فرزندخواندگی مثل این میمونه که تمام افراد خانوادهی زیستیات بمیرن و یک خانوادهی جایگزین بگیری و اجتماع هم بهت بگه که چه قدر خوشبختی که همهی خانوادهات مردهان اما ما بهت یه جدیدش رو دادیم.
فرزندخوانده
سوگواری در فرزندخواندگی از بعضی نظرها به کلی متفاوت از سوگواری برای مرگ دیگران است. وقتی کسی میمیرد، پایان مشخصی هست که اجازه میدهد دوران سوگواری شروع شود. در فرزندخواندگی مرگی نیست، پایانی هم نیست. در فرزندخواندگی وضعیت برزخیای هست که مشابه سوگواری برای کسی است که مفقودالاثر شده. ندانستن این که شخص کجاست و یا این که اصلا آیا زنده است یا خیر، جلوی روند سوگواری را میگیرد. دشوار است که برای کسی سوگواری کنیم که زنده است، اما در دسترس نیست.
به هیچ عنوان نمیتونستم فراموش کنم که بچهای به دنیا آوردهام و موافقت هم کردهام که برای فرزندخواندگی بگذارمش. همیشه به این فکر میکردم که حالش چه طوره و کجاست. به این فکر میکردم که اگر اتفاق بدی براش بیفته، آیا کسی به من میگه؟ گاهی حتی از این که نمیدونستم که زنده هست یا نه دیوانه میشدم.
مادر زیستی
به نظرم هیچ وقت در مورد موضوع سوگواری در فرزندخواندگی فکر نکردم. فکر کنم حس میکردم که مادر زیستیام و خانوادهی زیستیام یه جایی هستن و بالاخره روزی همدیگه رو پیدا میکنیم. فکر میکنم حتی اگر تلاش میکردم که تصور کنم که هیچ وقت نمیبینمشون، نابود میشدم. میخواستم باور کنم که بین ما ارتباطی هست که هیچ وقت شکسته نمیشه.
فرزندخوانده
شاید وضعیتی مشابه با سوگواری در فرزندخواندگی، عزاداری برای از بین رفتن یک رابطه در طلاق یا جدایی است. یک رابطهی اصلی و مهم ممکن است تغییر کند، اما فراموش نمیشود. وقتی رابطهها قطع میشوند، پرسشهایی دربارهی این که چه اتفاقهایی میتوانسته بیفتد و فانتزیهایی دربارهی امکان یک آینده بروز میکنند. معمول است که کسانی که طلاق گرفتهاند یا جدا شدهاند، دوباره شانس رابطهشان را امتحان کنند. بودن با کسی که آشناست و با او راحتیم، میتواند قوت قلب بدهد.
مردم دائم به ما در مورد دوستانی میگفتن که بعد از فرزندخواندگی باردار شده بودن. بالاخره مجبور شدیم ازشون بخواهیم که دیگه در این مورد صحبتی نکنن. میدونستیم که این قضیه الزاما درست نیست، اما یک جایی در درونمون میخواست که این موضوع رو باور کنه.
پدر/مادر
در مورد فانتزی داشتن فرزندان زیستی، پدر و مادر ممکن است همچنان به این امید باشند که روزی بارداری را تجربه کنند و یک بچه داشته باشند. گاه دوستانی که نیت خوبی دارند، پدر و مادر را وادار میکنند که با همین امید سر کنند. زنده نگه داشتن فانتزی فرزند زیستی در روند سوگواری اخلال ایجاد میکند.
فکر میکردم از دیدن مادر زیستیام خیلی خوشحال میشم – و شدم. اما در عین حال خیلی ناراحت بودم – چیزی مثل افسردگی. من هیچ وقت از بابت این که فرزندخواندهام احساس افسردگی نکرده بودم و برام یک جورهایی عجیب بود که چنین عکسالعملی از خودم دیدم. فکر کنم با دیدن مادر زیستیام و با دیدن برادر و خواهرم، تازه پی بردم که این خانوادهی دیگه رو هم یه جایی داشتهام. مثل ترن هوایی بود که کلی بالا و پایین داره – یک تجربهی شگفتانگیز!
فرزندخوانده
در فرزندخواندگی ممکن است مشکلات فقدان و سوگواری بارها و بارها ظاهر شوند. گاهی افراد قادرند در زمان فرزندخواندگی سوگواری کنند. برای بعضی، دوران جست و جو، احساس درماندگی و فقدان را زنده میکند. بعضی اعضای مثلث فرزندخواندگی در توصیف دوباره به هم پیوستن خانوادهها گفتهاند که هم تلخ است و هم شیرین، چرا که هم غمهای گذشته را به همراه میآورد و هم شادی دوباره به هم پیوستن اعضای خانواده را.
فکر میکردم با تمام احساسات مربوط به فرزندخواندگی کنار اومدهام، چرا که پسرم بزرگ شده بود و بزرگسال بود. انتظار نداشتم وقتی پسرم مادر زیستیاش رو ملاقات کرد، من پرت بشم به دوران قبل از فرزندخواندگی. من درک میکنم که نیاز دارن که دوباره به هم بپیوندن و همدیگه رو ببینن، اما گاهی به من این حس رو میده که جدا افتادهام و گاهی نمیدونم در این مورد چی کار کنم.
پدر/مادر
جدا از این که چه زمانی احساسات مربوط به سوگواری در هر یک از اعضای مثلث فرزندخواندگی بروز کنند، مهم این است که احساسات محترم و گرامی داشته شوند. بسیاری اوقات احساسات وقتی بروز میکنند، فرق بین گذشته و حال را نمیفهمند. تصدیق و بیان احساسات به پروسهی سوگواری اجازه میدهد جلو برود و روند درمان شکل بگیرد.
این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشتهی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.