Category Archives: انسان

آنان که دندان‌های تمیزی دارند

تغییر دین برای من یک مساله‌ی خیلی شخصیه. یک چیزی تو مایه‌های  عوض کردن مارک خمیردندون.

اگر در یک مکالمه به جای اسم دین اسم خمیردندون رو جایگزین کنیم، باز هم برای من فرقی نمی‌کنه: راستش من خمیردندون «داروگر» استفاده نمی‌کنم. البته قبلا استفاده می‌کردم، اما الان از خمیردندون «سیگنال» استفاده می‌کنم. امشب هم اومدم در مورد این تغییر مارک خمیردندون‌ام صحبت کنم و شما رو قانع کنم که تصمیم درستی گرفتم. برای این موضوع با اجازه‌ی همگی حدود یک ساعت وقت آقایون و خانوما رو می‌گیرم….

توضیح یک: دوستان کوتاه بیاین. یک چیزی می‌خواین که هر شب دندون‌هاتون رو بشورین، خب بشورین. دیگه دلیل این همه بحث و جدل و اصرار به قانع کردن دیگری رو نمی‌فهمم.
توضیح دو: به همین ترتیب، برخورد بعضی آدم‌ها مثل این می‌مونه که من مدت‌ها بخوام بحث کنم و شما رو قانع کنم که از مارک خمیردندونی استفاده کنین که من استفاده می‌کنم (و احتمالا شما هم تلاش برعکس‌اش رو داشته باشین).
توضیح سه: در جمع دوستان گروهی هستن که بحث‌های منظم بین اسلام و مسیحیت دارن. برای من چیزیه مانند سلسله بحث‌هایی پیرامون خمیردندان‌های «داروگر» و «کرست» و معایب هرکدام.

باز هم از زندگی

اون تصویری که من از زندگی دارم، یک روند جاری هست که اینرسی زیادی هم داره. وضعیت‌هایی رو که تا حدی نزدیک به خودش هستن جذب می‌کنه. مثلا موجود بیمار دوباره به زندگی سالم برمی‌گرده. ماهیت زندگی هم نوسانیه: می‌ره و برمی‌گرده. تکرار داره. به دور خودش می‌چرخه. اگر هم ضربه‌ای بهش بزنین، تا حدی قابلیت‌اش رو داره که جبران کنه و دوباره به مسیر اصلی‌اش برگرده. یک چیزی شبیه به مسیر پررنگ در شکل زیر*.
van der Pol
حالا من هر کاری می‌کنم علت یک سری دست و پا زدن‌ها رو نمی‌فهمم. چند مورد از چالش‌هایی که اخیرا دیده‌ام این بوده‌ان که همکار در گروه اصرار داره که نشون بده همه کار رو خودش کرده و دیگران کاری نکردن و برای این کار از هیچ ابزاری دریغ نمی‌کنه. اون یکی در یکی از شخصی‌ترین حوزه‌های زندگی‌اش یک تصمیم گرفته و اصرار داره که به زور دیگران رو هم قانع کنه که تصمیم درستی گرفته. یکی دیگه هنوز هم دغدغه‌ی این رو داره که به دیگران ثابت کنه که از مخالفان فکری‌اش روشن‌فکرتر و فهمیده‌تره و برای این کار حتا از فحش هم دریغ نمی‌کنه و خیلی موارد مشابه دیگه.

شاید سن من زیاد شده باشه که این‌طور فکر می‌کنم، اما الان دیگه این هیجانات برام پوچ شده‌ان. تغییرات زیاد و دست و پا زدن‌های زیاد خیلی به نظرم بی‌معنی شده‌ان (به عبارت دیگه علت فرکانس‌های زیاد در رفتار، مثل تغییرات زیاد در رفتار آدم‌ها رو درک نمی‌کنم). به نظرم یک حقیقت جاری و دایمی و ارزش‌مند مثل زندگی وجود داره و این ملت هنوز دارن چنان در مورد چیزهای دیگه دست و پا می‌زنن که اصل مطلب، که به نظر من زندگیه، رو فراموش کرده‌ان. شاید اون لذت پنهانی که در کار گروهی هست رو ندیده که این‌طور به دنبال اعتبار شخصی می‌گرده. شاید از لذت داشتن دین و عقیده‌ی شخصی ولی هم‌چنان با دیگران ارتباط دوستانه داشتن خبر نداره که الان نمی‌تونه بدون بحث دینی از زندگی حرف بزنه. شاید هنوز نمی‌دونه که در دیدن موجودات زنده به عنوان یک موجود زنده (و نه چیز دیگه) لذتی هست که روشن‌فکر بودن یا نبودن دیگه مساله نیست.

پیشنهاد می‌کنم به بچه‌ها بیش‌تر دقت کنین. دیشب در میان یک بحث داغ دینی، بچه‌ای حدودا یک ساله در جمع بود که تنها هدف‌اش این بود که دست‌اش رو به یک میز بگیره و با سختی زیاد بلند بشه. بعد هم با مشقت دور میز راه می‌رفت (راه رفتن‌اش تجسم عینی تعادل ناپایدار بود!). هر از گاهی هم اسباب‌بازی‌اش رو به روی میز می‌کوبید و بدون هیچ قید و بندی صداهای نامفهوم از خودش در می‌آورد. برای من این بچه نمادی بود از مسخره کردن بعضی دست و پا زدن‌های بزرگ‌ترها. نمادی بود از زندگی. این که زندگی هم‌چنان جاریه و بدون این چسبیدن‌ها به دنیا و دست و پا زدن‌ها، هم‌چنان ادامه داره. و خوب به نظرم نیاز به گفتن نیست که اون بحث به جایی نمی‌رسه ولی اون بچه هم‌چنان راهش رو ادامه می‌ده.

* این تصویر مربوط به نوسان‌کننده‌ی van der Pol هست که بعدتر در موردش بیش‌تر می‌نویسم.

با تشکر از حذف‌شده‌ها

از من بپذیرین که پس کله‌ی انسان بسیار بسیار محکمه. این رو وقتی فهمیدم که چند روز پیش به طور ناگهانی لیز خوردم و در جا نود درجه چرخیدم. این اتفاق چنان سریع بود که اولین چیزی که شنیدم صدای برخورد کله‌ام با تخته سنگ زیر پام بود. حال من که الان خیلی خوبه و مشکلی نیست.

تشکر تکاملی: از همین‌جا ادای احترام می‌کنم به هزاران هزار نفر که قبل از ما به خاطر کله‌ی غیرمحکم از بین رفتن تا عرصه رو به موجوداتی بدن که کله‌ی محکم دارن و ما الان در برابر این اتفاقات مقاوم باشیم.
تشکر خداپرستانه: از خدای بزرگ ممنونم به خاطر خلق انسان‌ها با کله‌هایی بسیار محکم.

دو کلام هم از کانت

کانت می‌گه برای این که بدونیم که آیا روشی اخلاقی هست یا نه، یک راه اینه که ببینیم چه اتفاقی می‌افته اگه همه همون روش رو در پیش بگیرن. اگه همچنان حرمت همه‌ی افراد حفظ می‌شه، اون کار اخلاقیه، وگرنه اخلاقی نیست.

به احترام انسان‌های معمولی و بزرگی‌شون

یکی از برنامه‌های من برای آینده اینه که روزی یک جنبش حمایت از افراد معمولی به راه بندازیم. در این جنبش تاکید کنیم که اون کسانی که دنیا رو تغییر می‌دن، آدم‌های خاص نیستن؛ بلکه همین آدم‌های معمولی هستن. قیافه‌ی واقعی اونی نیست که در فیلم‌ها و تلویزیون‌ها و پوسترها نشون می‌دن؛ بلکه قیافه‌های واقعی همین قیافه‌های کج و کوله‌ای هستن که در خودمون و در خیابون و در آدم‌های واقعی می‌بینیم، قیافه‌هایی که هزار و یک اشکال دارن اما در عوض واقعی هستن (مقایسه کنین با تصویرهای از نظر من چندش‌آور مدل‌ها با چشم‌های خمار و ژست‌های از نظر من احمقانه). از این بگیم که انسان‌های واقعی اون انسان‌های پاک بی‌نقص نیستن که به عنوان الگو معرفی می‌شن. انسان‌های واقعی اون‌هایی هستن که اشتباه هم می‌کنن و خراب‌کاری هم می‌کنن و کارهای مفیدی هم می‌کنن؛ اون‌هایی هستن که آروغ هم می‌زنن. از این بگیم که انسان‌های بزرگ، اون انسان‌های تک‌بعدی به ظاهر نخبه نیستن؛ بلکه اون انسان‌هایی هستن که با هزار و یک مشکل کلنجار رفته‌ان و برای این که باقی بمونن، هیچ وقت کوتاه نیومدن (از جمله این که خیلی هم باهوش نبودن اما هم‌چنان به تلاش ادامه دادن). از این بگیم که زیبایی حیات (زندگی) از موجودات خاص نیست، بلکه از موجوداتیه که معمولی بوده‌ان و در کنار دیگر موجودات معمولی تونستن چنین ساختار بزرگی رو پدید بیارن.

پس‌نوشت: دوستانی که مایل به هم‌کاری در جنبش هستن، ملحق بشن.

فرزندخواندگی: گلی به جمال شامپانزه‌ها

Adoption in Chimps

Credit: Tobias Deschner/Max Planck Institute for Evolutionary Anthropology, from http://sciencenow.sciencemag.org/cgi/content/full/2010/129/1?etoc

در عکس بالا، «فردی» شامپانزه‌ی بزرگ‌تر، «ویکتور» شامپانزه‌ی کوچیک‌تر رو به فرزندی گرفته و همه جا همراه خودش می‌بره. در این مطلب از سایت مجله‌ی Science نویسنده در مورد فرزندخواندگی در شامپانزه‌ها می‌نویسه (متن کامل رو می‌تونین در خود سایت بخونین). نویسنده در مورد نوع‌دوستی در شامپانزه‌ها و بعضی دیگه از گونه‌های جانوری می‌نویسه و از این می‌گه که با این که مساله هنوز مورد مناقشه است، اما دلایل محکم و قانع‌کننده‌ای در مورد نوع دوستی حیوانات دیده شده. از این می‌گه که بین شامپانزه‌ها خیلی رایجه که بچه‌ای که پدر و مادرش رو از دست داده، از طرف دیگر شامپانزه‌ها به فرزندی گرفته بشه.

باز هم گلی به گوشه‌ی جمال شامپانزه‌ها که با مساله‌ی فرزندخواندگی کنار اومده‌ان. با کمال تاسف هنوز کسر خیلی بزرگی از باهوش‌ترین ملت دنیا با سه هزار سال سابقه‌ی تمدن با مساله کنار نیومده‌ان. گاهی که من و الهام به کسی می‌گیم به این فکر می‌کنیم که بچه‌ای رو به فرزندی بگیریم، طرف چنان به هم می‌ریزه و چنان وحشت می‌کنه انگار که می‌خوایم بچه رو از تو ماتحت اون بکشیم بیرون و به فرزندی بگیریم.

پس نوشت: مدت سه سالی هست که در مورد فرزندخواندگی فکر و مطالعه می‌کنیم.
پس پس نوشت: اصل مقاله‌ی بالا رو این‌جا بخونین.
پس پس پس نوشت: اگر علاقه‌مند به شامپانزه‌ها هستین، در این مطلب در مورد خودخواه نبودن شامپانزه‌ها بیش‌تر نوشته شده.

معلوم نیست پدر مادرش کی بودن

دوست گفته بود «یک سری حرف‌ها است که اگر از کسی بشنوم دیگر نمی‌توانم هیچ دوستی را با او ادامه دهم. لزومن هم فکر نمی‌کنم که آدم بدی است ولی حس می‌کنم معاشرت با او دیگر لذتی ندارد. مثال‌هایش: نژادپرستی خصوصن علیه عرب‌ها و افغان‌ها، عشق کورش و داریوش بودن، قضاوت و تعیین تکلیف برای زندگی خصوصی افراد، کلیشه‌های جنسیتی». ضمن بلند کردن کلاه به احترام صحبت‌های ایشون، این رو هم من اضافه می‌کنم: اون کسانی که اون قدر وقیح هستن که به خودشون اجازه می‌دن در مورد یک بچه قضاوت کنن بر مبنای اینکه پدر و مادر اون بچه در زمان بچه‌دارشدن* در چه وضعیتی (state ای) بوده‌اند. اگر اون پدر و مادر ازدواج طبق نظر ایشون کرده باشن، اون بچه تایید شده وگرنه اون بچه مورد تایید ایشون نیست و حاضرن دهن رو باز کنن و هرچی که در توان دارن بار اون بچه بکنن. ای [بوق] اون مرام و مسلکی که انسان رو تا به این‌جاها می‌یاره.

* شما بگو جفت‌گیری. هرچی.

پس نوشت: آقا مثال‌های فاجعه‌ای از گفته‌های واقعی در دست دارم که ترجیح می‌دم فعلا ننویسم، چون مطمئن نیستم چه کسانی این‌جا رو می‌خونن. چند سال دیگه حتمن خواهم نوشت.

بیلیارد روی میز الویس پریسلی

Grace Land

در نزدیکی محل زندگی و مقبره‌ی الویس پریسلی (عکس بالا)، یکی از میزهای بیلیارد خود الویس پریسلی هم هست. با پرداخت صد دلار می‌تونین به مدت نیم ساعت روی اون میز بازی کنین و گواهی‌نامه‌ی رسمی دریافت کنین که شما روی میز بیلیارد الویس به مدت نیم ساعت بازی کردین.

این رو نوشتم که یادآوری کنم که چقدر تنوع دردهای انسان‌ها بالاست.