحبت کنن و تا حد امکان مراسم و سنت‌ها و فرهنگ رو هم وارد زندگی کنن (نه این که کل خونه چینی بشه، اما به هر حال قسمتی از فرهنگ هم وارد بشه).

سی و نه: آیا پدر و مادر بیولوژیکی‌اش رو بهش نشون می‌دین؟
– ما (قاعدتا) خبر نداریم که پدر و مادر بیولوژیکی‌اش کجا هستن. اما اگر روزی بتونیم پیدا کنیم، بستگی به خودش داره. اگر خودش لازم بدونه که به دنبال اون‌ها بگرده، ما حتما کمکش می‌کنیم و سعی می‌کنیم هر کاری از دست‌مون بر میاد انجام بدیم. به هر حال فکر می‌کنم خیلی‌ها کنجکاو باشن که پدر و مادر بیولوژیکی‌شون رو ببینن. در نهایت انتخاب شخصی خودشه و اون انتخاب هرچی که باشه، ما هم حمایت می‌کنیم.

چهل: این جوری نمی‌شه که بچه رو حتا تنبیه کرد، چون آدم نمی‌تونه بچه‌ی یک نفر دیگه یا یک بچه‌ی یتیم رو بزنه.
– این بچه، بچه‌ی ماست و بچه‌ی یک نفر دیگه یا بچه‌ی بی‌سرپرستی نیست. اگر لازم بدونیم تنبیه هم می‌کنیم (همون‌طور که بچه‌های بیولوژیکی هم تنبیه می‌شن). به هر حال، برای هیچ بچه‌ای، تنبیه بدنی رو پیشنهاد نمی‌کنیم!

چهل و یک: آیا این بچه‌ی دوم خانواده خواهد بود؟
– بستگی داره که بچه‌ی بیولوژیکی چه زمانی بیاد. به احتمال زیاد بله، این بچه، دومین بچه‌ی خانواده خواهد بود.

چهل و دو: آیا قصد فرزندخواندگی مجدد هم دارین؟
– اگر امکانش باشه، چرا که نه؟ به هر حال هزینه داره و بچه هم به وقت و رسیدگی زیاد نیاز داره. اگر چنین وقت و انرژی‌ای پیدا کردیم، حتما!

58 thoughts on “دختری در راه داریم”

  1. خوشا به حال دختر گلتون که همچین بابا و مامان کاردرستی داره.

  2. این قشنگترین و دلنشین ترین مصداقی بود که برای”color blind” شنیده بودم! برای شما و الهام جون از صمیم قلب آرزو میکنم در این مسیر پر فراز و مسئولیت و شیرین و هیجان انگیز، سرافراز و شادکام باشید!

  3. چه کار خوبی کردی که این رو نوشتی! کلی دوست داشتم. و البته تبریک می‌گویم بابت فرزندتان. امیدوارم پروسه‌ی اداری‌اش زودتر تمام شود.

  4. بسیار مبارک باشه!‌ (: امیدوارم کارهای اداری زودتر تمام شوند.
    در ضمن این نوشته بسیار خوب بود. و البته مرا بر آن داشت که در سال نویی برای شفای مومنین و عاشقان مسایل فقهی آرزوها کنم!

  5. یک نفر که دوستته و نمیخواد دوستیش با این سوالا خراب بشه says:

    هرچند تصمیم با خودتونه و صلاح مملکت خویش خسروان دانند پس لابد حساب کتابهاتونو هم کردین و در جریاین هستین که دردسرش مال خودتونه باز هم با عرض معذرت چن تا سوال دیگه مونده که دیگه همه چی مولاپسند جمع و جور بشه و از اونجایی که میدونم به همه نوع سوالاتی در زمینه پذیرش فرزند در اداره جات مورد اشاره پاسخ دادید دوست دارم این سوالها رو بدون هیچگونه احساس فشار و استرس و در کمال صحت و سلامت روان و آرامش روحی و صادقانه جواب بدی:

    روزبه جان رفیق بسیار عزیزم… آیا در زمان نگارش این حل المسائل مواد مخدر و یا قرصهای روان گردان استعمال نفرموده اید؟
    آیا از سوال قبلیم ناراحت شدین؟ میدونین که طرح موضوع به تنهایی یه کم برای بعضی خوانندگان عجیبه پس همکاری رو ادامه بدین دوست من
    درصورتی که فرزند خوانده چینی شما روزی به منزلت بیاد به نظر میرسه ملزم به رعایت کلیه قوانین مصوبه توسط شما خواهد بود. لطفا” چند قانونی رو که براش وضع خواهی کرد بنویس!
    آیا انگیزه شما از این کار انجام یک عمل خداپسندانه خواهد بود و یا اینکه حس کمبود فرزند شما در اولویت قرار دارد؟
    سوال قبلی ممکن است شخصی به نظر برسد ولی با توجه به همکاری اعلام شده از جانب شما پرسیده شده تا کماکان در راستای رفع ابهام در این مورد طرح شده استفاده گردد.

    باز هم…
    باز هم…
    باز هم فراموش نکنیم چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است!

  6. به مهدی: لطف شماست!

    به مریم: لطف دارین!

    به رامی: شما لطف دارین!

    به سولوژن: ممنون رفیق! به امید اون روزی که گفتی.

    به دوستی (؟) که ظاهرا نمی‌خواد دوستی‌اش (؟) با این سوال‌ها خراب بشه: مطمئن نیستم که شما قصد داشتین یک متن ادبی احساسی بنویسین یا یک متن طنز (؟). اگر لطف کنین سوال‌هاتون رو بدون حاشیه و اضافات بنویسین که من هم متوجه بشم، ممنون می‌شم. بعدش در خدمت تون هستم.

  7. به به! چه تصمیم قشنگ و خوبی. کلی مبارک باشه و دختر منهای پنج ساله تون از همین الآن از داشتن چنین پدر و مادری خوشحاله و بهتون افتخار می کنه.
    کلی تبریک و آرزوهای خوب.

  8. خوب با فدکس هماهنگ می‌کردین، سر دوروز می‌رسوندش، دیگه یه سال طول نمی‌کشید تا به دستتون برسه! :)
    جواب سوال یک و نه هم باهم در تناقضه، ولی مبارکه! من خودمم بزرگ که شدم می‌خوام بچه اداپت کنم، شاید اون یه چیزی شد دیگه! :))

  9. روزبه جان به شما و الهام خانم تبریک می گم. یه حس ها یی و متعاقب اونها تصمیماتی توی زندگی هست که نه تنها به پاکی دل و حسن نیت و … بلکه به شجاعت افراد هم ارتباط داره. با شناختی که از شما دارم فقط می تونم بگم شجاعت شما رو بی نهایت تحسین می کنم. می دونم که اراده و نیت شما نیازی به تمجید من نداره ولی وظیفه ی خودم دونستم برای دلگرمی شما، من هم نظر خودم رو بیان کنم.

  10. به لرد: خیلی خیلی ممنون!

    به ناشناس: درسته، یک تناقض هست که داستان‌اش طولانیه.

    به امین: لطف داری! اون قدری هم شجاعت احتیاج نداشت!

  11. سلام….. پستی که ارسال کردی کلی جنجالی بود اینطور که از مخاطبین پیداست…
    در کل دو تا سوال داشتم …
    1- واقعا همه این سوالات پرسیده شده؟ بعضی هاش خیلی خیلی خیلی عجیب بود،مثل کومونیست بودن و بچه مسلمان بودن.
    2- فکر میکنی چه زمانی (در چه سنی) باید این مساله رو که پدر و مادر بیولوژیکی اش شما نبودید رو باهاش در میون بذارید؟ ( که مشکلات احتمالی کمتر بروز کنه… البته من حتی مطمئن نیستم مشکلی بخواد بروز کنه یا نه بستگی به طرز تفکرش داره به نظرم که اون هم مستقیما بر میگرده به نحوۀ تربیت)
    در آخر هم کلا به موضوع دید مثبتی دارم و از این کار به شدت حمایت میکنم. امیدوارم در راهی که پیش رو دارید موفق باشید و انتظارتون برای رسیدنش راحت باشه و سریع بگذره.

  12. به آقای ارشد: سوال‌ها واقعا پرسیده شدن. این دوتایی رو که شما نوشتین، بدون کم و کاست آورده‌ام. اما بعضی از سوال‌ها رو کمی اصلاح کردم که ملایم تر بشن (چون مناسب محیط عمومی نبودن!) و بعضی از صحبت ها رو کلا حذف کردم. در مورد سن، الان بیش ترین توصیه بر اینه که از همون اول با بچه در این مورد صحبت بشه. مشکلی هم قاعدتا نیست هرچند که بنا بر آمار بیش ترین مشکلات و تناقض ها در سنین بین هشت تا یازده سالگی بروز می کنن. علتش هم اینه که بچه دید ناقصی از موضوع داره و همه چیز رو متوجه نمی شه. در عین حال بعضی چیزها رو متوجه می شه و همین باعث بروز بعضی مشکلات می شه. معمولا هم بعد از یازده سالگی مشکل حل می شه. با این ترتیب ما نمونه هایی دیده‌ایم که حتا در اون بازه ی زمانی هم بچه ها مشکلی نداشته اند (ممنون از سوال‌تون. شاید این رو هم به مجموعه سوال ها اضافه کردم).

  13. ایول روزبه جان…. بسیار هم خوب… ممنون از اطلاعات… مشخصه همه جوانب رو سنجیدی … ایول

  14. مبارکه! آقا روزبه، شما اگه بازم بچه میخواین بگیرین، من یه جوون از آب و گل درومده میشناسم قد بچه یه ساله دربدر دمبال اداپشنه، اوکی بدین سه روزه میرسه دستتون، باهوش توپول ایرانی مسلمون، کفشم آفتاب ندیده، ۲۵ سالشم هست! پسر! حرف گوشکن! تا سه هفته هم گارانتی تعویض داره!
    خلاصه خبر کن مارو!

  15. آفرین آفرین روزبه و الهام جان!‌ من هم سالهاست به این مساله فکر میکنم!‌ حتی به این فکر کرده م که اگر به فرزندی گرفتم بچه یا بچه هایی رو برای رفع بعضی از این مسایل کلا از بچه دار شدن صرف نظر کنم، …
    یه چیزی که هست اینه که از اونجایی که همه از قرار معلوم دوست دارند بچه های تازه متولد شده رو به فرزندی قبول کنند تعداد خیلی زیادی بچه های دو سه سال به بالا هستند که دیگه شانس پیدا کردن خانواده رو از دست میدن.. اگر کسی بخواد بچه های کمی بزرگتر رو به فرزندی قبول کنه هم مدت زمانی که طول میکشه هم هزینه خیلی کمتره. این هم امکانیه که میشه در نظر گرفتن.

  16. به هاجر: اتفاقا به اون هم فکر کردیم: هم بچه های با سن بیش تر و هم بچه هایی که تا حدی مشکلات سلامتی دارن. زمان کم تری هم لازمه. اما در عین حال فکر کردیم که شاید به عنوان اولین تجربه با یک مورد ساده شروع کنیم و بعد اگر دیدیم که امکانش و توانایی اش رو داریم، اون حالت رو هم امتحان کنیم.

  17. روزبه جان بسیار کار خوبی می کنید و من هم عقیده داشتم و هم آرزو داشتم که آنطور که تو فکر می کنی ژن نقش کمتری از آموزش می داشت. متاسفانه به نظر می رسد که ژنتیک اتفاقن تاثیر بسیار زیادی دارد به خصوص تا پایان نوجوانی.

    از طرف دیگر من بسیار متاسفم که با وجود اینهمه مشکلات برای کودکان پروسه ی این کار این اندازه سخت و طولانی است.

  18. سلام علیکم قربان. این وضعیتی که برای ریدر درست کرده اند ما را از کروسان عقب انداخته. تبریکات و این ها که جای خود، متنت هم خیلی بهتر از همیشه بود. گفتم بلکه بار خبری فرزندخواندگی باعث نشه متنت نادیده بمونه.

  19. بسیار بهتون تبریک میگم و از صمیمِ قلب برای شما و دختر/پسرِ گلتون آرزوی خوشبختی‌ می‌کنم. ناگفته پیداست که شما همین الان هم خانوادهٔ بسیار سعادتمندی هستید که اینچنین قلب‌های پرتوانی برای دوست داشتن انسانهای دیگه دارید :) همیشه خوشبخت باشید!

  20. روزبه، تبریک من را بپذیر. امیدوارم در کنار الهام و فرزند و فرزندانتان همیشه خوش و خرم باشید. . من در تمام نوشته ات حس مسئولیت پدرانه را در کمال ظرافت دیدم. من به اصول اخلاقی ات احترام میگذارم و بسیار می پسندمشان. تنها یادآوری دارم که مطمئن ام بهش اندیشیده ای اما شاید اینجا جای بحث اش نبوده. آن هم اصول اخلاقی ای که برپایه آن پاسخ به سوال ها را داده ای ویژه است و با نرم فاصله دارد. حتما یادت هست که فرزندت در جامعه ای خواهد زیست که به نرم نزدیک تر است. پس می دانی که برای اینکه سوال های ذهن فرزندت هم به سادگی و صریحی این نوشتار پاسخ داده شود، باید مطمئن شوی که چنین اصول اخلاقی ای را هم فرزندت می آموزد. می دانم که به دشواری این نیز نیک آگاهی. این تنها یادآوری بود.

  21. آیدین: خیلی ممنون! بله، پروسه ی این کار بیش از اندازه طولانیه و هر روز جلوه های جدیدی از طولانی بودنش رو کشف می کنیم!

    وحید: وضعیت ریدر زندگی ما رو هم مختل کرده. درست شما درد نکنه از این که به تمام جوانب توجه کردین!

    سحر: خیلی خیلی ممنون! شما لطف دارین!

    رامین: خیلی خیلی ممنون از لطفت! در ضمن با گفته ات هم کاملا موافقم. خیلی صریح و دقیق نظرت رو گفتی (اگر بخوام منصف باشم باید بگم که جدا از این نظرت لذت بردم و حتما بیش تر بهش فکر می کنم).

  22. تبریک می گم. ان شالله که توی همین وبلاگ هم عکس بچه هاتونو ببینیم و هم خبر پیشرفت و شادی و موفقیتشون را بخونیم.

  23. به ناشناس (که با شرمندگی به خاطر اسپم تشخیص داده شدن از طرف وردپرس، کامنت‌شون کمی دیرتر منتشر می‌شه): اگر کار به اون‌جا کشید که مجبور شدیم شما رو به فرزندی بگیریم، حتما خبرتون می‌کنیم. امیدوارم هستیم که کار به اون‌جاها نکشه!

    به خانم افسانه: خیلی خیلی ممنون از لطف‌تون!

  24. به «من»: خیلی ممنون. اون اپیزود رو هم حتما می‌بینیم. حدس‌تون هم درسته. بچه هنوز به دنیا نیومده. اما اون قدر پروسه طولانی و زمان‌بر هست که پیشاپیش بررسی مدارک انجام می‌شه و در طی این پروسه هم (طبق انتظار یا آمار) بچه به دنیا می‌یاد.

  25. با مجود اینکه با اصل جوابت موافق بودم، ولی جوابت به سوال 35 مملو از دید از بالا و نیش بود که با بقیه جواب هایی که دادی نمی خوند. امیدوارم این اشتباه بوده باشه و نه بقیه که در اون صورت خیلی بده!:-)

  26. به آقای محمدرضا: متوجه نشدم که منظورتون از اشتباه بودن چیه. به هر حال این هم یکی از سوال‌هایی بود که پرسیده شده بود (البته تقریبا، چون سوال واقعی خیلی زشت و زننده بود و مجبور شدم کمی سوال رو متعادل کنم) و این هم جواب من به اون سوال بود.

  27. روزبه پستت معرکه بود. مخصوصاً بچه دار‌ها باید اینو بخونند. اینجوری بهتر می‌شه فهمید که بچه چه حقی‌ به گردن پدر و مادر داره. بسیار ممنون.

  28. آفرین بر انسانهای بشر دوست
    در این راه قدمهایتان استوار و لطف خداوند همیشه و در همه حال شامل حالتان باد
    انشاا… زندگی به کام تموم خانواده تون شیرین باشد. ما رو هم دعا کنید که خداوند سعادت داشتن فرزند چه فرزند خواندگی و چه فرزند خودمون را بعد از 12 سال نصیبمان کند انشاا… که در کنار این سعادت لیاقت داشتن فرزند رو نصیبمان کند

  29. دیدگاهتون برام خیلی جالب بود. یادمه خودم که کوچیک‌تر بودم خیلی به این مساله فکر می‌کردم و برام سوال بود که چرا آدمها از فرزندخواندگی استقبال نمی‌کنند. از اینکه راجع به همه‌ی جوانب امر فکر کردید خیلی خوشم اومد و از اینکه سوال‌ها رو به اشتراک گذاشتید ممنونم.
    فقط داشتم فکر می‌کردم اصالت چینی، پدر و مادر ایرانی و محل زندگی آمریکا! یاد کتاب ترجمه‌ی دردها از جامپا لاهیری افتادم.
    به هر صورت…
    موفق باشید

  30. awwalan: khili mobarak bashe!
    dowwoman:oon comment darbareie communist boodane bache waghean khili ajibo kami khandedar bood.
    man khodam mesle shoma mitoonam bardar sham ama khili doost daram koodakio be farzandi bardaram. az inke in gamo bardashtid chon be har hal iek shojaate awaliei niaz boode behetoon tabrik migam wa waghean baese eftekhare.
    man khodam mazhabiam wa baraie oonai ke mazhabian wa doost darand ke bacheii ra be farzandi bardaran begam ke hich moshkeli nadare wa rahhaie sadei baraie hamoon masael wojood dare. wa bedoonan ke dar dinemoon cheghadr sefaresh shode ke tawajjoh be niaze in koodakan beshe. yaani dar in kare kheiro pasandide ham pedar madar ham farzand(an) lezato sood mibarand.
    enshaallah mowaffagh bashin, wa harche zoodtar dokhtare goletoono dar aghoosh begirid.
    mehri

  31. حقيقتش تو اين مدت كه چند تا از پست هاتونو خوندم احساس ميكردم نياز به فرزند و عدم برآورده شدن اين نياز توسط خودتونه كه داره شمارو به سمت فرزندخونده گرفتن هدايت ميكنه، كه امروز با خوندن اين متن متوجه شدم كه ظاهرا اشتباه ميكردم. واسه همين اين موضوع الان خيلي خيلي برام تفكربرانگيز شد. مهمترينش هم كه كليت موضوع هست كه با وجوديكه هست و ميشه كارهاي ديگري كرد كه انسان راحتتر از پسش برمياد ولي چرا اين كار! كه البته با شناخت نصفه نيمه اي كه از شما دارم شايد يه جورايي ميتونم اين موضوع رو متوجه بشم. روزبه و الهام عزيز هدف بزرگيه و رسيدن به كمال اون كاري بس عظيم. براتون آرزوي موفقيت ميكنم. اميدوارم من هم بتونم روزي خودم رو به چنين چالش هايي كه از انسان طرز تفكر خاص، مبارزه با نفس، خودسازي هاي بسيار زياد و …. دعوت كنم و ازش سرافراز بيرون بيام.

  32. خيلي نكته ها براي خودم سواله اما با توجه به ديدگاه شما كه نه نژاد، نه فرهنگ و آداب و روسوم، نه دين و مذهب و نه خيلي چيزاي ديگه براتون معيار انتخاب نبوده ،چيزي كه برام جالبه تاكيدتون بر جنسيت بچه هستش.

  33. به آشنا (کامنت قبلی): در واقع تاکید خاصی بر جنسیت نداشتیم؛ به ما حق انتخاب دادن و ما هم از این فرصت استفاده کردیم.

  34. در واقع تبریک گفتن یک ناشناس شاید مهم نباشه. اما خوبه که بدونید به نظرم کارتون خیلی قابل تحسینه و خیلی آدم رو به فکر وادار می کنه. براتون عمیقا آرزوی شادی و روزهای خوب می کنم

  35. نمیدونم چطور بعضی از ادمها میتونن چنین سوالاتی رو بپرسن.و چرا ادم باید جوابگوی این ادمها باشه ؟ مگه زمانی که شما حامله شدین ، ما ازتون میپرسیم که ایا واقعا این بچه از همسرته ؟دلیلت برای بارداری چی بوده ؟ …. خوب ما هم مثل شما. دوست داشتیم و از این مورد احساس خوشبختی میکنیم. آیا این جواب کفایت نمیکنه.

  36. ویونا: علت سوال پرسیدن‌شون رو ما هم نمی‌دونیم. شاید یک علتش ناآگاهی خیلی زیاد باشه و این که این موضوع، که باید ساده و سرراست هم باشه، براشون بیش از اندازه غریبه. در مورد جواب‌گویی هم به نوعی مجبوریم؛ خواه نا خواه بعدتر هم باید با همین تفکرها سر و کله بزنیم و برای خودمون هم که شده، به‌تره که تا حد ممکن به اطرافیان آموزش بدیم و تا جایی که می‌تونیم، بیش‌تر آگاهشون کنیم. جوابی هم که نوشتین کفایت می‌کنه، یا دست کم باید کفایت بکنه! (اما در عمل گویا کفایت نمی‌کنه و فعلن کار و تلاش زیادی لازم داره)

  37. مرسی از به اشتراک گذاشتن این تجربه باورتون نمی شه از اونجایی که من دورادور شما و الهام جان رو میشناسم چن بار می خواستم بهتون ایمیل بزنم یکمی اطلاعات در مورد مراحل کار بگیرم چون همیشه بهش فکر میکنم و دوست دارم بتونم اینکار رو انجام بدم. امروز که یه مطلب ازتون تو پیج یکی از دوستان دیدم بطور اتفاقی وبلاگتون دیدم . با اجازه من share کردمش چون بشدت طرفدار این قضیه هستم و دوست دارم در راه فرهنگ سازی فرزندخواندگی فعال باشم. این کار واقعا نیاز به فرهنگ سازی داره تا تو جامعه ایرانی بیشتر جا بیوفته.

  38. زهرا: ما خوشحال می‌شیم که برای هر سوالی داشته باشین و بتونیم کمکی بکنیم، در خدمت باشیم. ما هم تا حد ممکن سعی می‌کنیم در این مورد بنویسیم، هرچند که شاید حرف زیادی نداشته باشیم. پیشنهاد من سایت «فرزندخواندگی در ایران» هست که اطلاعات خیلی خوب و دقیقی دارن و به نظر من در فرهنگ‌سازی نقش بزرگی دارن:
    http://iranadoption.com

  39. مرسی روزبه جان آره سایتشو دیدم در واقع ردشو از نوشته های شما پیدا کردم.

  40. به شما تبریک میگم که اینقدر دل بزرگی دارید و متاسفم واسه کسایی که تا نوک دماغشونو هم نمیتونن ببینن نمونش سوال 36 و 35

  41. کارتون خیلی قشنگه ولی فکر میکنم شما پولتون زیادی کرده بچه های بی سرپرست و بد سرپرست زیادی تو همین ایران خودمونن که اگه شما میخواین کاری کنین چرا واسه اونا نمی کنید؟حداقل یه کمک مالی ناچیز هم خیلی خوبه به نظرم شرایط پرورشگاه های چین از ایران بهتره

  42. بهتون تبریک میگم که جدا از هرگونه تعصبی تصمیم گرفتین شرایط یک کودک رو بهتر کنین.
    اون طور که من متوجه شدم شما فرزندتونو در سن یک سالگی تحویل خواهید گرفت و تا اون موقع در چین خواهد بود.در نتیجه با زبان چینی آشناست و شاید حتی به اون زبون صحبت کنه. شما نگران نیستین که بچه از اینکه در اول صحبت های شما رو متوجه نمیشه ضربه بخوره؟مخصوصا اینکه عوض شدن زبون افراد اطرافش با تغییر محیط زندگی و… هم همراه میشه.

  43. هستی: البته الان شرایط‌مون عوض شده؛ بچه رو قراره اگر همه چیز خوب پیش بره از بلغارستان بگیریم و ممکنه سه ساله باشه. بچه‌ی سه ساله هم حتمن خیلی خوب زبان بلغاری رو صحبت می‌کنه. ما تنها کاری که می‌تونیم بکنیم اینه که بلغاری یاد بگیریم؛ تا حدی تلاش کرده‌ایم، هرچند که خیلی خیلی جای کار بیش‌تر وجود داره و باید خیلی برای یادگیری زبان وقت بگذاریم تا بتونیم حداقل ارتباط رو برقرار کنیم.

  44. اقا روزبه شما مسئول بدبختيايي كه بعضي از موجودات درست ميكنن نيستيدبنظر من از همون امريكا يه بچه بلوند وسالم بگيريد اين بلغارستان و چین و….همه مريض پريض ميخوان بفرستن ،،،،بازم ميگم اگه میخواي كمك كني به كسي كه ضعيفتره و اينا ..از ايران بگير چون مريضم در بياد(به احتمال٩٩)حتما پدرسوخته و باهوشو ديكه هستد

  45. خانم فهیمه: کسی که بخواد بچه به فرزندی بگیره، نگرش گرفتن «بچه بلوند و سالم» و دوری از بچه‌های «مریض پریض» براش کارساز نیست. اینه که به نظرم فرزندخواندگی آمادگی می‌خواد و الزامن گزینه‌ی مناسبی برای همه نیست. در ضمن مساله‌ی باهوش بودن ایرانی‌ها هنوز روشن نشده و هم‌چنان مورد گفتگو است! :)

  46. روزبه جان موفق باشيد هر دو
    و خانواده اتون طبق خواستتون ٤ نفرى بشه.

    من كسانى رو كه ميتونن به بچه اى غير از خودشون هم عشق بورزن واقعا تحسين ميكنم. اين كار از عهده كسى برنمياد براى همينم هزار جور بهانه براش جور ميكنن
    ولى دوتا سوال ذهن من رو مشغول كرد…
    بعد از داستان بوسنى مامان باباى من هم به فكر آوردن يك بچه ديگه افتادن و من تو اون حالت بچگى برام خيلى خوشايند بود ولى الان كه فكر ميكنم خدا رو شكر ميكنم كه نشد. از شرايط تساوى ارث و مال و اموال بگير تا محبت كردن پدر و مادر و شايد حسادتهاى زنانه و ….
    در مجموع ميخوام بگم باوجوديكه واقفم به شخصيت شما كه طورى زندگى ميكنيد كه افسار زندگى دست خودتون باشه و قطعا در تربيت بچه موفق هستيد و خواهيد بود اما پذيرش يه خواهر از طرف پسر شما در آينده يكم تصوير مبهمى براى من داره.
    سوال دوم هم اينكه خوب اگر قراره به جمعيت جهان كمك نشه و هميناىي كه هستند رو كمك كنند چرا بچه تازه بايد ٥ سال ديگه دنيا بياد؟ اصولا چرا بايد سر سرنوشت انسانى كه اصلا دنيا نيومده تصميم گرفته بشه؟
    چرا مثلا يه بچه كه الان تو پرورشگاه هست و يكسالشه بهتون واگذار نميكنن؟

    در نهايت به تصميمتون احترام ميذارم و تبريك ميگم و اميدوارم بلا و مريضى از جمعتون دور باشه. حتى اون كوچولو كه هنوز وجود خارجى نداره

  47. شاهد: قضیه‌ی نارضایتی بچه یا بچه‌های اول از ورود عضو جدید به هر حال شاید وجود داشته باشه. در مورد بچه‌ی زیستی و فرزندخوانده هم فرقی نمی‌کنه؛ همیشه احتمال داره که بچه‌های فعلی از حضور عضو جدید راضی نباشن. همین موضوع در مورد کسانی که به فکر دومین بچه‌ی زیستی هستن هم صادقه. اما خب شاید به طور معمول هیچ پدر و مادری این عامل رو در نظر نگیره (بچه‌ها بالاخره توقع دارن و امکانش نیست که پدر و مادر همه‌ی خواسته‌های بچه‌ها رو عملی کنن!). چه ما و چه کسانی که بچه‌های بعدتر رو میارن، برای بچه‌ی اول توضیح خواهیم داد که صرف این که اول به خانواده وارد شده، دلیل نمی‌شه که به ورود بقیه به خانواده اعتراض کنه! :)

    در مورد زمان‌بندی، کمی پیچیده است. من هنوز هم کامل مطمئن نیستم که چرا این پروسه این قدر طول می‌کشه. در هر صورت برای بچه‌ی پنج سال دیگه تصمیمی نمی‌گیریم. قضیه به این ترتیبه که صف بزرگی از پدر و مادرها منتظر گرفتن بچه‌اند و از اون طرف هم صف بزرگی از بچه‌های بی‌سرپرست منتظرن که به خانواده‌شون بپیوندن. با توجه به خواسته‌های پدر و مادرها (مثلن در مورد جنس بچه، وضعیت سلامتی و سن)، زمان منتظر موندن در صف تغییر می‌کنه. بعضی‌ها به سرعت به بچه‌شون می‌رسن و بعضی‌ها باید چند سالی در صف بمونن. هیچ بچه‌ای از پیش برای خانواده‌ای در نظر گرفته نشده و این تصمیمیه که در زمان خودش مسوولان مربوط می‌گیرن. قاعدتن هدف اینه که بچه‌ها کم‌ترین مقدار ممکن صبر کنن و به مناسب‌ترین خانواده‌ای که بتونه سرپرستی‌شون رو به عهده بگیره برسن؛ منظورم اینه که قاعدتن هدف اینه که منافع بچه‌ها بیشینه بشه (که امیدوارم که بشه). نمی‌دونم تونستم جواب قانع کننده‌ای بدم یا نه! :)

    در مورد ما هم با توجه به این که شرط سنی رو به سه سال تغییر دادیم و با توجه به این که بیش از دو سال و نیمه که رسمن در صف انتظار هستیم، شاید بشه حدس زد که بچه تا به الان به دنیا اومده باشه. شاید.

  48. سلام، دختر خاله ی من بیست وچهار سالشه، چهارتا بچه شیر به شیر آورده، که چهارمیش رو الان بارداره، تحت شرایطی که خودش وشوهرش دارن، میخوان بچه رو بدن به کسی که بتونه بهش برسه، اگه کسی رو میشناسید این شماره ی شوهرشه09016881691 احمدی

  49. رولی: من کسی رو نمی‌شناسم و مطمئن نیستم که آیا اصلن چنین روشی قانونیه یا نه. امیدوارم که شرایط دخترخاله‌تون و شوهرش تا قبل از تولد بچه به‌تر بشه که بتونن خودشون بچه رو نگه دارن و مجبور نشن به فرزندخواندگی فکر کنن.

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *