Category Archives: انسان

سوال

يك مردم‌شناس مي‌گفت «وقتي كه وارد يك اجتماع مي‌شيم، ممكنه احساس كنيم كه آدم‌هاي بي‌ادبي هستن در حالي كه اين الزاما بي‌ادبي نيست و ممكنه به خاطر تفاوت فرهنگ اون‌ها با ما باشه كه چنين حسي به ما دست مي‌ده». من هم موافق هستم و به طور كلي اين طور بگم كه اگر ارتباط به درستي برقرار نشه، اين احتمال هست كه طرفين، حركات و رفتارهاي طرف مقابل رو نوعي بي‌ادبي يا توهين تلقي بكنن.

اما احساس مي‌كنم در مورد ايران امروز در بعضي موارد داستان متفاوته. خيلي مواقع هست كه مطمئن هستم كه برداشت من از رفتارهاي طرف مقابل از اختلاف بين فرهنگ‌ها نيست، بلكه طرف دقيقا قصد توهين يا بي‌احترامي داره. وقتي هم كه بي‌احترامي، بي‌ادبي، آزار و توهين با قصد و نيت انجام مي‌شه، ديگه نمي‌شه روش اسم اختلاف فرهنگي يا چيزهاي مشابه گذاشت بلكه خيلي راحت مي‌شه گفت بي‌احترامي يا توهين بوده.

حالا سوالي كه من رو به خودش مشغول كرده اينه: چرا ؟

اشرف مخلوقات؟… بهع!

باباجان! اين انسان رو ولش كنين كارش رو بكنه. چرا اين اندازه گير مي‌دين كه هوا رو گرم كرد، محيط زيست رو نابود كرد، طبيعت رو خراب كرد، گونه‌ها رو منقرض كرد، انرژي مصرف كرد و هزار و يك گير بي‌دليل ديگه؟ خوب اين انسان هم جزيي از همين طبيعته ديگه، داره مسيرش رو مي‌ره. حالا اين وسط گونه‌هاي ديگه هم نابود شدن كه شدن. مثلا اگه قورباغه‌ها نسل فلان‌جور حشره رو كم كردن، شما بهشون اعتراض مي‌كنين؟! مگه انسان چه فرقي داره؟ يه ذره قدرت‌اش بيش‌تره و توانايي‌هاش بيش‌تره. تو تكامل اين‌جوري بالا اومده، نوش جون‌اش، حقشه كه از قدرت‌اش استفاده بكنه. شايد هم دلش خواست خودش خودش رو نابود بكنه. خب بكنه. مگه دايناسورها از بين رفتن، كسي چيزي گفت؟ اصلا مگه به همين سادگي‌هاست؟ مثلا فكر كردين انسان همين‌جوري مي‌مونه؟ به قول يكي از دوستام خيلي ساده‌اين!

باباجان! خيلي هم كه انسان دنيا رو به هم بريزه، در نهايت يه نسل جديدتر و به‌روزتر از انسان‌ها به وجود مي‌يان كه در برابر خراب‌كاري‌هاي پيشينيان مقاومت بيش‌تري دارن و مي‌تونن باقي بمونن، همين! نگران چي هستين؟ كه اين گونه‌ي ضعيف و آسيب‌پذير فعلي مبادا تغيير بكنه؟!

به طور كلي، من شخصا اعتقاد ندارم كه انسان موجودي با شعور و درك ويژه است بلكه انسان رو هم مثل بقيه‌ي موجودات مي‌دونم با اين تفاوت كه قدرت‌اش بيش‌تره (مثلا بگيرين ده برابر، صد برابر، دويست برابر). انسان از نظر من چيزي بيش از اون نيست. جزيي از طبيعته و لاغير. اگر دست بردن در طبيعت و روندش زشته، دست بردن در اعمال انسان هم زشته، چون به نوعي دست بردن در همون طبيعته. اگر مي‌بينين انسان دنيا رو به هم ريخت، چرا نمي‌پذيرين كه حداكثرش اينه كه در كتاب‌هاي تاريخ آينده اين طور نتيجه‌گيري كنن كه در فاصله‌ي سال‌هاي فلان تا بهمان يك گونه به وجود اومده بود (به اسم انسان) كه خيلي بر گونه‌هاي ديگه تاثير گذاشت اما بعد از مدتي (مثلا هفتصد ميليون سال) دوباره نظام كره‌ي زمين به حالت متعادلي برگشت. همين!

نسل اندر نسل

وظيفه‌ي يك پدر و مادر خوب اينه كه بچه‌ي خوبي تربيت كنن؟ يا اين كه نه تنها بچه‌ي خوبي تربيت بكنن، بلكه چنان تربيت‌اش بكنن كه تضمين بشه كه بچه‌شون هم به نوبه‌ي خودش بچه‌ي خوبي تربيت مي‌كنه؟ پس در اين صورت بهتره كه در تربيت بچه اين مساله هم در نظر گرفته بشه كه نه تنها بچه‌ي خوبي باشه، بلكه بچه‌اش هم بچه‌ي خوبي بشه و در عين حال بچه‌ي اون يكي بچه هم بچه‌ي خوبي باشه.

فرض كنيم كه مي‌تونيم مشخص كنيم كه يك بچه بايد چه جوري تربيت بشه (مثل همين جمله كه «بچه‌ي خوبي تربيت بشه كه بچه‌ي خوبي تربيت كنه»). حالا چه جوري بايد جمله‌ي مورد نظر رو تعيين كنيم كه تضمين بشه كه يك نسل (تا بي‌نهايت نسل پايين‌تر) همه آدم‌هاي خوبي مي‌شن؟ منظورم اينه كه با يك جمله‌ي كلي در تعريف تربيت، تربيت مناسب نسل‌هاي بعدي هم تضمين بشه.

این دیگه زور داره

فرض كنين ديكتاتور يك كشور (هر كشوري) دستگير شده و مي‌خوان اعدامش كنن. در نگاه اول به نظر مي‌رسه كه داره به سزاي اعمالش مي‌رسه، اما آيا تا به حال به اين فكر كردين كه اون خودش اين طوري فكر نمي‌كنه؟ اعدام‌كنندگان رو يك تعداد شورشي يا كودتاچي يا هرچيز ديگه مي‌بينه؟ هنوز هم قويا اعتقاد داره كه محبوب هست و مردم اون رو مي‌خوان؟

قرمز سبز آبي

بدبخت! بي‌چاره! گول رنگ پوست رو نخور! رنگ پوست چيه؟ يك RGB هست و نه بيش‌تر. اوني كه پوستش تيره است اين سه تا عدد قرمز و آبي و سبزش (يعني R و G و B اش) عددهاي كم‌تري هستن (مثلا نزديك به صفر) و اوني كه پوستش روشنه اين سه تا عدد براي پوستش بيش‌تر هستن (خيلي باشه عددهايي نزديك به دويست و پنجاه و پنج، كه تازه اين هم نيست). فقط همين!

زندگي شايد در دست كسانيه كه توانايي سورپريزشدن رو دارن

اكبرآقا اعتقاد داره كه تمام خط و خطوط دنيا مشخص، و تعيين شده به وسيله‌ي دست بشره.

اعتقاد داره كه نتايج تمام بازي‌هاي فوتبال از پيش تعيين شده است و تك تك گل‌ها طبق برنامه و دستور زده شده‌ان. نتيجه اين كه از ديدن فوتبال لذت نمي‌بره.

معتقده كه لبخند و گفتگوي فروشنده در فروشگاه براي منافع شخصيه و در نتيجه از گفتگو با كاركنان فروشگاه لذت نمي‌بره.

به طور محكم اعتقاد داره قوانين دنياي اطراف، شامل سياست، جنگ، اقتصاد، فرهنگ، هنر و اجتماع رو مي‌دونه و در نتيجه از چيزي سورپريز نمي‌شه چون همه چيز رو از قبل مي‌دونسته.

.

.

.

اين كه اكبرآقا تا چه اندازه درست فكر مي‌كنه رو من نمي‌دونم، اما اين رو مطمئن هستم كه من شخصا براي لذت بردن از زندگي احتياج دارم كه جزو بازي باشم. احتياج دارم كه تا آخرين دقيقه‌ي بازي فوتبال اميدوار به نتيجه‌ي دلخواه براي تيم دلخواه‌ام باشم. احتياج دارم كه گفتگو با كاركنان فروشگاه رو واقعي بدونم و از حضورشون لذت ببرم. احتياج دارم كه از يك چيزهايي تعجب كنم….

.

.

.

تعجب شاه كليد اميد داشتن به زندگيه….