Category Archives: انسان

سن زندگی

طبق تئوری‌ها و مشاهدات فعلی، عمر این جهان چیزی حدود چهارده میلیارد ساله و زندگی در کره زمین چیزی حدود چهار میلیارد ساله که به وجود اومده. یعنی حتا ده میلیار سال از عمر دنیا نگذشته بوده که حیات به وجود اومده. آقا یه چیزی تو مایه‌های بچه‌ی ناخواسته!

من هنوز هم تو کف این هستم که چرا اختلاف سن عالم و حیات تا این اندازه کمه. از ما که گذشت، اما مخالفان نظریه‌هایی مثل فرگشت (تکامل) و آغاز حیات جا داره به این مساله بیش‌تر بپردازن که چه طور شد که هنوز هیچی نشده، حیات هم در این دنیا به وجود اومد؟

تکامل و مذهب و یک ویدیوی آموزشی

در مورد تکامل تدریجی، هنوز هم برام عجیبه که چرا تا این اندازه در تضاد با دین شناخته می‌شه. به نظر من نظریه‌ی تکامل تدریجی یک مدله برای تکامل موجودات که تا حالا هم کمابیش مدل خوبی ظاهر شده (یعنی تا الان و با یافته‌های الان، مساله رو خوب مدل کرده). این هم یک مدله مثل خیلی از مدل‌های دیگه و الزاما هم ربطی به وجود یا عدم وجود خدا نداره. انسان خیلی چیزهای دیگه رو هم مدل کرده و مشکلی به وجود نیومده. یک نمونه‌اش: وحدت علوم. در روابط فیزیکی و شیمیایی و بیولوژیکی، می‌تونین به روابط یک‌سان و مشابه‌ای برسی که تا حدودی هم مدل شده‌ان و همگی از یک قانون پیروی می‌کنن. این قوانین هم تا الان به طرز خیلی جالبی هماهنگ با هم ظاهر شدن که به نظر من شگفتی این کم از شگفتی حیات نداره. انسان هم سعی کرده که این روابط همه جا یکسان رو مدل کنه. اما جالبه که این کارش دخالت در کار خدا و آفرینش حساب نمی‌شه. جالبه که پیدا کردن روابط فیزیکی حاکم بر اجسام و مدل کردن تعامل بین اون‌ها در تضاد با وجود خدا شناخته نمی‌شه، اما مدل کردن تکامل موجودات مشکل داشته.

می‌دونم که می‌شه کلی مطلب آورد و در مورد جزییات‌اش ایراد گرفت. اما عزیزان (به سبک رهبر)، سعی کنین که مساله رو از بالاتر نگاه کنین و کمی با این دید نگاه کنین که در کل می‌خواین یک فرایند رو مدل کنین، هرچی که باشه. چه قوانین روابط بین اجزای مختلف باشه و چه قوانین حاکم بر تکامل تدریجی جانداران. کلیات مساله (به نظر من) یکی هستن، با این که جزییات و ظاهرشون متفاوت هستن.

پیشنهاد من اینه: نظریه‌ی تکامل تدریجی و حتا از اون مهم‌تر نظریه‌های آغاز حیات مدل‌هایی هستن برای شرح یک سری واقعیت. این‌ها همون اندازه برای دین و مذهب و خداباوری خطرناک هستن که قانون‌های اول تا سوم نیوتون خطرناک هستن. اگر قوانین نیوتون وجود خدا رو نقض می‌کنن، پس نظریه‌ی تکامل و آغاز حیات هم نقض می‌کنن. اگر اون سه قانون وجود خدا رو نقض نمی‌کنن، پس (به نظر من)‌ این نظریه‌ها هم نقض نمی‌کنن. از اون طرف هم اگر وجود خدا به معنای بی‌معنی بودن تکامله، پس به همون ترتیب به معنای بی‌مورد بودن قوانین نیوتن هم هست (و برعکس).

یادآوری این که نظریه‌ی تکامل چیزی در مورد آغاز حیات نمی‌گه. اون یک فرایند کامل جداست. نظریه‌ی تکامل مدل کردن رو از وقتی شروع می‌کنه که حیات وجود داره.

متن بالا رو چند روز پیش در راستای بحث‌های تکاملی به یک دوست نوشتم. اتفاقا امروز یک ویدیو و یک پست جالب در این مورد پیدا کردم که به بعضی سوال‌های من به خوبی جواب می‌داد. برای خوندن کل مطلب، این پست وبلاگ «ناباور به ادعاهای بدون مدرک» رو بخونین. اگر مایل هستین که مستقیم به سراغ خود ویدیوی فارسی برین، این‌جاست

تا وقتی که زندگی جریان داره

این رو بخونین و بعد هم این رو تماشا کنین و ببینین که چه طور هنوز هم زندگی جریان داره. تا وقتی هم که زندگی جریان داشته باشه، انتظار هر چیزی رو می‌شه داشت. موجود زنده یا جامعه‌ی زنده است که هر کاری می‌کنه و هر تغییری ایجاد می‌کنه.

خون

وقتی پای خون به وسط می‌یاد، همه چیز عوض می‌شه. وقتی خونی ریخت و شاهد ریختن‌اش بودی، دیگه اون آدم قبلی نیستی.

هیچ وقت فکر نمی‌کردم که شرایطی پیش بیاد که آدم‌های با دیدگاه‌های مختلف تا این اندازه در برابر کشته‌شده‌ها (یا شهیدان، یا هر اسم دیگه‌ای که داشته باشن) احترام قائل باشن. احساس می‌کنم الان حرمتی که کشته‌شده‌های ایران دارن، برای اکثر اطرافیانم جدای از مذهب و سیاست و عقیده است (کسی که عمری رو در ایران زندگی کرده می‌دونه که چنین شرایطی کم پیش می‌یاد که آدم‌های با دیدگاه‌های مختلف مذهبی و سیاسی بر سر یک موضوع توافق نظر و احساسات مشترک داشته باشن). شاید من و خیلی از اطرافیانم در مورد کشته‌شده‌های جنگ یا انقلاب پنجاه و هفت تا این اندازه حساس نبودیم (شاید قبلا مفهوم مرگ رو خیلی سطحی‌تر از این درک کرده بودم). اما الان دیگه اوضاع فرق کرده. پای خون وسطه و من هم وقتی ریخت زنده بودم و در اون زمان می‌دونستم که حیات از چه ارزشی برخورداره.

به خاطر ریختن خون هم هست که برام سخته در مورد اتفاقات ایران نظری بدم. هرچیزی هم که بخوام بگم، در گوشه‌ی ذهنم شرمی دارم از کسانی که خون‌شون ریخته شد و حیات‌شون گرفته. برای همین هم هست که در مورد موضوع خیلی حساس شده‌ام. یک سری از کارهای عادی دیگران به چشم‌ام دهن‌کجی می‌یان و نمی‌تونم نادیده بگیرم. حقارت‌ها به چشم‌ام حقیرتر می‌یان و بزرگی‌ها هم بزرگ‌تر. به هر حال، این رو می‌دونم که خون (و یا به تعبیر عمومی‌تر زندگی) حرمت داره. باور کنین حرمت داره….

به سلامتی صلح

اوضاع دنیا که خرتوخره، انتخابات ایران هم که معلوم نیست چی می‌شه، دست کم در راستای گسترش صلح در مقیاس جهانی، به این موسیقی گوش کنین که هم روح و روان‌تون رو جلا بده، هم آرامش رو در وجودتون نهادینه کنه (البته یک وبلاگ پیشنهاد کرده بود که حالا که کار زیادی از دست‌تون برنمی‌یاد، اقلا سیر تازه بخورین). به هر حال اعتقاد دارم گسترش موسیقی باعث کم شدن خوی وحشی‌گری در انسان می‌شه و هرچه‌قدر که دیگران رو بیش‌تر تشویق به شنیدن موسیقی کنیم، قدم‌های کوچیک بیش‌تری برای دنیای بهتر برداشتیم. نیاز به گفتن نیست که موسیقی زیر هم یکی دیگه از کارهای گروه دوازده‌دخترونه.

من زیبایم

طرف تو دانشگاه، دوران لیسانس، بهمون درس می‌داد. عضو فیس‌بوک هم شد. کوییز هم پر کرد: «چه جور دوست‌دختر/دوست‌پسری هستید؟» و جواب هم شد «شما یک دوست‌دختر/دوست‌پسر هات و سک.سی هستید. شما آرزوی هر مرد/زنی هستید». البته این بعد از اون بود که کوییز «اولین کلمه‌ای که در بچگی گفتی چی بود؟» رو شرکت کرده بود و جواب اومده بود «من زیبایم». بعدتر ها هم کوییز‌های عمیق‌تری شرکت کرد و مشخص شد از شخصیت‌های تاریخی به «باراک اوباما» شباهت بیش‌تری داره؛ آدم دمکراتیه، محبوبیت‌اش در سطح جهانیه و از اون آدم‌هاست که منشا تحولات گسترده در دنیا می‌شن.

دو کلام هم از انصاف

خانم‌ها، آقایون، از انصاف به دوره که در حضور کسی که زبون فارسی نمی‌دونه، در مورد همون شخص صحبت کنین، اون هم به زبون فارسی.

پس‌نوشت: حتا اگر هم در مورد شخص خوب صحبت کنین، به هر حال این کار از بنیان منصفانه نیست.

فرزندخواندگی

سرکار خانوم آنجلینا جولی! سرکار خانم مدونا! سرکار خانم جنیفر آنیستون! خواهران من! برین فیلم‌تون رو بازی کنین، آوازتون رو بخونین، اگر مایل بودین قر بدین، هر کاری دوست دارین بکنین. شما رو سر جدتون، دست از سر فرزندخواندگی وردارین. لطفا اجازه بدین مسایل قاطی نشن. خدا حفظ‌تون کنه.

پایان ترم

در گزارش پروژه‌ی پایان ترم، باید اعضای تیم بنویسن که هرکس در انجام پروژه چه نقشی داشته. وقتی می‌بینم «لورا» دختر شلوار کوتاه پوش با یک خروار آرایش نقش خودش رو نوشته Team Motivation، تحسین می‌کنم این همه صداقت رو.

آیا اعدام یک راه حل تنبیهی مناسب است؟

نظر من اینه که برای تصمیم‌گیری در مورد مناسب بودن اعدام، بهتره که مساله رو «کمی» کنیم. به نظر من کل سودی که از اعدام مجرم‌ها به دست می‌یاد به این شکله:

E = p*a + (1-p)*b

که در اون E به معنای سود کلی از اعدامه (در واقع امید ریاضیه). اگر این رقم بالاتر از صفر باشه، کمابیش اعدام رو توجیه می‌کنه و اگر منفی باشه، یعنی این که اعدام موجه نیست. همین‌طور p در این‌جا احتمال صحیح بودن تصمیم برای اعدامه. اگر احتمال خطا در قضاوت وجود داشته باشه، این عدد کم می‌شه و اگه احتمال خطای قضاوت کم باشه، این عدد به «یک» نزدیک‌تر می‌شه. با این ترتیب اگر به سیستم قضایی و تحقیقاتی اعتماد داریم و با احتمال زیادی کارشون رو درست انجام می‌دن، معناش این هست که شانس بد بودن اعدام کم‌تر می‌شه. این به این معنا نیست که سیستم قضایی قابل اعتماد منجر به اعدام بیش‌تر می‌شه، بلکه این پارامتر به نوعی شانس اعدام رو پایین می‌یاره در شرایطی که سیستم کیفری قابل اعتماد نیست. پارامتر a به معنای سودیه که از اعدام عادلانه به دست می‌یاد (مساله کمی گنگ هست و با کمی چشم‌پوشی در نظر می‌گیریم که مثلا یک مجرم واقعی رو عادلانه محاکمه کرده باشیم و اعدام کنیم). مثلا اگر اعدام یک مجرم باعث عبرت دیگران بشه و از جرم‌های بعدی جلوگیری بکنه، این سود بیش‌تره. و یا اگر یک جامعه بی‌تفاوت باشن و هر چه قدر هم که مجرم‌ها رو اعدام کنیم، باز هم تغییری در حال مجرم‌های آینده به وجود نیاد، در این صورت اعدام کردن یک راه حل مناسب نیست. و یا اگر اعدام، حتا عادلانه اش، باعث اثرات منفی در جامعه می‌شه، باز هم مقدار این عدد کاهش پیدا می‌کنه. پارامتر b هم به معنای سودیه که از اعدام ناعادلانه ناشی می‌شه (یا به عبارت دیگه این عدد یک عدد منفیه که مقدارش ضرری رو نشون می‌ده که با اعدام ناعادلانه حاصل می‌شه). این ضرر می‌تونه مقدار بد بودن اعدام ناعادلانه رو نشون بده. حالا بیاین و تصمیم‌گیری کنین که آیا بهتره راه اعدام رو پیش بگیریم یا نه.

البته می‌شه حالت‌های دیگه‌ای رو اضافه کرد که به نظرم برای ساده کردن موضوع لازم نیستن: مثلا سودی که از اعدام ناعادلانه ناشی می‌شه یا ضرری که از اعدام عادلانه می‌رسه.

نظر شخصی: به مقدار زیادی به سیستم کیفری یک کشور ربط داره. در شرایطی که دستگاه‌های قضایی و تحقیقاتی قابل اعتماد نیستن، ضریب پارامتر a (یعنی p) کم می‌شه و در نتیجه امیدریاضی کل کاهش پیدا می‌کنه. پس برای جایی مثل ایران، به نظر من، این امیدریاضی بالا نیست. از طرف دیگه، نظر شخصی من اینه که زندگی از ارزش خیلی خیلی زیادی برخورداره و گرفتن زندگی یک انسان کار خیلی سنگینیه. این سنگینی وقتی خیلی بیش‌تر می‌شه که زندگی اون انسان ناعادلانه گرفته شده باشه (مثلا اعدام یک متهم وقتی که واقعا مجرم نبوده و اشتباهی اعدام شده باشه). به نظر من بد بودن این قضیه چنانه که باعث می‌شه پارامتر b در فرمول بالا عدد منفی با اندازه‌ی خیلی بزرگی بشه چنان که امیدریاضی گفته شده رو به مقدار خیلی زیادی پایین می‌یاره.

با تمام این‌ها کی اعدام مجاز شمرده بشه؟
وقتی که پارامترp به اندازه‌ی کافی به عدد «یک» نزدیک باشه (یعنی عدالت تا حدود زیادی تضمین شده باشه) و عدد a هم به اندازه‌ی کافی بزرگ باشه (یعنی در اعدام عادلانه‌ی یک مجرم به اندازه‌ی کافی منافع عمومی وجود داشته باشه) و اندازه‌ی عدد b هم از حدی بزرگ‌تر نباشه (بنا به نظر گروهی، نمی‌دونم کی!)، در اون صورت اگر اندازه‌ی این امید ریاضی از صفر بزرگ‌تر شد، می‌شه به اعدام به عنوان یک راه حل تنبیهی نگاه کرد و در غیر این صورت اعدام راه مناسبی نیست. به همین راحتی!