یکی از چیزهایی که برای من گیج کننده است اینه که از این که به فرزندی گرفته شدهام خوشحالم، با این که کودکی چندان شادی هم نداشتم. همچنان ناراحتم که چرا در بین خویشاوندان خونیام بزرگ نشدم. به خاطر همین یک جای خالی بزرگ توی زندگیام هست.
فرزندخوانده
حسرت میخورم که نتونستم دخترم رو بزرگ کنم، اما خوشحالم که زندگیای داشت بهتر از اونی که من میتونستم بهش بدم.
پدر/مادر زیستی
ما واقعا «کلی» رو دوست داریم و بهترینها رو براش میخواهیم. خیلی برای ما سخته که ببینیم در چنین آشفتگیای قرار داره. میدونیم که ما به خاطر این موضوع مقصر نیستیم، اما گاهی در مورد این که چه کاری میتونیم بکنیم گیج میشیم.
پدر/مادر
فرزندخواندگی اعضای مثلث را وادار میکند ترکیبی از افکار و احساسات را تجربه کنند که چندان هم با هم سازگار نیستند. همین موضوع میتواند باعث احساس سردرگمی شود و به دنبال آن منجر به تلاشی برای سر در آوردن از ورودیهای متضاد به ذهن گردد. اعضای مثلث فرزندخواندگی باید به خودشان اجازه دهند تمام افکار و احساسات متنوعشان را تجربه کنند و نباید خودشان را مجبور کنند به یک وضعیت مشخص برسند.
این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشتهی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.