این مجموعه یادداشتهای ما هم دو ساله شد. مبارکا باشد! کاری رو به مدت دو سال پیوسته انجام دادیم، دست مریزاد. باشد که شمشیربازیمان هم دو ساله شود.
Category Archives: من
آقا، تولدت مبارک
اجازه بدین طبق سنت همه ساله، تولد ولادیمیر لنین رو هم تبریک بگیم (حالا هر چه قدر هم که طرفدار مکتب اتریش باشیم). آقا، تولدت مبارک باشه!
آخرین مسابقه
در چند روز گذشته به ویسکانسین رفتم که در مسابقات شمشیربازی دانشگاههای آمریکا شرکت کنم. نتیجه هم این بود که از بیست و هشت تیم، بیست و شیشم شدیم. یک علت عمدهی این باخت سنگین تیمی هم وجود من بود که به مقدار قابل توجهی میانگین رو پایین آوردم: از بیست مسابقه هر بیست تا رو باختم! این هم عکس من در یکی از مسابقات (من نفر سمت راست هستم):
از سفر
از سه هفتهی پیش ایمیلهای مفصل اومد و در روزنامهها نوشتن که از آمریکا به مکزیک سفر نکنین چون اوضاع خرابه. کار قاچاق و درگیری بالا گرفته. یکی از مسوولان مرز هم به علت وضعیت بد از کارش استعفا داده. هر از گاهی هم خبرهایی میرسید که دوازده جسد در فلان نقطه پیدا شده و نه جسد دیگه در بهمان نقطه و چند صد نفر به گروگان گرفته شدهاند. عموی فلان دوست غیب شده و دایی بهمان دوست ناپدید. نتیجه این که ما هم با ماشین سفری به شهر مونتری در مکزیک داشتیم!
فعلا این عکس رو داشته باشین از کابریتو، غذای سنتی شهر مونتری (بز کباب شده روی ذغال). عکسهای بیشتری رو بعدا خواهم گذاشت
.
Stir-fry in my wok
تبلیغات گوگل
خداوکیلی، در ایمیلهای یک نفر چی باید باشه که گوگل این تبلیغ رو توی جیمیل بیاره: «دخترهای جیگر، پسرهای ناز».
شمشیربازی
Image from Fencing Photos
با اولین نگاه احساس کردم که این لباسها خودشون رو هم نمیتونن محافظت کنن، چه برسه به تن من (به هر حال دستاندکاراناش معتقد بودن که میتونن). هفتهی پیش هم شمشیر به یکی از دندههای راستم برخورد کرد. گویا دندهام با مشکل مواجه شده و شاید ترک برداشته باشه. فعلا هم که درد میکنه و تنفس رو مشکل کرده و هر دم رو با کلی مراسم باید فرو ببریم و بازدم و رو با بدبختی بدیم بیرون (ولی گویا مشکل جدیای نیست). اینها رو نوشتم تا هم بگم که شمشیربازی شروع کردهام و هم این که در سمت راست قفسهی سینه دندهای هست که نقشش در تنفس خیلی مهمه.
طول عمر دوستی
قبلا گفته بودم که دوستی شامل مرور زمان میشه و با گذشت زمان حرفها و دغدغههای مشترک کم میشن و متناسبا گفتنیها کم میشن و به همین ترتیب ارتباط سختتر میشه. هنوز هم به همون گفته اعتقاد دارم اما یک چیز رو در نظر نگرفته بودم. در ارتباط و دوستی یک جور حس هست که هنوز سر جاشه و با مرور زمان کمرنگ نمیشه. در این مدت سفر به ایران دوستان زیادی رو دیدم که الان دیگه دنیاهای کاملا متفاوتی داریم؛ اما هنوز یک حس مشترک بین ما هست. با خیلیهاشون که هستم حرفی برای گفتن نداریم اما حسی دارم که آرامش میده. این آرامش از کجا مییاد؟ نمیدونم! شاید تاریخ مشترک یا خاطرات مشترک. مثلا برای شوخی واقعی با یک دوست، حتما عمر دوستی هم مهمه. هرچه قدر که طرف باجنبه هم باشه، باز هم زمان لازمه که بتونن دو نفر با هم شوخی کنن. به هر حال، در مدل قبلی از دوستی باید تجدیدنظر کنم.
خبر خوش غیر هستهای
با توجه به استقبال گستردهی امت همیشه در صحنه، از این پست به بعد، کامنتهای این مجموعه یادداشت باز میشوند. باشد که هر بار که به این جا سر میزنیم، صد کامنت غیر اسپم جدید اضافه شده باشند.
تعارف
تعارف یعنی تجاوز آشکار به جسم و جان و روح تعارف شونده. یعنی این که من در مورد مسایل پیش پا افتادهی خصوصی تو هم میتونم اظهار نظر کنم: باید پرتقال بخوری، حتا اگر مایل نباشی. یعنی این که چنان روی اعصاب و روانات راه برم که دیوانهات کنم (و با وقاحت تمام هم این کار رو ادامه خواهم داد). یعنی این که ما یک گروه انسانهای مشکلدار در ارتباط هستیم؛ من دویست بار گفتم بخور و تو دویست بار جواب دادی الان میل نداری و اگه مایل باشی خودت میخوری و نیازی به گفتن نیست. یعنی دویست بار یک جمله بره و برگرده، بدون تغییر. حالا کانال ارتباطی مشکل داشته؟ فرستنده یا گیرنده مشکل داشتهاند؟ دیکود یا انکود کردن پیام مشکل داشته؟ کسی این وسط از هوش کافی برخوردار نبوده که هنوز موفق نشده تجربه کسب کنه (فیدبک بگیره) که همچنان داره همون عمل قبلی رو تکرار میکنه و تکرار میکنه و تکرار میکنه و هنوز هم دو طرف سر خونهی اول هستند؟! «کلود شانون» جا داشت این شکل ارتباط رو هم در تئوری اطلاعاتاش وارد کنه. هر چی باشه از هر صد نفر انسان در دنیا، یک نفرشون ایرانیه.