سرزمین فرصت‌ها

اسمش «باب» هست و چيزي حدود هفتاد سال سن داره. دانشجوي ليسانس در دانشگاه ماست و مدت زيادي هست كه در اين دانشگاه مشغول به تحصيل بوده. در جنگ ويتنام شركت كرده و در اون‌جا صدمه ديده. يكي از صدماتي كه ديده اينه كه تير به دست‌اش خورده و به همين خاطر كارايي لازم رو نداره (در اصل اهل نيويوركه، اما هواي سرد اون‌جا با وضعيت دست‌اش سازگار نبوده و در نتيجه به تگزاس اومده). يكي ديگه از صدماتي كه ديده اينه كه حافظه‌ي بلندمدت‌اش رو از دست داده و در كنارش هميشه نوعي احساس گيجي داره (خودش از عبارت light-headed استفاده مي‌كنه). درس جاوا رو چهار ترم گرفته تا موفق شده بگذرونه و احتمالا در اين ترم موفق نخواهد شد درس سي‌پلاس‌پلاس رو بگذرونه چون نمره‌ي امتحان‌اش پايين بود. از اين مي‌گفت كه با خرج اداره‌ي مربوط به كهنه‌سربازها (يه چيزي تو مايه‌هاي بنياد مستضعفان و جانبازان خودمون) به مدت شيش هفته در سي‌سي‌يو نگهداري شده بوده (از قرار شبي بيست هزار دلار)، در عين حال به مدت سه ماه هم در بيمارستان نگهداري شده (كه هزينه‌ي هر شب چهارصد دلار بوده) و يك خرج پزشكي ديگه هم داشته كه من يادم نمي‌ياد. در مجموع حدود يك ميليون دلار هزينه‌ي درمان‌اش شده بوده!

حالا فهميدين كه آمريكا به جز نيت خير چيز ديگه‌ای در سر نداره؟