در غذاخوری با یک دانشجوی چینی مشغول صحبت بودم. صحبت به وضعیت فعلی ایران رسید و از نارضایتی و ناامیدی گفتم. گفت که خیلی از مشکلات مشابه رو چین داشته و همین اخیرا هم داشته. این طور میگفت که سی سال پیش در چین رقصیدن ممنوع بوده! همین طور با این که دستور خاصی برای لباس پوشیدن وجود نداشته، اما پوشیدن یک سری لباسها میتونسته باعث دردسر بشه. مثلا شخص رو به عنوان کاپیتالیست کثیف دستگیر کنن! این رو هم گفت که آزادی در حال حاضر در چین به نسبت گذشته خیلی بیشتر شده (با این که هنوز هم جای کار بیشتری داره). میگفت که اون چیزهایی که دوست داری در مملکتات وجود داشته باشن چیزهایی هستن که نیاز انسانه و دقیقا به همین دلیل هم روزی رخ خواهند داد. میگفت که جلوی این چیزها رو هر چه قدر هم که بگیرن، باز هم سر در خواهد آورد و روزی اوضاع عوض میشه چون که جلوی ذات و طبیعت انسان رو نمیشه گرفت. میگفت که در مورد چین اتفاق افتاد پس در مورد ایران هم حتما روزی اتفاق میافته.
صحبتهاش یک بخش خوشحال کننده داره: چین با اون حجم و جرمی که داره تونسته تغییر بکنه، پس چرا ایران نکنه؟! پس واقعا میشه امیدوار بود که تغییرات بزرگی در راه باشن… شاید… روزی…!
یک نکتهی دیگه رو هم باید توجه کرد: خصوصیات اخلاقی و فرهنگی و اجتماعی (و خیلی عاملهای دیگه) هستن که زمینه رو برای تغییر میسازن و سرعتاش رو تعیین میکنن. پس شاید با در نظر گرفتن این نکته، با توجه به اختلافاتی که بین جامعههای ایران و چین هست، نشه به راحتی نتیجه گرفت که حتما ایران هم تغییر میکنه.
در پایان دوست چینی یک چیز رو هم اضافه کرد: همیشه آمادگی یک اتفاق جدید و خوب رو داشته باش به خصوص وقتی که شرایط در بدترین وضعیت خودشه. هیچ وقت امید رو از دست نده چون این یک قلم اگه نباشه عملا هیچ کاریاش نمیشه کرد.
با این جملهی آخرش موافقام. کمترین حسن امید داشتن اینه که انسان هنوز میتونه رویا ببافه. چیزی که برای زنده موندن لازمه (در این زمینه منتظر پستهای بعدی باشید!)