آرایشگرم طرفدار دو آتیشهی ترامپه. سر همین هم با هم سر و کله میزنیم. یک مدت نبود. وقتی برگشت، بهش گفتم کجا بودی؟ گفت رفته بودم مونتهنگرو مادرم رو ببینم. گفت انتخابات بود. گفتم خب رای دادی؟ گفت نه، با خودم فکر کردم من که اینجا زندگی میکنم، نمیتونم در انتخاباتی رای بدم که خودم اثرش رو نمیبینم و مردم اونجا باید با نتیجهاش زندگی کنن.
گفتم خوش به حالت با بینشات…