یک کانال تلگرام درست کردم برای منتشر کردن مطالب این یادداشتها. حالا نه این که اون قدری حرفهای مهم بزنم که لازم باشه در چند کانال منتشر بشه؛ هدف این بود که در این دوران رکود وبلاگنویسی، اگر هم کسی همچنان لطف داشت که این پراکندهنویسیها رو بخونه، کار رو راحتتر کرده باشیم:
Monthly Archives: September 2017
فرزندخواندگی: تصمیم به فرزندخواندگی
نمیتونستم تصور کنم که بچه نداشته باشم. از وقتی که یک دختر کوچیک بودم، میخواستم که یک مادر باشم. این که نمیتونستم باردار بشم برام داغونکننده بود. الان دیگه توجهام روی فرزندخواندگی متمرکز شده. شبیه به یک کار تمام وقته! خیلی آرزوها دارم که باید در زندگیام تعدیل کنم. ساده نبوده، اما دارم تلاش میکنم.
مادر آینده
چهل و سه سال داشتم و هنوز ازدواج نکرده بودم. میدونستم که میخوام یک بچه رو بزرگ کنم، اما نمیخواستم برای یک مرد صبر کنم تا به زندگیام وارد بشه. در ضمن، کمکم داشتن یک بچهی زیستی در سن و سال من با اما و اگر همراه میشد. تصمیم گرفتم کودکی رو به فرزندی بگیرم.
مادر
به تمام راههایی که میتونستیم بچهای رو بزرگ کنیم فکر کردیم. به رحم اجارهای (surrogacy) فکر کردیم و منصرف شدیم. نگرانی ما این بود که ممکنه برای ما به عنوان یک زوج همجنسگرا فرزندخواندگی خیلی مشکل باشه.
پدر/مادر
افراد به دلایل گوناگونی میخواهند مراقبت از کودکان را به عهده بگیرند. تصمیم به فرزندخواندگی تصمیمی آگاهانه است که دست به کار شدن و پیگیریاش را ایجاب میکند. گاه تصمیم به فرزندخواندگی وقتی گرفته میشود که شخص به مدت زیادی خواهان بزرگ کردن یک کودک بوده است. گاه هم فرزندخواندگی یکی از معدود گزینههای موجود برای داشتن فرزند است.
این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشتهی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.
بهترین ازدواجهای امروز بهتر از بهترین ازدواجهای گذشته و متوسط ازدواجهای امروز بدتر از متوسط ازدواجهای گذشته
اونچه پایین مینویسم از کتابی است به عنوان The All-or-Nothing Marriage: How the Best Marriages Work که این روزها دارم میخونم. کتاب داغه و تازه همین چند روز پیش بیرون اومده:
نسل قبلتر ازدواجها برای فراهم کردن نیازهای خیلی اولیه بود. برای مثال تامین سرپناه و این که زن و شوهر مطمئن باشن که جاشون گرمه و غذایی برای خوردن دارن. این وضعیت تا سالهای حدود ۱۸۰۰ (اگر اشتباه نکنم) ادامه داشت.
نسل دوم ازدواجها از اون موقع بود تا سالهای حدود ۱۹۶۵. سرپناه و غذا و گرما به اندازهی قبل دغدغه نبود و کارکرد عمدهی این ازدواجها عشق بود. این که طرفین عشق دریافت کنن.
الان نسل سومه: اهمیت اصلی ازدواج نه سرپناهه و نه عشق، افراد میخوان خودشون رو رشد بدن و از طریق طرف مقابل به این رشد برسن. نویسنده از عبارت self fulfillment استفاده کرده بود. همین باعث شده که فشار زیادی روی ازدواجهای جدید گذاشته بشه و در واقع انتظار بیشتری از ازدواج وجود داشته باشه. در زمان که جلو اومدهایم، کارکردهای ازدواج از لایههای پایین هرم مازلو به سمت لایههای بالاتر رفتهاند.
از اون طرف زمانی که زن و شوهرها با خودشون میگذارن کمتر از قبل شده. یک علتاش ساعتهای طولانیتر کاریه و یک علتاش هم وجود بچههاست که بر خلاف قبل، الان پدر و مادری خیلی سنگینتر شده و به وقت و توجه بیشتری نیاز داره. اگر قبلتر پدر و مادر با بچه وقت میگذاشتن و با خودشون هم وقت میگذاشتن، الان بیشتر همه با هم وقت میگذارن که نام family time رو هم گرفته.
به طور خلاصه، انتظار از ازدواج بالاتر رفته و در نتیجه ازدواج به وقت و کار و انرژی بیشتری نیاز داره که بتونه این نیازها رو برآورده کنه و موفق بمونه. از اون طرف انرژی و زمانی که زوجها روی خود زندگی مشترک سپری میکنن، کمتر شده. در نتیجه نارضایتی از قبل بیشتر شده.
بهترین ازدواجهای الان بهتر از بهترین ازدواجهای گذشته است. ولی متوسط ازدواجهای الان هم بدتر از متوسط ازدواجهای گذشته است. اگر رابطه موفق باشه و بتونه اون توقع رشد شخصی طرفین رو فراهم کنه، مسلمه که بازگشت این سرمایه خیلی بیشتره و طرفین رضایت بیشتری هم دارن (به همین دلیل بهترینهای الان بهتر از بهترینهای قبله). اما توقع از رابطه هم بالاتر رفته و سختتره که این نیازها برآورده بشن. در نتیجه شانس موفقیت کاهش پیدا کرده. به نوعی شبیه به تیتر خود کتاب هم شده که به ازدواجهای الان با عنوان «یا همه یا هیچ» اشاره میکنه.