یکی از استادهای ما، بچهی چهارماش در راهه.
برای بچهدار شدن نیازی نبوده از پلیس گواهی عدم سوپیشینه بگیرن (و بعدتر انگشتنگاری افبیآی انجام بدن). لازم هم نبوده از هفت جد و آبادشون (آبائشون؟) بنویسن و مشخص کنن که رابطهاشون در بچگی با هرکدوم از والدین و خواهر و برادرهاشون چهطور بوده. ضروری نبوده بگن که در بچگی بیشتر از پدرشون تاثیر گرفتهاند یا از مادرشون (چون مکانیزم بچهدار شدن متفاوته و ربطی به گذشتهی هر فرد نداره). همینطور نیازی نبوده که روابط پدر و مادرشون رو واکاوی کنن و تحلیل و نظر و انتقادشون رو ارایه بدن. این که چه کسی در بچگی تنبیهشون میکرده و سر چه چیزهایی تنبه میشدن هم ربطی به این اتفاق نداشته. برای شروع پروسهی بارداری هم نیازی به بیان عقاید مذهبیشون نبوده. رابطهشون با همدیگه هم هیچ اهمیتی نداشته؛ آیا ازدواج موفقی داشتهاند یا نه، آیا میتونستن مثل دو تا آدم بالغ با هم مذاکره کنن و مشکلات رو حل کنن، آیا رابطهی پایداری با هم داشتهاند یا نه، اینها هیچ کدوم ربطی به ورود بچهی جدید نداشتهاند. در ضمن برای بچهی جدید رضایتنامهی کتبی از تمام بچههای بیشتر از ده سال خانواده لازم نبوده.
استاد و همسرش لازم نبوده فیش حقوقی ارایه بدن به همراه برنامههای آیندهی شغلیشون. هیچ شغلی هم اگر نمیداشتن، باز امکان بچهدار شدن موجود میبود (باز هم تکرار میکنم که پروسهی بچهدار شدن ربطی به هیچ کدوم از این عوامل نداره). این که هر ماه پولشون رو خرج چه چیزهایی میکنن و کروکی خونهشون چه شکلیه و نقشهی اتاق خواب بچهی آینده چه طوریه هم ربطی به موضوع نداشته.
استاد و همسرش برنامهای برای تنبیه احتمالی بچهای که در راهه ارایه ندادن. تعیین نکردن که چه اصول اخلاقیای میخوان به بچه یاد بدن (همونطور که در مورد سه بچهی قبلی هم برنامهای ارایه نداده بودن و اتفاقا به نظر من، بنا بر مشاهداتم، خیلی هم لازم بوده که قبل از هر کاری، برنامهی مدونتری برای تربیت بچهها در نظر میگرفتن). پیشاپیش هم اعلام نکردن که بزرگترین ضعفهاشون در فرزندداری چه چیزهایی خواهند بود. به توصیهنامه هم برای اجازهی بچهدار شدن نیازی نبوده.
تمام اونچه که گفتم که استاد و همسرش انجام ندادهان، برای کسانی که قصد فرزندخواندگی دارن لازمه. به این اضافه کنین چیزهای دیگهای که ده برابر اونیه که اینجا نوشتم (همینجا تشکر میکنم از اون دوستانی که قراره برای ما توصیهنامه بنویسن!). من هم موافق هستم. به نظرم ضروریه که به مقدار خیلی خیلی زیادی تحقیق بکنن (حتا شاید از این هم بیشتر) و مطمئن بشن که پدر و مادر آینده شرایط مناسبی دارن.
سوال: آیا اگر امکانش وجود داشت، موافق بودم که استاد و خانماش هم قبل از بچهدار شدن همین مراحل رو طی بکنن؟
– نخیر. به نظرم دخالت در کار مردمه. قرار نیست دولت (یا حکومت، یک سیستم کنترل مرکزی) در امور شخصی مردم دخالت بکنه و چنین جزییاتی میتونه منجر به مشکلاتی در جامعه بشن.
اینجاست که من به تناقض میرسم (جدی جدی در تناقض هستم). از یک طرف موافقم که باید به متقاضیان فرزندخواندگی خیلی سخت گرفته بشه (و حتا شاید مقدار فعلی رو کافی ندونم). از اون طرف هم معتقد هستم که دخالت در امور خصوصی مردم درست نیست و اگر هم امکان کنترل و نظارت وجود میداشت، باز هم هیچ گروه یا ارگانی مجاز نیست در تصمیم استاد و خانمش برای به وجود آورد یک بچهی بیولوژیکی دخالت کنه. اصلا هم مهم نیست که این بچه، بچهی چندمه و چه شرایطی خواهد داشت.
اگر حساسیت برای بچهای که بعدتر به یک خانواده ملحق میشه خوب هست و برای آینده و امنیت بچه لازمه، پس شاید بد نباشه که حساسیتی مشابه برای بچههایی در نظر گرفته بشه که بچههای بیولوژیکی یک خانواده خواهند بود. اما مساله به این سادگی نیست؛ ما نمیتونیم به همین راحتی جلوی بچهدار شدن استاد و خانمش رو بگیریم. مثلا بهانه بیاریم که بچهی چهارم شما احتمالن آیندهی خوبی نداشته باشه و شاید شما پدر و مادر این بچه (یعنی استاد و همسر) صلاحیت کافی برای داشتن این بچه نداشته باشین.
حدس من: اون شرایطی که فعلا برقرار هست رو قبول دارم و به نظرم معقول هستن. شاید علت این که این دو مورد [به نظر خودم متناقض] رو پذیرفتهام، این باشه که فرزندخواندگی امری هست که به مراتب کمتر از تولد بچههای بیولوژیکی رایجه و همین کم بودن رخدادش توجیه میکنه که به شکل خاصتری با مساله برخورد بشه. شاید اگر در کل بچهدارشدنها، دو درصد بچهی بیولوژیکی خانواده میبودن و نود و هشت درصد به فرزندی گرفته شده بودن، حساسیت روی سلامت و آینده و وضعیت بچههای بیولوژیکی بالاتر میرفت و موجهتر میبود که ملتها و دولتها بیشتر به فکر آیندهی این بچهها میبودن.
پسنوشت: اگر معتقد هستین که عشق و محبت و مسوولیت تنها از طریق خونی و زیستی ایجاد میشن، اختلاف نظر عمیق داریم. لطفا قید همنظر شدن با ما رو بزنین. به همین ترتیب اگر معتقد هستین که پدر و مادرهای فرزندخوانده ممکنه خطرناک باشن، اما استاد و خانمش هیچ خطری ندارن چون پدر و مادر بیولوژیکی بچه هستن، باز هم همینطور.
پسپس نوشت: دیروز اولین جلسهی ملاقات با مددکار اجتماعی (social worker) رو داشتیم که homestudy گفته میشه. فعلا که اوضاع به نظر خوب میرسه و سادهتر از اون چیزی بوده که انتظار داشتیم. البته شاید شانس ما بوده که یک مددکار شاد و شنگول گیرمون اومده.