قطعه موسیقی El Cóndor Pasa (به معنای اگر میتونستم) از کارهای موسیقیدان پرویی «دانیل آلومیا روبلز» هست که شاید شناختهشدهترین قطعهی موسیقی در دنیا باشه که به اسم کشور پرو باشه. اینجا در مورد این قطعه بیشتر بخونین و اجرایی از اون رو در پایین ببینین (لطفا در حین تماشای ویدیو از تحسین صحنهها غافل نشین). نیاز به گفتن نیست که فردا نسخهی دوازده دخترونش رو هم همین جا خواهم گذاشت.
Monthly Archives: May 2009
فرزندخواندگی
سرکار خانوم آنجلینا جولی! سرکار خانم مدونا! سرکار خانم جنیفر آنیستون! خواهران من! برین فیلمتون رو بازی کنین، آوازتون رو بخونین، اگر مایل بودین قر بدین، هر کاری دوست دارین بکنین. شما رو سر جدتون، دست از سر فرزندخواندگی وردارین. لطفا اجازه بدین مسایل قاطی نشن. خدا حفظتون کنه.
پایان ترم
در گزارش پروژهی پایان ترم، باید اعضای تیم بنویسن که هرکس در انجام پروژه چه نقشی داشته. وقتی میبینم «لورا» دختر شلوار کوتاه پوش با یک خروار آرایش نقش خودش رو نوشته Team Motivation، تحسین میکنم این همه صداقت رو.
آیا اعدام یک راه حل تنبیهی مناسب است؟
نظر من اینه که برای تصمیمگیری در مورد مناسب بودن اعدام، بهتره که مساله رو «کمی» کنیم. به نظر من کل سودی که از اعدام مجرمها به دست مییاد به این شکله:
E = p*a + (1-p)*b
که در اون E به معنای سود کلی از اعدامه (در واقع امید ریاضیه). اگر این رقم بالاتر از صفر باشه، کمابیش اعدام رو توجیه میکنه و اگر منفی باشه، یعنی این که اعدام موجه نیست. همینطور p در اینجا احتمال صحیح بودن تصمیم برای اعدامه. اگر احتمال خطا در قضاوت وجود داشته باشه، این عدد کم میشه و اگه احتمال خطای قضاوت کم باشه، این عدد به «یک» نزدیکتر میشه. با این ترتیب اگر به سیستم قضایی و تحقیقاتی اعتماد داریم و با احتمال زیادی کارشون رو درست انجام میدن، معناش این هست که شانس بد بودن اعدام کمتر میشه. این به این معنا نیست که سیستم قضایی قابل اعتماد منجر به اعدام بیشتر میشه، بلکه این پارامتر به نوعی شانس اعدام رو پایین مییاره در شرایطی که سیستم کیفری قابل اعتماد نیست. پارامتر a به معنای سودیه که از اعدام عادلانه به دست مییاد (مساله کمی گنگ هست و با کمی چشمپوشی در نظر میگیریم که مثلا یک مجرم واقعی رو عادلانه محاکمه کرده باشیم و اعدام کنیم). مثلا اگر اعدام یک مجرم باعث عبرت دیگران بشه و از جرمهای بعدی جلوگیری بکنه، این سود بیشتره. و یا اگر یک جامعه بیتفاوت باشن و هر چه قدر هم که مجرمها رو اعدام کنیم، باز هم تغییری در حال مجرمهای آینده به وجود نیاد، در این صورت اعدام کردن یک راه حل مناسب نیست. و یا اگر اعدام، حتا عادلانه اش، باعث اثرات منفی در جامعه میشه، باز هم مقدار این عدد کاهش پیدا میکنه. پارامتر b هم به معنای سودیه که از اعدام ناعادلانه ناشی میشه (یا به عبارت دیگه این عدد یک عدد منفیه که مقدارش ضرری رو نشون میده که با اعدام ناعادلانه حاصل میشه). این ضرر میتونه مقدار بد بودن اعدام ناعادلانه رو نشون بده. حالا بیاین و تصمیمگیری کنین که آیا بهتره راه اعدام رو پیش بگیریم یا نه.
البته میشه حالتهای دیگهای رو اضافه کرد که به نظرم برای ساده کردن موضوع لازم نیستن: مثلا سودی که از اعدام ناعادلانه ناشی میشه یا ضرری که از اعدام عادلانه میرسه.
نظر شخصی: به مقدار زیادی به سیستم کیفری یک کشور ربط داره. در شرایطی که دستگاههای قضایی و تحقیقاتی قابل اعتماد نیستن، ضریب پارامتر a (یعنی p) کم میشه و در نتیجه امیدریاضی کل کاهش پیدا میکنه. پس برای جایی مثل ایران، به نظر من، این امیدریاضی بالا نیست. از طرف دیگه، نظر شخصی من اینه که زندگی از ارزش خیلی خیلی زیادی برخورداره و گرفتن زندگی یک انسان کار خیلی سنگینیه. این سنگینی وقتی خیلی بیشتر میشه که زندگی اون انسان ناعادلانه گرفته شده باشه (مثلا اعدام یک متهم وقتی که واقعا مجرم نبوده و اشتباهی اعدام شده باشه). به نظر من بد بودن این قضیه چنانه که باعث میشه پارامتر b در فرمول بالا عدد منفی با اندازهی خیلی بزرگی بشه چنان که امیدریاضی گفته شده رو به مقدار خیلی زیادی پایین مییاره.
با تمام اینها کی اعدام مجاز شمرده بشه؟
وقتی که پارامترp به اندازهی کافی به عدد «یک» نزدیک باشه (یعنی عدالت تا حدود زیادی تضمین شده باشه) و عدد a هم به اندازهی کافی بزرگ باشه (یعنی در اعدام عادلانهی یک مجرم به اندازهی کافی منافع عمومی وجود داشته باشه) و اندازهی عدد b هم از حدی بزرگتر نباشه (بنا به نظر گروهی، نمیدونم کی!)، در اون صورت اگر اندازهی این امید ریاضی از صفر بزرگتر شد، میشه به اعدام به عنوان یک راه حل تنبیهی نگاه کرد و در غیر این صورت اعدام راه مناسبی نیست. به همین راحتی!
از عجایب
اگر فکر کردین که انسان تنها حواس پنجگانه داره، اشتباه کردین! دست کم دو حس دیگه هم هست (به حواسی مثل حس شیشم و مانند اون کاری ندارم): یکی حس حرکت (مثلا سقوط کردن رو حس میکنین حتا اگر چشم و گوشتون بسته باشه) و یکی هم حس قرار داشتن در یک موقعیت در فضا (proprioception). کسانی هستن که در پردازش این حسها مشکل دارن که به این مشکل اختلال پردازش حواس (sensory processing disorder) گفته میشه. در این شرایط شخص بیمار میتونه تحریکهای محیطی رو حس کنه اما به درستی درک نمیکنه.
این بیماری درمان دارویی نداره اما با یک مجموعه رژیمهای حسی میتونن شرایط رو بهبود بدن. اگر درست متوجه شده باشم، مغز رو در مورد دریافتهاش از محیط دوباره تربیت میکنن (لطفا اصلاح کنید اگر اشتباه میکنم). دو نمونه از این تمرینها هم بازی با ترامبولین و پریدن در استخر توپ هستند. نمونهی دیگه هم بازی با بافتهای مختلف هست.
پیشنهاد به پدران و مادران: اگر بچهتون بیش از اندازه ریسک میکنه، مثلا به راحتی به سمت همه چیز میره و تصادف میکنه، یا با محیطهای شلوغ خیلی مشکل داره و عصبی میشه، یا بعضی صداها یا حتا بعضی بافتها (مثل هوله) ناراحتاش میکنن، یا از تماس خیلی بدش مییاد یا برعکس، هیچ وقت از ارتباط تماسی سیر نمیشه، از بعضی غذاها با بعضی بافتها گریزانه، یا از پوشیدن یک سری لباسها طفره میره (مثل خود من در بچگی!)، از گل بازی یا رنگی شدن دستاش بدش مییاد، یا بیش از اندازه بالا و پایین میپره، یا از سر و ته شدن بدش مییاد، بیش از اندازه به همه چیز دست میزنه، به مدت زیاد چرخ میزنه و سرگیجه نمیگیره، از ارتفاع (حتا ارتفاعهای کم مثل پله) بیش از اندازه میترسه، همه میتونن (و نه این که الزاما باشن) علامتهایی برای این بیماری باشن (منبعهای زیادی مثل این و این برای مطالعهی بیشتر موجود هستن).
بالزاک و خیاط کوچک چینی
بعضی فیلمها هستن که ادعا ندارن. صادقانه و متواضعانه داستانشون رو تعریف میکنن و بعد سر رو به زیر میاندازن و چیزی نمیگن. اینها فیلمهایی هستن که من براشون احترام قایل هستم. فیلم «بالزاک و خیاط کوچک چینی» هم یکی از همین فیلمها بود. از زندگی گفت، از عشق گفت، از درد گفت، از انسانیت هم گفت، بدون این که ادعایی بکنه. بدون این که برای گذاشتن اثر بیشتر، در هر کدوم از روایتهاش افراط بکنه. بدون این که با احساسات بیننده بازی بکنه. اگر دوست دارین که فیلمی روون و انسانی ببینین، این فیلم رو پیشنهاد میکنم.
پس نوشت: انتظار نداشته باشین که یک فیلم آمریکایی ببینین. لازمه که خودتون رو در فضای فیلم قرار بدین که بعد بتونین لذت ببرین. اگر انعطاف لازم رو برای لذت بردن از فیلم به خرج ندین، مطمئن باشین که فیلم بهتون کوفت میگذره!
پس پس نوشت: احساس میکنم برای دیدن فیلمهای آسیایی نوعی انعطاف لازمه. حتما باید کمی آشنایی با این فرهنگ داشته باشین تا بتونین از محصولاتاش لذت ببرین. شاید اولاش کمی سخت باشه، اما به نظرم ارزش سرمایهگذاری رو داره. نه تنها سینما که موسیقی و از همه مهمتر مردم آسیایی خیلی حرف برای گفتن دارن.
استفاده از نرمافزار jMemorize برای یادگیری لغتهای جیآرای (GRE)
مطالب این نوشته عمدتا به دست کاوه دانشور درست شدهاند که اگه سوالی داشته باشین میتونین با خودش تماس بگیرین. برای لغتها اول این مجموعه و بعد این مجموعه رو توصیه میکنم که این مجموعهها اطلاعات من رو دارن و پیشنهاد میکنم قبل از استفاده با رفتن به منوی فایل و بعد اکسپورت، ریست کنین.
برنامهای هست به نام jMemorize که میتونین اون رو از این آدرس بگیرین:
قبل از هر چیز این رو بگم که من از این برنامه به شکل نسبتا منظم استفاده کردم و نتیجهی خیلی خوبی هم گرفتم (به این ترتیب که نمرهی بخش وربال جیآرایام رو تقریبا دویست نمره افزایش دادم). این برنامه بر اساس روش یادگیری جعبهی لایتنر کار میکنه و در کل روش مناسبی برای یادگیری لغت هست (البته در حالت کليتر برای یادگیری روش مناسبی به نظر ميرسه). با استفاده از این برنامه ميتونین تعدادی فلش کارت رو یاد بگیرین که در هر طرفاش یک چیز نوشته شده و شما ميتونین این دو تا طرف رو با هم یاد بگیرین. مثلا ميتونه در یک طرف یک لغت مشکل نوشته شده باشه و در طرف دیگه معنی اون لغت باشه. از قرار معلوم با روش نمایی میتونین با کمترین وقت ممکن که برای یادگیری صرف میکنین یک مجموعه مطلب رو یاد بگیرین.
در مورد طرز کار با برنامه، چند خط مینویسم. اما قبلاش این رو یادآوری کنم که دستورات زیر برای نسخهی قدیمیتر این برنامه نوشته شدهاند، هرچند که بعیده که برنامهی نسخهی جدید با نسخهی قدیمی تفاوتهای بنیادی داشته باشه.
برنامه اونطوری نیست که خودش بپره بالا. شما باید خودتون هر روز ( یا روزی چند بار) برین توش و دکمه Learn رو بزنین و ببینین برای اون روز نوبت مرور کدم لغت هاست. بعضی وقت ها ممکنه اصلا دکمه Learn خاموش باشه و یعنی توی اون زمان نوبت مرور چیزی نیست. پس اون زمان به کارهای دیگه برسین!
برنامه دو جور تنظیم داره:
یکی از تنظیم هاش همونه که توی قسمت Learn هست و توی قسمت General ش. یه جا داره به اسم Dislimiter که در واقع تعیین می کنین که توی هر جلسه تمرینی که برنامه رو باز می کنین، چند تا لغت رو یاد بگیرین (مثلا تصمیم ميگیرین که تعداد پنج تا لغت رو بهتون یاد بده). یا اینکه می تونین به جاش یک محدودیت زمانی بگذارین. یعنی توی هر جلسه چند دقیقه ميخواین براش وقت بگذارین (مثلا تعیین ميکنین که به اندازهی ده دقیقه باهاتون کار بکنه). حالا اگر مثلا محدودیت 8 تا لغت بگذارین، اینقدر اون هشت تا لغت رو جلوی چشمتون میاره که بالاخره درست حدس بزنین. حتا اگر در مورد یکیشون اشکال داشته باشین، به طور پیوسته تکرارش ميکنه. یعنی تا وقتی که بگین که یاد نگرفتین، همچنان سوال میپرسه که یاد گرفتین؟ البته نگران یادگیریش نباشین. چون به فرض اینکه یاد نگرفته باشین هم باز توی روزهای آینده دوباره مییاد جوی چشمتون و اگر اونجا اشتباه کنین دوباره میره توی Deck اول!
تعیین شکل یادگیری: به تعداد کارت یا زمان
خلاصه اینکه اون چند لغت یاد گرفته شده رو می بره توی Deck بعدی. حالا اینکه شما برای اون جلسهتون چند تا لغت برای مرور خواهین داشت بستگی به تعداد روزهایی داره که از یادگیری قبلیتون گذشته. اگر هم بخواین میتونین براش محدودیت زمانی بگذارین یعنی توی هر جلسه مثلا سه دقیقه رو به یادگیری اختصاص میدین. البته یادتون باشه که تا وقتی که دکمه Learn روشنه و کار می کنه یعنی اینکه شما برای اون روزتون هنوز لغت هایی دارین که باید بخونین (مطابق منحنی یادگیری). بنابراین در روز میتونین سه چهار تا جلسه چند دقیقهای برگزار کنین تا اینکه در آخر روز دکمه Learn رو خاموش ببینین. البته توی هر کدوم از جلسات هم هر وقت خسته شدین ميتونین Stop Learning رو بزنین و همه چیز رو بذارین کنار. ولی خودش حساب لغاتی که یاد گرفتین رو داره.
یکی دیگه از تنظیم هاش همونه که توی قسمت Learn هست و توی قسمت Schedule ش. اونجا برای خودتون میتونین منحنی یادگیری رو تعریف کنین (Custom) و یا اینکه یکی از برنامه های Default خودش رو اجرا کنین. من خودم با همون سیستم لایتنر یعنی نمایی استفاده کردم که خیلی هم مناسب بود و در کمترین زمان ممکن یاد میده. در واقع فواصل زمانی بین Deck ها رو تعیین می کنین. مطابق سیستم لایتنر اولین تکرار بعد از یادگیری (که از همه مهمتر هم هست) توی 24 ساعت اوله. طبق سیستم لایتنر تکرار بعدی فکر ميکنم دو روز بعد باشه. خلاصه خودتون با توجه به شرایط درستش کنین. اینطور که میگن بعد از یک ماه دیگه اون لغت میره تو حافظه بلند مدت و دیگه بیرون نمیاد.
بعد از این کاری که باید بکنین اینه که از برنامه استفاده کنین و اگه لغتی بود یاد بگیرین. خودش دیگه بر اساس فواصل زمانی لغت ها رو براتون نمایش میده و فقط کافیه که روزی چند بار بهش یه سری بزنین و ببینین اون روز برای یادگیری چی دارین. چه از لغتهای قبلی که نوبت تکرارشونه و چه از لغتهای جدید. همین!
یک چیز هم من اضافه کردم. از اون جایی که تعداد لغتها زیاده، احتمالا مواجه شدن ناگهانی شما با هزار و دویست لغت کمی وحشتناک به نظر برسه و ترجیح بدین روی لیستهای کوچیكتر کار بکنین. برای این کار یک فولدر (این طور که در برنامه هست یک Category) دیگه در نظر گرفتم به اسم Kept که میتونین قسمت عمدهی لغتها رو توی اون بندازین و تنها تعداد محدودی لغت رو در فولدر Learning بگذارین. کافیه که هر بار که یاد میگیرین از همون فولدر Learning باشه (یعنی روی اون دکمهی Learn رو بزنین) که با تعداد محدود لغت سر و کار داشته باشین. بعد که لغتها رو یاد گرفتین، دوباره از فولدر Kept لغت بیارین و بذارین جلوی دست که یاد بگیرین.
بنا به نظر آگاهان، بهتره که لغتها رو با جمله حفظ کنین چون شنیدهلم که اگر تنها به حفظ کردن معنی اکتفا کنین، سر امتحان احتمال فراموشی وجود داره.
یک نکتهی دیگه از نظر آگاهان: میگن که بهتره که در کنارش مطالعه هم داشته باشین. مثلا مقالاتی که کمی سنگین هستن از روزنامهها و مجلات خوب بخونین که کاربرد واقعی لغتها رو ببینین که دیگه از ذهنتون بیرون نره. من خودم امتحان کردم و دیدم که وقتی که کاربرد واقعی لغت رو در روزنامه میبینم، خیلی عمیق در ذهنم میشینه و خیلی بهتر یاد میگیرم تا وقتی که تنها به حفظ کردن معنی اکتفا کنم.
در پایان این رو اضافه کنم: هر موقع به هر شکلی سوالی در مورد این مطالب داشتین (و یا احیانا سوالهای دیگهای که امکان کمک داشته باشیم)، به راحتی با من یا کاوه تماس بگیرین و بپرسین. خوشحال ميشیم که بتونیم کمکی بکنیم.
یک مورد پایانی: آقای سهند قویدل زحمت کشیدن و دو مجموعه لغت جدید فرستادن که میتونین این چهار هزار لغت و مجموعه لغتهای انگلیسی رو دانلود کنین.
دوازده دختر
انسان فعلی هنوز جای کار داره تا چیز قابل قبولی بشه. اگر به تکامل واگذار کنیم، قاعدتا باید جنگجوترها و وحشیترها جای صلحطلبها رو بگیرن، دست کم در کوتاه مدت (درست میگم؟). اگر هم معتقد باشیم که تکامل در نهایت اثر صلحطلبانهای داره، این انسانهای فعلی هنوز باید همدیگه رو بکشن تا انسانهایی به وجود بیان که صلح و آرامش به طور ذاتی در درونشون وجود داره. در هر حال، تنها راهی که برای گسترش صلح و آرامش به ذهن من میرسه اینه که تا اون زمان انسانها رو با موسیقی (و چیزهای دیگه که بین همهی انسانها مشترکه) آروم کنیم. فعلا به این قطعه موسیقی از گروه دوازده دختر گوش کنین (بعدا در مورد این گروه بیشتر توضیح میدم).
برترین موجود روی زمین
یک گروه انسان در یک جلسه نشستهان و با بحث فراوان به این نتیجه میرسن که انسان برترین موجود روی زمینه. منبعشون انسانیه، مرجعشون انسانیه، دلیل آوردنشون هم انسانیه. هیچ فرم دیگهای رو هم حاضر نیستن تحمل کنن.
تعجب نمیکنم اگر یک شتر در یادداشتهای روزانهاش بنویسه «یک گروه شتر در یک جلسه نشستهان و با بحث فراوان به این نتیجه میرسن که شتر برترین موجود روی زمینه. منبعشون شتریه، مرجعشون شتریه، دلیل آوردنشون هم شتریه…».