خانمها و آقایون! حتما به مقدار کافی آب بخورین. خطر سنگ کلیه جدیتر از اونیه که احتمالا فکر میکنین. خیلی بعیده که شما اون موجود جهشیافتهای باشین که سنگ کلیه نمیگیره. پس، از همین حالا به فکر باشین تا اون موجودی نباشین که به منظور بهبود نسل بشر، به خاطر گرفتن سنگ کلیه، متلاشی میشه.
Category Archives: انسان
فرمان صفرم
اگر در بارگاه الهی نفوذ داشتم، حتما این فرمان یازدهم رو به اول فهرست ده فرمان اضافه میکردم: «قضاوت نکن».
اگر هم دستم بازتر بود، «قضاوت» رو سرمنشا فتنهها و گناهان عالم معرفی میکردم؛ بس که از همین چیز ساده فتنه بلند میشه.
چشم تنگ دنیا دوست
عجب موجودیه انسان که از هیچ چیز، چه مادی چه معنوی، سیری نداره. بشکه هم اگه بود، تا الان پر شده بود.
لطفا بچهها را به این بازیها وارد نکنید
قبلا از مینیمم محلی در اقتصاد و اجتماع گفتم و این که احتمالا در پروسههایی که نتایجشون با تاخیر همراه هستند، شاید نوعی دخالت مرکزی محدود بد نباشه. یکی از این موارد هم بچهها هستند.
اگر من رهبر یک ملت (یا رهبر یک انقلاب یا هرچی) باشم، هرگونه عکاسی مدلوار از بچهها رو ممنوع میکنم. اصلا عکاسی ممنوع باشه مگر این که بچهها به طبیعیترین شکل و با طبیعیترین فیگور ظاهر بشن. در ضمن عکس باید بدون هیچگونه زیبانمایی و یا تلاش برای زیبا نشون دادن گرفته بشه. هرگونه حضور بچهها در امور مربوط به مد (فشن) هم اکیدا ممنوع خواهد بود، با هر توجیهی و هر تحلیلی که میخواد داشته باشه.
به اینها اضافه کنین ممنوعیت هرگونه حضور بچهها در فعالیتهایی که با حضور در اون فعالیتها، نوعی گرایش سیاسی نشون داده میشه.
طول عمر دوستی
قبلا گفته بودم که دوستی شامل مرور زمان میشه و با گذشت زمان حرفها و دغدغههای مشترک کم میشن و متناسبا گفتنیها کم میشن و به همین ترتیب ارتباط سختتر میشه. هنوز هم به همون گفته اعتقاد دارم اما یک چیز رو در نظر نگرفته بودم. در ارتباط و دوستی یک جور حس هست که هنوز سر جاشه و با مرور زمان کمرنگ نمیشه. در این مدت سفر به ایران دوستان زیادی رو دیدم که الان دیگه دنیاهای کاملا متفاوتی داریم؛ اما هنوز یک حس مشترک بین ما هست. با خیلیهاشون که هستم حرفی برای گفتن نداریم اما حسی دارم که آرامش میده. این آرامش از کجا مییاد؟ نمیدونم! شاید تاریخ مشترک یا خاطرات مشترک. مثلا برای شوخی واقعی با یک دوست، حتما عمر دوستی هم مهمه. هرچه قدر که طرف باجنبه هم باشه، باز هم زمان لازمه که بتونن دو نفر با هم شوخی کنن. به هر حال، در مدل قبلی از دوستی باید تجدیدنظر کنم.
بقال و تکامل
مدت زیادیه که اعتقاد دارم که آزادی کامل حتما منجر به تعادل در شرایط مناسب میشه. آزادی کامل در اجتماع و اقتصاد هم دو نمونه هستند. اجتماع رو ول کنین به حال خودش، افراد و گروهها تعامل میکنن، همدیگه رو اصلاح میکنن و در بهترین و کاراترین حالت ممکن قرار میگیرن. سیستم اقتصادی رو به حال خودش بذارین و دستکاری (یا همون انگولک) نکنین، خودش به بهترین شکل ممکن در مییاد. اما در حال حاضر به نتایج دیگهای هم رسیدهام.
الان دیگه به نظرم صرف بازار کاملا آزاد بدون دخالت کافی نیست. علتاش هم مینیممهای محلی هستند که مجموعه در اونها قرار میگیره. برای نمونه بقال سر من کلاه میگذاره و من دستام به هیچ جا نمیرسه. بقال هم به طور موضعی و کوتاه مدت سود میکنه و اگه دخالتی انجام نشه، در همین نقطه میمونیم. این جاست که من مصرفکننده به کمی حمایت احتیاج دارم. در رانندگی هم همین طور، صرف این که مردم خودشون همدیگه رو کنترل کنن و رانندههای خوب از طریق بازخورد اعمالشون تشویق بشن به رانندگی بهتر، کافی نیست. اگر قرار بود کافی باشه، تا الان اکثر رانندگان ایرانی متوجه شده بودن که خوب رانندگی کردن هم کاراتره، هم سریعتر و هم آرامتر و سودش هم به همه میرسه.
در روند تکامل (مثلا تکامل تدریجی) این فرصت وجود داره که به نقاط دیگهای از فضای حالتها بریم و مناطق دیگهای رو کشف کنیم و اگه مناسب بود، اون جا بمونیم (البته این مساله هنوز برای من خوب جا نیفتاده). برای مثال چیزهایی شبیه به بال روی بعضی از موجودات سبز شدن و کمکم کارا نشون دادن و باعث بقای بیشتر شد و در نتیجه بال در بعضی موجودات باقی موند. احساس میکنم در مسایل اجتماعی و یا اقتصادی الزاما مساله به این سادگی نیست. البته شاید هم این سیستمها بتونن نقاط دیگهای از فضای حالت رو کشف کنن، اما با کمی دستکاری بتونیم به این روند سرعت بیشتری ببخشیم.
جا داره که تشکر کنم از دوست (۱) که در این مورد برای من صحبت کرد که اون چیزی که از بازار آزاد مهمتره طراحی مکانیزمه (که برای نمونه بازار آزاد هم یکی از مکانیسمهای طراحی شده است). با طراحی یک مکانیزم مشخص میکنین که سیستم در چه نقطهای قرار میگیره.
پس نوشت: من نه اقتصاددان هستم و نه جامعهشناس و نه خیلی چیزهای دیگه. احتمال زیادی وجود داره که متن نادقیق یا ناصحیح باشه.
(۱) محمد جنتی فرد
ناله
کسانی هم هستند که خیلی روی اعصاب هستند، حتا بیشتر از اونهایی که خندههای هیستریک دارند: کسانی که همیشه ناله(۱) میکنند.
(۱) یا چسناله، فرقی نمیکنه.
دین از سیاست…
من گفتم که ترکیب دین و سیاست باعث دردسر میشه و دوست مثال آورد که هزاران سال پیش در انگلستان پادشاهی بوده که مذهبی نبوده ولی دیکتاتور بوده. با هم تصمیم گرفتیم جمله رو اصلاح کنیم: ترکیب ایدئولوژی و سیاست باعث دردسر میشه.
ایدئولوژی به طور ضمنی تعدادی محدودیت رو در خودش داره. ممکنه به نظر برسه که وجود محدودیت باعث اصلاح و تعادل میشه اما به نظر من برعکسه. انسان قدرت زیادی داره و با استفاده از این قدرتاش کاری میکنه که محدودیتهای موجود (مثلا محدودیتهایی که ایدئولوژی مربوط پیشنهاد میکنه)، در جهت بهرهبرداری شخصیاش استفاده بشن. مثلا یک نمونهاش اینه که حاکم با استفاده از همون قید و بندهای ایدئولوژیک برای خودش و سیستماش تقدس ایجاد کنه و در نتیجه راه برای اصلاح بسته بشه. به هر حال نمیشه انکار کرد که یک سیستم دمکراتیک و عادلانه احتیاج به بازخورد (فیدبک) دایمی داره و لازمه که به طور پیوسته اصلاح بشه تا فاسد نشه. اینهایی هم که گفتیم که با تقدس در یک جا نمیگنجند، پس تکلیف معلومه!
توضیح: ایدئولوژی هرچی که میخواد، باشه. گیرم دین آسمانی باشه، گیرم کاپیتالیسم و اقتصاد آزاد باشه و گیرم که آنارشیسم باشه. در هر حال بهتره حساباش از سیاست جدا باشه. از ما گفتن.
آنتونیا
کشمکش برای بقا، دوستی، رقابت، درگیری، مرگ و عشق. تمام اینها رو که روی هم بگذاریم، حاصل چیزی میشه شبیه به زندگی و همهی اینها رو میشه در فیلم آنتونیا به صورت یکجا دید.