Category Archives: فرزندخواندگی

فرزندخواندگی: راز سرپوشیده‌ی فرزندخواندگی

خیلی از فامیل‌های ما که در زمانی که مادرم باید باردار بوده باشه با ما در تماس نبوده‌ان، نمی‌دونن که من به فرزندی گرفته شده‌ام. تجدید دیدارهای خانوادگی جالب‌اند، چون بعضی‌ها به من می‌گن که درست شبیه خاله‌ام هستم.

فرزندخوانده

در بعضی خانواده‌ها، فرزندخواندگی یک راز سرپوشیده است. بعضی خویشاوندان ممکن است در مورد فرزندخواندگی بدانند، در حالی که بعضی دیگر اطلاع ندارند. به یاد داشتن این که چه کسی بخشی از راز است و چه کسی نیست، دشوار می‌شود.

نمی‌دونم که اگر به پدر و مادرم بود، آیا به من می‌گفتن که فرزندخوانده‌ام یا نه؟ فکر کنم ترسیده بودن که نکنه حقیقت از دهن یکی از فامیل‌ها بپره و به نظرشون رسیده بوده که به‌تره که از زبون خودشون بشنوم. فقط دلم می‌خواست قبل از این که به پونزده سالگی می‌رسیدم به خودم می‌گفتن. اون سن موقع مناسبی نبود که از چنین چیزی خبردار بشم.

فرزندخوانده

بعضی پدر و مادرها نمی‌خواهند در مورد فرزندخواندگی به بچه‌هایشان چیزی بگویند، اما می‌ترسند که شاید خویشاوندان راز را برملا کنند. به طور معمول، اگر پدر و مادر به بچه‌شان در مورد فرزندخواندگی‌اش نمی‌گویند، پس مشکلی وجود دارد که پدر و مادر باید به آن رسیدگی کنند.

وقتی فهمیدم به فرزندی گرفته شده‌ام، مدتی در شوک بودم. بعد یک جور آرامش رو تجربه کردم که اتفاقاتی که در زندگی‌ام افتاده بود رو می‌فهمیدم. تازه همه چیز روشن شد – جوری که مردم با من برخورد می‌کردن، جوری که فامیل هوای من رو داشتن، رابطه‌ی خاصی که با خاله‌ام داشتم (که بعدتر فهمیدم که واقعا مادر من بوده).

فرزندخوانده

فرزندخوانده‌ها به زمان احتیاج دارند تا اطلاعات مربوط به فرزندخوانده بودن‌شان را جمع و هضم کنند. چه در زمانی که بهشان گفته می‌شود و چه در طی زندگی، سوال‌ها و همین‌طور احساساتی در این مورد سر بر می‌آورند. این که به یک نفر گفته شود که به فرزندی گرفته شده، الزاما موقعیت دشواری برای فرزندخوانده نیست. فرزندخوانده‌ها تا یک سطح می‌دانند که به فرزندی گرفته شده‌اند (بالاخره خودشان حضور داشته‌اند). این که به آن‌ها گفته شود که فرزندخوانده‌اند، فقط به تجربه‌ای که داشته‌اند صحه می‌گذارد.

وقتی فهمیدم که به فرزندی گرفته شده‌ام، پنجاه سال سن داشتم. مادرم نزدیک به مرگ بود و داشتم به بعضی مدارک نگاه می‌کردم تا امور رو سامان بدم. به مدارک فرزندخواندگی خودم برخورد کردم و بیش از اون‌چه که بشه تصور کرد شوک شده بودم. با مادرم در بستر مرگش برخورد کردم و اون هم بالاخره گفت بله، من رو به فرزندی گرفته بودن. وقتی ازش پرسیدم که چرا به من نگفته بود، جواب داد فقط چون هیچ وقت فرصت مناسبی پیش نیومد.

فرزندخوانده

به بعضی فرزندخوانده‌ها تا سنین بالاتر گفته نمی‌شود که به فرزندی گرفته شده‌اند. شوک ناشی از فهمیدن این موضوع برای بزرگ‌سالان می‌تواند زیاده از حد و آزاردهنده باشد. بیش‌تر فرزندخوانده‌ها از این که زودتر حقیقت به آن‌ها گفته نشده از ناباوری و خشم لبریز می‌شوند. اما در عین حال وقتی از حقیقت باخبر می‌شوند، حسی از تسکین بهشان دست می‌دهد، چرا که زندگی‌شان بیش‌تر قابل درک می‌شود.

هر رازی قابلیت این را دارد که باعث آزار و صدمه به احساسات شود. نگه داشتن راز به انرژی زیادی نیاز دارد – که به یاد داشته باشیم که چه کسی خبر دارد و چه کسی خبر ندارد و تلاش کنیم راهی برای پوشاندن راز پیدا کنیم. رازها، ارتباطات باز و آزادانه را مسدود می‌کنند و احساس بی‌اعتمادی بین افراد و خانواده‌ها ایجاد می‌کنند. واقعیت این است که حقیقت انسان را آزاد می‌کند.

این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشته‌ی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.

فرزندخواندگی: چیزهایی که همیشه یادآور فرزندخواندگی‌اند

از دکتر رفتن وحشت دارم. نمی‌دونن که اون فرم‌های پیشینه‌ی پزشکی چه قدر برای ما فرزندخوانده‌ها ترسناکن؟

فرزندخوانده

در این سال‌ها مردم از من پرسیده‌ان که آیا بچه دارم؟ جوابم بستگی به این داره که کی داره این سوال رو می‌پرسه.

پدر/مادر زیستی

هیچ وقت نمی‌دونم چی بگم وقتی کسی در مورد مشخصات فیزیکی بچه‌ام سوال می‌پرسه.

پدر/مادر

همیشه ممکن است چیزهایی باشند که یادآوری کننده‌اند که یک نفر عضوی از مثلث فرزندخواندگی است. فرزندخوانده برای اولین بار به مطب دکتر می‌رود و از او در باره‌ی پیشینه‌ی پزشکی خانواده می‌پرسند. از یک پدر یا مادر زیستی سوال می‌شود که چند بچه دارد. یک غریبه در فروشگاه از پدر یا مادر می‌پرسد «چشم‌های قشنگ دخترتون به کی رفته؟» در فرزندخواندگی غیرعلنی، برای این سوال‌ها جوابی وجود ندارد. هر بار که سوالی بدون غرض پرسیده می‌شود، بار دیگر به عضو مثلث یادآوری می‌کند که فرزندخوانده یا پدرمادر زیستی یا پدرمادر است.

یادمه که به خاطر این که فرزندخوانده بودم اذیتم می‌کردن و نمی‌دونستم چرا، چون پدر و مادرم همیشه به من گفته بودن که فرزندخوانده بودن یعنی این که من استثنایی هستم. بچه‌ها از من می‌پرسیدن که پس پدر و مادر «واقعی» من کجان؟

فرزندخوانده

خانواده‌ی فرزندخوانده می‌تواند احساس جایی را منتقل کند که «امن‌تر» از دنیای بیرونی است. گاه فرزندخوانده‌ها نمی‌دانند در جواب اظهارنظرها و پرسش‌های مردم چه بگویند. بعضی فرزندخوانده‌ها لطمه‌ی فرزندخواندگی را در مدرسه بیش‌تر حس می‌کنند، جایی که بچه‌ها سوال‌های مستقیم می‌پرسند و شخص را اذیت می‌کنند. در ضمن مدرسه جایی است که از بچه‌ها می‌خواهند پروژه‌های کلاسی انجام دهند، مثل پروژه‌ی رسم شجره نامه، که در آن مسایل فرزندخواندگی سر بر می‌آورند.

به یاد دارم که در گروه‌های پیشاهنگی دختران، برای گرفتن نشان، داشتم پروژه‌ای در مورد تاریخ‌چه‌ی خانواده درست می‌کردم. یادمه که داشتم بین استفاده از اصل و نسب پدر و مادرم و اصل و نسب خودم، یعنی یک اصل و نسب نامعلوم، دوپاره می‌شدم. از پدر و مادرم پرسیدم که چه کار باید بکنم؛ گفتن باید هر جایی که از اون‌جا اومده باشم رو فراموش بکنم، چرا که من به پدر و مادرم تعلق داشتم. بنابراین، اصل و نسب اون‌ها، اصل و نسب من بود. هیچ وقت پروژه رو تموم نکردم، و اون تنها نشانی بود که از گروه پیشاهنگی دختران نگرفتم.

فرزندخوانده

گاهی فکر می‌کنیم که یک تجربه‌ی کودکی فراموش می‌شود. اما بعضی تجربه‌ها برای همیشه به عنوان منبعی از رنج و درد در خاطر می‌مانند. زندگی با فرزندخواندگی یعنی برخورد گاه هر روزه با موقعیت‌هایی که اثرشان به این سادگی‌ها پاک نمی‌شود.

این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشته‌ی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.

فرزندخواندگی: پرسش

گاهی فکر می‌کنم که آیا ممکنه در خانواده‌ی زیستی‌ام مستعد فراموشی یا ام‌اس یا یک بیماری فلج‌کننده‌ی دیگه باشیم؟

فرزندخوانده

هنوز هم برام سواله که حال دخترم چه طوره، با این که بیست و سه سال پیش به دنیا آوردمش. هیچ وقت تموم نمی‌شه، این وضعیت سوال داشتن….

مادر زیستی

امیدوار بودم که وقتی سوزان رو به فرزندی گرفتیم، تمام اطلاعاتی که لازم داشتیم رو به دست آورده‌ایم. اما حالا، با شرایط پزشکی‌ای که براش پیش اومده، دلم می‌خواست می‌تونستیم بیش‌تر اطلاعات داشته باشیم که به خودش و دکترهاش کمکی بکنیم.

پدر/مادر

در فرزندخواندگی غیرعلنی، اعضای مثلث فرزندخواندگی از مزیت در اختیار داشتن آخرین اطلاعات در مورد دیگر اعضای مثلث محروم‌اند. همین موضوع باعث سوال‌های بعدی، فانتزی‌سازی و نگرانی می‌شود. عجیب نیست که یک نفر بخواهد بداند که یکی دیگر از اعضای مثلث در چه حال است و بخواهد اطلاعاتی به دست بیاورد که تنها هم همان یک نفر در اختیار دارد. به طور معمول، بچه‌ها در فرزندخواندگی غیرعلنی به پیشینه‌ی پزشکی خود دست‌رسی ندارند، مگر سلامتی مادر و پدر زیستی در زمان فرزندخواندگی.

این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشته‌ی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.

فرزندخواندگی: احساسات متناقض

در سن سه روزه‌گی توسط یک مرد و یک زن خیلی خوب به فرزندی گرفته شدم. زندگی خوبی داشتم و پدر و مادرم به من چیزهایی یاد دادن که یک نفر باید خیلی خوش‌شانس باشه که اون چیزها رو بدونه. احساس می‌کنم آدم کاملی شده‌ام که مشکلات چندان جدی‌ای هم نداره، به جز این که خیلی مشکله که بخوای به آرامش کامل برسی ولی نتونی بدونی خانواده‌ات کیه.

فرزندخوانده

خیلی مشکله که این دختر قشنگ و مثل جواهر رو عاشقانه دوست داشته باشی و در عین حال احساس کنی که سر تا پای شبی که این بچه به وجود اومده یک اشتباه بزرگ بوده. اما تقدیر این بوده که این بچه به وجود بیاد. خواسته‌ی خدا بوده و بخشی از هدف بزرگ‌ترش. این بچه‌ی قشنگ رو بیش‌تر از اون‌چه که بشه تصور کرد، تحسین می‌کنم.

پدر/مادر زیستی

دخترمون خیلی خوبه و در عین حال خیلی شیطنت داره. اما فکر کنم هر بچه‌ای این طور باشه. نمی‌تونی درست بفهمی که چه قدرش به فرزندخواندگی مربوطه و چه قدرش مربوط نیست. نمی‌دونم که آیا همه‌ی پدر و مادرها واقعا برای این همه مسوولیت که والدین دارن، آماده هستن؟

پدر/مادر

انسان‌ها قابلیت این را دارند که هم‌زمان احساسات مختلف داشته باشند و در مورد خیلی چیزها فکر کنند. عمیقا فکر کردن و احساس کردن، ویژگی‌ای انسانی است. داشتن احساسات متناقض هم انسانی است و بخش بزرگی از بودن در مثلث فرزندخواندگی است. یکی از چالش‌ها در فرزندخواندگی این است که انواعی از احساسات را هم‌زمان داشته باشید.

این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشته‌ی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.

فرزندخواندگی: سردرگمی

یکی از چیزهایی که برای من گیج کننده است اینه که از این که به فرزندی گرفته شده‌ام خوشحالم، با این که کودکی چندان شادی هم نداشتم. هم‌چنان ناراحتم که چرا در بین خویشاوندان خونی‌ام بزرگ نشدم. به خاطر همین یک جای خالی بزرگ توی زندگی‌ام هست.

فرزندخوانده

حسرت می‌خورم که نتونستم دخترم رو بزرگ کنم، اما خوشحالم که زندگی‌ای داشت به‌تر از اونی که من می‌تونستم بهش بدم.

پدر/مادر زیستی

ما واقعا «کلی» رو دوست داریم و به‌ترین‌ها رو براش می‌خواهیم. خیلی برای ما سخته که ببینیم در چنین آشفتگی‌ای قرار داره. می‌دونیم که ما به خاطر این موضوع مقصر نیستیم، اما گاهی در مورد این که چه کاری می‌تونیم بکنیم گیج می‌شیم.

پدر/مادر

فرزندخواندگی اعضای مثلث را وادار می‌کند ترکیبی از افکار و احساسات را تجربه کنند که چندان هم با هم سازگار نیستند. همین موضوع می‌تواند باعث احساس سردرگمی شود و به دنبال آن منجر به تلاشی برای سر در آوردن از ورودی‌های متضاد به ذهن گردد. اعضای مثلث فرزندخواندگی باید به خودشان اجازه دهند تمام افکار و احساسات متنوع‌شان را تجربه کنند و نباید خودشان را مجبور کنند به یک وضعیت مشخص برسند.

این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشته‌ی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.

فرزندخواندگی: دینامیک‌های سه عضو مثلث

واقعا خوشحالم که دخترم مادر زیستی‌اش رو پیدا کرده، چون می‌دونم که براش خیلی مهم بود. اما گاهی که می‌شنوم ملاقات خوبی داشته‌ان، احساس می‌کنم که کنار گذاشته شده‌ام. از این نگرانم که دخترم چنان به مادر زیستی‌اش نزدیک بشه که دیگه به من احتیاجی نداشته باشه.

پدر/مادر

گاهی که مادر زیستی‌ام رو می‌بینم، به مادرم چیزی نمی‌گم چون به نظر می‌یاد که دل‌خور می‌شه. البته خودش چیزی نمی‌گه، اما می‌شه از صداش که یک دفعه آروم می‌شه فهمید.

فرزندخوانده

وقتی سه نفر در ارتباط اند، دینامیک‌های مربوط به روابط هم ظاهر می‌شوند. به احتمال زیاد در هر زمان، دو نفر از سه نفر در ارتباط مستقیم‌اند. شخص سوم احساس می‌کند که کنار گذاشته شده. این دینامیک دو نفر و یک نفر می‌تواند به طور پیوسته تغییر کند چنان که هر سه نفر در زمان‌های مختلف تجربه‌ی جزو ماجرا بودن و کنار گذاشته شده بودن را داشته باشند.

می‌دونم مضحک به نظر می‌رسه، اما گاهی که دخترم در مورد پدر و مادرش صحبت می‌کنه و از دوران بزرگ شدنش تعریف می‌کنه، تحملش برام سخته. احساس می‌کنم به طور کامل کنار گذاشته شده‌ام – که من این همه از زندگی‌اش رو ندیده‌ام. یک نفر دیگه براش مادری می‌کرده و من می‌خواسته‌ام براش مادری کنم – البته هنوز هم براش مادری می‌کنم!

مادر زیستی

ممکن است اگر شخص در رابطه‌ی سه‌گانه جدا بیفتد، ناراحت کننده باشد. مهم است به یاد داشته باشیم که دینامیک سه گروه به طور پیوسته تغییر می‌کند. هرکس زمانی نوبتش می‌رسد که در تماس مستقیم با دیگری باشد. هم‌چنین هرکس زمانی احساس می‌کند که جدا افتاده. اگر افراد اعتقاد داشته باشند که این دینامیک‌ها تغییر می‌کنند و به طور طبیعی جریان دارند، ارتباطات بین اعضای مثلث می‌تواند بازتر و راحت‌تر باشد.

این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشته‌ی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.

فرزندخواندگی: جای خالی مراسم و تشریفات

درست بعد از این که بچه‌ام رو به دنیا آوردم، رفتم خونه. خیلی غریب بود. همه جوری رفتار می‌کردن که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده؛ البته برای اون‌ها واقعا هم نیفتاده بود. اما برای من، زندگی‌ام زیر و رو شده بود. به عنوان یک آدم دیگه به دنیایی برگشتم که برای هیچ‌کس تغییر نکرده بود، به جز من.

مادر زیستی

در گذشته به جز امور قانونی، یا مراسمی برای فرزندخواندگی نبود و یا اگر بود خیلی کم بود. پدرمادر زیستی و پدرمادر هرکدام به راه خود می‌رفتند، بدون این که وجود یک‌دیگر را تایید کنند. مراسم، با گرامی‌داشت اتفاق‌هایی که برای افراد و بین آن‌ها افتاده، تغییرات و گذارها را مشخص می‌کنند. مراسم رسمی هم‌چون ازدواج، مرگ و دانش‌آموختگی، از کسانی تشکیل شده‌اند که جمع می‌شوند تا پشتیبانی خود را نشان دهند و احساسات‌شان را بیان کنند. ما سال‌گردهای تولد و عیدهای مذهبی را با هدیه و قدردانی از یک‌دیگر جشن می‌گیریم. فرزندخواندگی معمولا رخ‌دادی بوده که در سکوت و به شکل خصوصی برگزار می‌شده که از ابتدا قرار هم بوده مورد توجه قرار نگیرد.

شنیده بودیم که مردم مراسم می‌گیرن و فکر کردیم راه خوبیه که با این مراسم ورود بچه‌مون به خانواده‌مون رو خوش‌آمد بگیم و هم‌چنین به عواطف و احساسات پدر و مادر زیستی هم احترام گذاشته باشیم. می‌خواستیم سرشار از عشق و همین‌طور قدردانی باشه. همه جمع شدیم و اون‌چه که در مورد احساسات‌مون نوشته بودیم رو خوندیم. در مراسم اشک‌های زیادی ریخته شد و هم‌چنین شادی زیادی هم به همراه داشت. مراسم واقعا زیبایی بود. فیلم مراسم رو ضبط کرده‌ایم و می‌تونیم بعدها به پسرمون نشون بدیم که بدونه چه قدراز همون اول دوستش داشته‌ایم.

پدر/مادر

اکنون بعضی پدرمادرها و پدرمادرهای زیستی مراسمی برگزار می‌کنند تا آن‌چه را بین آن‌ها و فرزندشان می‌گذرد گرامی بدارند. این مراسم، فرزندخواندگی را ارج می‌نهند و احساساتی را گرامی می‌دارند که هریک از افراد درگیر در این تجربه‌ی عاطفی دارند.

این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشته‌ی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.

فرزندخواندگی: یک اتفاق مثبت

به نفع پدر و مادر زیستیه که از بزرگ‌کردن بچه‌ای که نمی‌خواستن یا نمی‌تونستن نگهداری کنن، رها بشن. پدر و مادر هم به نفع‌شونه که بچه‌ای داشته باشن، حالا یا به این دلیل که نمی‌تونستن بچه‌دار بشن، یا این که بچه‌های بیش‌تری می‌خواسته‌اند. به نفع فرزندخوانده‌ها هم هست؛ به طور معمول خونه‌ای که در اون بزرگ می‌شن به‌تر از خونه‌ایه که پدر و مادر زیستی‌شون در صورت نگهداری‌شون براشون فراهم می‌کردن.

فرزندخوانده

به طور معمول فرزندخواندگی با دیدی مثبت نگریسته می‌شود. فرض بر این است که هر سه گروه در مثلث فرزندخواندگی از این اتفاق بهره‌مند می‌شوند. زندگی پس از این رخ‌داد خیلی مورد توجه است؛ این که بچه چه طور به خانواده‌ی جدید وارد می‌شود و یا پدر و مادر زیستی از بارداری و رها کردن فرزند می‌گذرند و به زندگی ادامه می‌دهند. واقعیت این است که هر سه گروه مثلث از روی‌داد فرزندخواندگی چیزهایی به دست می‌آورند، هرچند که هرکدام چیزهایی هم از دست می‌دهند. هر گروه از مثلث نسبت به همین به دست آوردن‌ها و از دست دادن‌ها احساساتی دارد که در زمان‌های مختلف از زندگی به نوعی خود را نشان می‌دهند.

این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشته‌ی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.

فرزندخواندگی: ساختار فرزندخواندگی

اگر یک مادر می‌تونه دو بچه رو دوست داشته باشه، چرا من نتونم دو مادر رو دوست داشته باشم؟

فرزندخوانده

همیشه پدر و مادرم رو تنها پدر و مادری دونسته‌ام که دارم. حالا دارم تلاش می‌کنم تمام کسانی که از خانواده‌ی زیستی‌ام هستن رو هم وارد کنم. گاهی بیش از اندازه سخت و سنگین می‌شه.

فرزندخوانده

 فکر می‌کردیم دیگه خبری از اون خانمی که دخترمون رو به دنیا آورد نمی‌شه. وقتی یک نامه برامون نوشت و گفت که می‌خواد دخترمون رو ببینه، غافل‌گیر شدیم. زمان زیادی برد تا تونستیم با قضیه راحت بشیم.

پدر/مادر

ساختار فرزندخواندگی رابطه‌هایی می‌سازد که منحصر به فردند. در فرزندخواندگی، سه گروه هستند که برای همیشه درگیر ارتباط با یکدیگرند. حتی اگر خانواده‌ی زیستی و خانواده‌ی فرزندخوانده هیچ‌گاه با هم ملاقات نکنند، هم‌چنان به خاطر خود فرزندخواندگی، رابطه‌ها ساخته می‌شوند و به هم قفل می‌شوند.

پدر و مادرم عالی‌اند و من هم واقعا خوشحالم که من رو بزرگ کردن. در مدت بزرگ شدن خیلی فرصت‌ها داشتم. اما پدر و مادرم نمی‌تونن بعضی چیزها رو به من بگن؛ چیزهایی که تنها پدر و مادر زیستی‌ام می‌تونن بهم بگن، مثل این که چشم‌های سبز من به کی رفته.

فرزندخوانده

فرزندخوانده‌ها همیشه دو پدرمادر دارند: یکی پدرمادری که در به وجود آوردن‌شان نقش داشتند و یکی هم پدرمادری که بزرگ‌شان کردند. هر دو پدرمادر ضروری‌اند و نقش مهمی در زندگی فرزندخوانده بازی می‌کنند.

دوستام همیشه تلاش می‌کنن بفهمن فرزندخوانده بودن چه طوریه. فکر می‌کنن مثل زندگی در خانواده‌ی ناپدری و نامادریه. هیچ‌کس مشکلی نداره اگر که هم بدونی مادرت کیه و هم بدونی نامادری‌ات کیه. اما بعضی مردم با این که من بخوام بدونم مادر زیستی‌ام کیه مشکل دارن.

فرزندخوانده

با این که می‌توان خانواده‌ی فرزندخوانده را با خانواده‌ی نامادری ناپدری مقایسه کرد، تفاوت‌های مهمی بین این دو هست. در خانواده‌ی نامادری ناپدری، ادامه‌ی ارتباط با پدر یا مادر اصلی پذیرفته شده است، همان‌طور که شروع یک ارتباط با ناپدری یا نامادری انتظار می‌رود. در یک خانواده‌ی فرزندخوانده، شرایط فرزندخواندگی و میزان علنی بودن تعیین می‌کنند که خانواده‌ی زیستی و خانواده‌ی فرزندخوانده تا چه میزان ارتباط داشته باشند. در بعضی خانواده‌های فرزندخوانده انتظار می‌رود که اعضای خانواده‌ی زیستی و خانواده‌ی فرزندخوانده هیچ‌گاه با هم ملاقات نکنند و هیچ‌گونه ارتباطی نداشته باشند. برعکس، در خانواده‌ی نامادری ناپدری، چه از پدر و مادر، چه از نامادری و ناپدری و چه از بچه‌ها انتظار می‌رود تاحدی از ارتباط با یکدیگر داشته باشند.

اولش واقعا دلم نمی‌خواست به ملاقات‌ها برم. فقط می‌خواستم جیسون رو بزرگ کنم و با این چیزهایی که همسرم داشت مطرح می‌کرد سر و کله نزنم. گذروندن مراحل فرزندخواندگی به اندازه‌ی کافی سخت بود. بالاخره موافقت کردم که یک فرصت به گروه بدیم و امتحان بکنیم؛ تعجب کردم که راستش خوشم اومد. بچه‌ها با هم بازی می‌کنن و ما هم مجبور نیستیم خودمون رو توجیه کنیم یا به سوال‌های احمقانه‌ای مثل این که چرا جیسون شبیه به ما نیست جواب بدیم.

پدر

خانواده‌ی فرزندخوانده نباید تلاش کند چیزی باشد که نیست – یعنی خانواده‌ی زیستی. منظور این نیست که خانواده‌ی فرزندخوانده کم‌تر از خانواده‌ی زیستی است؛ فقط متفاوت است. لازم است که خانواده‌ی فرزندخوانده تفاوت‌ها را قبول کند و به آن‌ها توجه کند تا خانواده عمل‌کرد هموار و راحتی داشته باشد. اگر جنبه‌های منحصر به فرد فرزندخواندگی به خوبی شناخته نشده باشند، وضعیت همیشه به شکل یک میخ گرد خواهد بود که با زور وارد یک سوراخ مربعی می‌کنیم.

خانواده‌ام هیچ‌وقت در مورد فرزندخواندگی صحبت نکردن تا این که بهشون گفتم که می‌خوام به دنبال مادر زیستی‌ام بگردم. همه از این موضوع ناراحت بودن، اما از قرار معلوم بهانه‌ای شد که ما همه بتونیم صحبت کنیم که فرزندخواندگی برای ما چه معنی‌ای داره و بشنویم که بقیه‌مون در این مورد چه حسی داریم.

فرزندخوانده

هم در خانواده‌ی فرزندخوانده و هم در خانواده‌ی زیستی، فرصت‌های زیادی هست که مسایل و احساسات مربوط به فرزندخواندگی بیان شوند و مورد رسیدگی قرار گیرند. انتخاب فرزندخواندگی به معنای پذیرش کل بسته‌ی فرزندخواندگی است، که شامل احساسات ناخوشایند هم است. با این که مطرح کردن مسایل فرزندخواندگی می‌تواند ترسناک باشد، اما ممکن است صبر کردن برای این که مسایل خودشان سر بر آورند، کار را دشوارتر کند. جدای از این که خانواده چه زمانی و چه طور تصمیم می‌گیرد به مسایل مربوط به فرزندخواندگی رسیدگی کند، صادقانه و آزادانه گفتگو کردن از احساسات مربوط به فرزندخواندگی می‌تواند محیطی ایجاد کند که ارتباط برای هر سه راس مثلث فرزندخواندگی راحت‌تر باشد.

این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشته‌ی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.

فرزندخواندگی: سوگ‌واری در فرزندخواندگی

فرزندخواندگی مثل این می‌مونه که تمام افراد خانواده‌ی زیستی‌ات بمیرن و یک خانواده‌ی جای‌گزین بگیری و اجتماع هم بهت بگه که چه قدر خوش‌بختی که همه‌ی خانواده‌ات مرده‌ان اما ما بهت یه جدیدش رو دادیم.

فرزندخوانده

سوگ‌واری در فرزندخواندگی از بعضی نظرها به کلی متفاوت از سوگ‌واری برای مرگ دیگران است. وقتی کسی می‌میرد، پایان مشخصی هست که اجازه می‌دهد دوران سوگ‌واری شروع شود. در فرزندخواندگی مرگی نیست، پایانی هم نیست. در فرزندخواندگی وضعیت برزخی‌ای هست که مشابه سوگ‌واری برای کسی است که مفقودالاثر شده. ندانستن این که شخص کجاست و یا این که اصلا آیا زنده است یا خیر، جلوی روند سوگ‌واری را می‌گیرد. دشوار است که برای کسی سوگ‌واری کنیم که زنده است، اما در دست‌رس نیست.

به هیچ عنوان نمی‌تونستم فراموش کنم که بچه‌ای به دنیا آورده‌ام و موافقت هم کرده‌ام که برای فرزندخواندگی بگذارمش. همیشه به این فکر می‌کردم که حالش چه طوره و کجاست. به این فکر می‌کردم که اگر اتفاق بدی براش بیفته، آیا کسی به من می‌گه؟ گاهی حتی از این که نمی‌دونستم که زنده هست یا نه دیوانه می‌شدم.

مادر زیستی

به نظرم هیچ وقت در مورد موضوع سوگ‌واری در فرزندخواندگی فکر نکردم. فکر کنم حس می‌کردم که مادر زیستی‌ام و خانواده‌ی زیستی‌ام یه جایی هستن و بالاخره روزی همدیگه رو پیدا می‌کنیم. فکر می‌کنم حتی اگر تلاش می‌کردم که تصور کنم که هیچ وقت نمی‌بینم‌شون، نابود می‌شدم. می‌خواستم باور کنم که بین ما ارتباطی هست که هیچ وقت شکسته نمی‌شه.

فرزندخوانده

شاید وضعیتی مشابه با سوگ‌واری در فرزندخواندگی، عزاداری برای از بین رفتن یک رابطه در طلاق یا جدایی است. یک رابطه‌ی اصلی و مهم ممکن است تغییر کند، اما فراموش نمی‌شود. وقتی رابطه‌ها قطع می‌شوند، پرسش‌هایی درباره‌ی این که چه اتفاق‌هایی می‌توانسته بیفتد و فانتزی‌هایی درباره‌ی امکان یک آینده بروز می‌کنند. معمول است که کسانی که طلاق گرفته‌اند یا جدا شده‌اند، دوباره شانس رابطه‌شان را امتحان کنند. بودن با کسی که آشناست و با او راحتیم، می‌تواند قوت قلب بدهد.

مردم دائم به ما در مورد دوستانی می‌گفتن که بعد از فرزندخواندگی باردار شده بودن. بالاخره مجبور شدیم ازشون بخواهیم که دیگه در این مورد صحبتی نکنن. می‌دونستیم که این قضیه الزاما درست نیست، اما یک جایی در درون‌مون می‌خواست که این موضوع رو باور کنه.

پدر/مادر

در مورد فانتزی داشتن فرزندان زیستی، پدر و مادر ممکن است هم‌چنان به این امید باشند که روزی بارداری را تجربه کنند و یک بچه داشته باشند. گاه دوستانی که نیت خوبی دارند، پدر و مادر را وادار می‌کنند که با همین امید سر کنند. زنده نگه داشتن فانتزی فرزند زیستی در روند سوگ‌واری اخلال ایجاد می‌کند.

فکر می‌کردم از دیدن مادر زیستی‌ام خیلی خوشحال می‌شم – و شدم. اما در عین حال خیلی ناراحت بودم – چیزی مثل افسردگی. من هیچ وقت از بابت این که فرزندخوانده‌ام احساس افسردگی نکرده بودم و برام یک جورهایی عجیب بود که چنین عکس‌العملی از خودم دیدم. فکر کنم با دیدن مادر زیستی‌ام و با دیدن برادر و خواهرم، تازه پی بردم که این خانواده‌ی دیگه رو هم یه جایی داشته‌ام. مثل ترن هوایی بود که کلی بالا و پایین داره – یک تجربه‌ی شگفت‌انگیز!

فرزندخوانده

در فرزندخواندگی ممکن است مشکلات فقدان و سوگ‌واری بارها و بارها ظاهر شوند. گاهی افراد قادرند در زمان فرزندخواندگی سوگ‌واری کنند. برای بعضی، دوران جست و جو، احساس درماندگی و فقدان را زنده می‌کند. بعضی اعضای مثلث فرزندخواندگی در توصیف دوباره به هم پیوستن خانواده‌ها گفته‌اند که هم تلخ است و هم شیرین، چرا که هم غم‌های گذشته را به همراه می‌آورد و هم شادی دوباره به هم پیوستن اعضای خانواده را.

فکر می‌کردم با تمام احساسات مربوط به فرزندخواندگی کنار اومده‌ام، چرا که پسرم بزرگ شده بود و بزرگ‌سال بود. انتظار نداشتم وقتی پسرم مادر زیستی‌اش رو ملاقات کرد، من پرت بشم به دوران قبل از فرزندخواندگی. من درک می‌کنم که نیاز دارن که دوباره به هم بپیوندن و همدیگه رو ببینن، اما گاهی به من این حس رو می‌ده که جدا افتاده‌ام و گاهی نمی‌دونم در این مورد چی کار کنم.

پدر/مادر

جدا از این که چه زمانی احساسات مربوط به سوگ‌واری در هر یک از اعضای مثلث فرزندخواندگی بروز کنند، مهم این است که احساسات محترم و گرامی داشته شوند. بسیاری اوقات احساسات وقتی بروز می‌کنند، فرق بین گذشته و حال را نمی‌فهمند. تصدیق و بیان احساسات به پروسه‌ی سوگ‌واری اجازه می‌دهد جلو برود و روند درمان شکل بگیرد.

این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشته‌ی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.