یکم: در صحبت با یک زوج مراکشی متوجه شدیم که در زبون عربیشون، نه تنها صدای «ژ» دارن، بلکه «ج» هم به اون مفهومی که ما میشناسیم ندارن!
از قرار معلوم به سمت غرب کشورهای عرب زبون، مثل کشورهای شمال غرب آفریقا، «ج» رو خیلی شبیه به «ژ» ما تلفظ میکنن. در شرق، مثل مصر و عربستان، «ج» رو شبیه به «ج» در زبون فارسی تلفظ میکنن.
دوم: این رو هم متوجه شدیم که زبون عربی، به شکلی که ما انتظار داریم، در کشورهای مختلف، یک زبون ثابت و مشخص نیست. به قول دوست ما زبون عربی وجود خارجی نداره و در حال حاضر تنها برای اخبار و متنهای رسمی استفاده میشه (من از جزییات زبانشناسی قضیه اطلاع ندارم). به همچنین، بعید نیست که یک مراکشی صحبتهای کسی از عربستان سعودی رو اصلن متوجه نشه.
اینها فقط دو نمونه بودن از این که من چه قدر در مورد این موضوع نا آگاه بودم و چه چیزهای قشنگی از یادگیری یک زبان خارجی و آشنایی با فرهنگهای دیگه از دست دادهام. سالها طول کشید تا یاد بگیرم به جای عربستیزی کورکورانه، میشه به خیلی از جنبههای مشترک انسانی نگاه کرد و از ارتباطات لذت برد. به نظرم دو گروه از بامزهترین آدمهای دور و بر، که طنزشون برای ما ملموسه، یکی یهودیها و یکی هم عربها اند.
و اما در این بیاطلاعیام، به مقدار زیادی سیستم آموزشی رو مقصر میدونم. وقتی آموزش زبان به شدت ایدئولوژیزده باشه و به این شکل باشه که از کل زبانآموزی، دستور زبان رو یاد بگیریم به همراه داستان چند اسب (به عربی حصان) که بلد بودن بگن «لا بد من المقاومه» و بعد در برابر دشمن (!؟) مقاومت بکنن، نتیجه باید هم همین بشه که از لذت آموزش زبان محروم باشیم (کسی این داستان بیمزه در کتاب عربی دبیرستان رو به یاد داره؟ شاید تا الان حذف شده باشه).
یک چیز هم از زبانآموزی دوران دبستان به یاد آوردم: یک معلم داشتیم که در جواب سوال «چه حروف فارسی در الفبای عربی وجود ندارند؟»، تنها عبارت «گچپژ» رو قبول میکرد و اگر میگفتیم «پژگچ» یا «پ و ژ و گ و چ» یا هر ترکیب دیگهای، قبول نمیکرد و به سوال نمره نمیداد!