به یاد ندارم حتا یک مورد رو که کلاس تماما برام خوشایند بوده باشه. حتا اگر هم به موضوع علاقهمند بوده باشم، باز هم حضور در کلاس و نشستن به مدت طولانی برام مشکل بوده. نشستن در مهمونی هم برام سخته و ترجیح میدم که افراد هر از گاهی از سر جاشون بلند بشن و جا به جا بشن (یا دست کم من جا به جا بشم). تمرکز کردن روی موضوع بحث هم الزاما برام ساده نیست و ذهنم به راحتی منحرف میشه (مگر این که موضوع واقعا جذبم کرده باشه). به طور پیوسته، چه در کلاس درس و چه در حین رانندگی و حتا موقع صحبت با دیگران مشغول خیالبافی هستم. به اینها اضافه کنین موارد بیشتری که تازه کمکم دارم متوجه میشم.
تازگی یک تست سادهی «اختلال کمتوجهی – بیشفعالی» یا به عبارت دیگه ADHD دیدم. با توجه به جوابهایی که به سوالها میدم، نمرهای بین چهل و پنج تا شصت میگیرم که به معنای اختلال ملایم تا متوسط به حساب مییاد. بنا دارم کمی بیشتر در مورد این مشکل بخونم و شاید هم به دنبال راههایی برای درمان بگردم. فعلا از این خوشحالم که به نظر میرسه که یک دریچه به سوی زندگی بهتر برام باز شده. همین که آگاهی دارم که خسته شدن سریع من از کلاس و بحثها و این که به سرعت به دنبال سرگرمی میگردم، دلیل داره، برام جای خوشحالی داره (دست کم خودم رو سرزنش نمیکنم). این رو هم اضافه کنم که این طور که به نظر میرسه، در خانوادهی پدری ما این اختلال به شکل شایعی وجود داره.
اگر مایل هستین که این تست رو انجام بدین، به اینجا برین. دو تا سه دقیقه بیشتر وقت نمیگیره.
به نظرم شاید بخش زیادی از عدم تمرکز این روزهای ما ریشه در این اینترنت لامثب داشته باشد. دیگر نه تنها تمرکز نمی توانیم بکنیم، بلکه اصلاً تمرکز کردن حال نمی دهد. کلاً دوران طوری شده که مثلاً اگه پستی در یک بلاگ مینیمال بود، می خوانیم. نبود رد میشیم. یعنی اگه آدم اینترنت و بلاگ کاری نبودی، میشد کل نتیجه را به بچگی هات ربط داد. اما به نظرم این تست را امروز خیلی ها انجام بدن، نمره بالایی در عدم تمرکز می گیرند. (قول می دهم خیلی ها تا خواندن کامل این نظر چند بار وسطش خواستن بی خیال بشن و به خیر از اونهایی که به آخر جمله رسیده اند و این پارانتز را می خوانند، خیلی ها اصلاً حوصله نکردن این نظر و بخونن. :) این عادت دوران جدید هست و ما همه به این سو در حال حرکتیم.)
به هردن بیر: موافقم که اینترنت اثر بدی گذاشته. در عین حال هنوز هم بعضی جاها هستن که از تاثیر اینترنت محفوظ مونده ان. مثلا کلاس درس یا محل مطالعه (و نه کامپیوتر) در کتاب خونه.
سلام
به نظرم حتما پیش پزشک برو، چون خودت مطمئنا در تشخیصش مشکل خواهی داشت؛ من سطح ای دی اچ ای خودم رو حاد می دونستم ولی با روان پزشک که مشورت کردم، علاوه بر دارو درمانی، این رو بهم گفت که خیلی وضعم حاد نیست؛ منابع انگلیسی که زیاد هست برای آشنایی بیشتر (از مقاله بگیر تا کتب)، منتها من یه کتاب فارسی خوندم که خوندنش خالی از لطف نیست.
(هر چی فکر کردم اسمش یادم نیومد!)
جالبه که آشنایی عامه با این اختلال خیلی کمه و اونایی هم که می دونن، فکر می کنن فقط کودکان بهش دچار میشن
من هم خوشحال شدم که یه نفر در این زمینه یه مطلبی نوشت (آگاهی) و هم این که خوشحال میشم در این زمینه باهات ارتباط داشته باشم (من فکر می کنم سال 84 یا 85 بود که پس از خوندن اون کتاب و رفتن پیش روان پزشک به مشکلم پی بردم)
آقای مهدی: براتون ایمیل فرستادم
روزبه به نظر من هم خیلی ها اگه این تست رو بدن نتیجه مشابهی خواهند گرفت. علت اینکه اینو میگم اینه که من به دید خودم به چشم یه مشکل احساسش نمی کردم ولی وقتی این تست رو دادم نمره منم 51 شد. در حالیکه من نه از این بابت ادذیت بودم و نه می دونستم همچین اختلالی اصلا هست
نمی دونم البته بازم دلیل نمیشه که مشکلی نباشه چون من احساس نکردم ولی بعبد هم نیست همه یه جورایی این مشکلو داشته باشن.
man ham 72 shodam Mona :)
من 75 گرفتم با افتخاااارررر :دی :دی روان پریشیم جلوه کرد…
اما دور از شوخی اولا دستت درد نکنه واسه اشتراک گذاری این منبع و اطلاعات … بعد هم اینکه فکر میکنم به دلیل شرایط زندگی همه انسانها پرش افکار دارن… به نظرم زندگی نسبت به سالیان گذشته(مثلاً صد سال قبل) پیچیده تر شده…همین پیچیدگی توی جامعه باعث میشه ما هم طرز فکرمون پیچیده شه و اگر مثلا قبلاً 1 چنبه رو در یه موضوع خاص بررسی میکردیم الان 10 تا جنبه رو مورد بررسی قرار بدیم. مثال ساده شاید کار کردن باشه : قبلاً : آیا حقوق این کار کفاف سیر کردن خانواده را میدهد؟
الان: با این کار و حقوقش سیر میشم؟ از کارم راضی هستم؟ قصط ماشین میرسه یا نه؟ سفر چی؟ جایگاه اجتماعی خوبی داره؟ آینده بچه های نیومده تضمین میشه؟ و …
من شدم 265
خیلی بخاطر این مشکل اذیت میشم
تازه فهمیدم اختلاله
حتی باعث بی حواسی شدیدم هم شده… :-(
Hi Roozbeh,
Do you have high blink rate by the way?
http://develintel.blogspot.ca/2006/12/eyes-window-to-soul-and-to-dopamine.html
you may like it.
Ali
علی: به این موضوع فکر نکرده بودم و تا الان هم به نظرم معمولی می رسیده (در واقع چون تنها مرجع برای پلک زدنم خودم بوده ام!). جالب بود!
با هردنبیر موافقم. به یادم هست که روزی روزگاری با دوستان از این صحبت میکردیم که این پستهای مینیمال هرچند وقت زیادی رو به ظاهر حفظ میکنند (که عملا این طور نیست چون حالا تعداد بیشتری رو خواهی خوند!) اما کمکم آدم رو به سمت و سویی میبرن که دیگه حوصله خوندن نوشتههای طولانیتر و به عبارتی عمیقتر رو نداشته باشه.
حتی توی دنیای علم هم این طور شده. بیشتر پژهشگرها – به دلیلهای بسیاری از جمله فرجه زمانی یا مالی – دنبال کارهایی هستند که زود نتیجه بده. مقالههای هم اگر طولانی باشه کسی به این سادگیها نمیخونه، مگر این که خیلی کارش گیر باشه. الان، دستکم توی زمینه کاری ما، مقالههای کوتاه با پیوستهایی که گاهی ۵ برابر خود مقاله هست مُد شده!
البته همونطور که خودت گفتی، این فقط بخشی از ماجرا هست. به نظر من مشکل اصلی این هست که ابزارهای دسترسی به اطلاعات و پردازش اونها به شدت سریعتر شده، ولی تواناییهای ذهنی ما به این سادگیها و مطمینا با اون سرعت رشد پیدا نخواهد کرد. هرچند به نظر میرسه عادتها یا دستکم سلیقه ما با سرعتی بسی بیشتر تغییر کرده و یک گرایش کلی به بیحوصلگی و نتیجهبخشی/گیری تند به وجود اومده.
برای نمونه اگر شما خودرویی بسازی که تا ۳۰۰ کلیومتر در ساعت سرعت داشته باشه، نمیشه اون رو در خیابانها با همین سرعت روند. برای همین هم هست که هیچ راننده فرمول یکی نه اجازه داره و نه میتونه توی خیابون با همون سرعت که توی پیست میره، برونه!
خلاصه یاد دورانی به خیر که توی کتابخونه فهرست عنوان کتابها رو یکی یکی از کشوها میکشیدیم و دنبال چیزی که میخواستیم میگشتیم!
مردی از سرزمین دانش: :)