برای سقط جنین کاملا آماده بودم، اما بعد یک کتاب خوندم در مورد این که یک بچه چه طور رشد میکنه و در زمان بارداری چه اتفاقهایی میافته. تکون خوردم وقتی فهمیدم این همین الانش یک انسانه. نمیتونستم دیگه مسیر سقط رو ادامه بدم.
مادر زیستی
یکی از تصورات این بود که بچهها آگاهیای از محیط اطراف و افراد پیرامونی ندارند، چه قبل از تولد و چه بعد از تولد. تحقیقات بیشتر و بیشتر مشخص کردهاند که بچهها آگاهند. روانشناسی پیش از تولد، دوران بارداری را زمان هشیاری جنین در نظر میگیرد.
وقتی هشت ماهه باردار بودم، به یک کنسرت راک رفتم. مجبور شدم وسطش کنسرت رو ترک کنم، چون بچهام خیلی لگد میزد. فکر کنم از گروه ارکستر خیلی خوشش نیومده بود!
مادر زیستی
اگر به یک کتابفروشی بروید، کتابهایی پیدا میکنید دربارهی این که چه طور قبل از تولد با نوزادتان ارتباط بهتری برقرار کنید. هرچه بیشتر میگذرد، مردم بیشتر در مییابند که یک جنین قابلیت دارد که فقط مواد غذایی دریافت نکند. نوزادان میتوانند صداهایی را که در دوران جنینی شنیدهاند، تشخیص دهند. بچهها میتوانند با شنیدن موسیقیای که مادرشان در دوران بارداری میشنیده، آرام شوند. بچهها میتوانند نارضایتی خود را از کاری که مادر میکند با لگد زدن در رحم ابراز کنند.
تشریحش سخته، اما وقتی «سوزان» (مادر زیستی) میاد که «شین» رو ملاقات کنه، بچهام جوری باهاش ارتباط برقرار میکنه که با من نمیکنه. نمیدونم تاثیر صداشه یا رفتارشه یا چی، اما مطمئنا یک چیزی بینشون هست.
پدر/مادر
ارتباط، یک روند زیستی و عاطفی است که بین مادر و بچهی در حال رشدش در دوران بارداری شکل میگیرد. سطح ارتباط و کیفیت ارتباط هر دو برای سلامت بچه مهماند. مساله این نیست که «آیا» یک خانم باردار با بچهاش ارتباط برقرار میکند یا نه؛ مساله این است که او «چه گونه» با بچهاش ارتباط برقرار میکند. خانمهای باردار به طور پیوسته احساساتشان را به جنین منتقل میکنند. خانم بارداری که بچهاش را بزرگ میکند و خانم بارداری که بچهاش را بزرگ نمیکند، هر دو پیامهایی به بچههای هنوز متولد نشدهشان منتقل میکنند.
یادم میاد که دائم شکمم رو ماساژ میدادم و به بچهام میگفتم که متاسفم که نمیتونم نگهش دارم. در دوران بارداریام خیلی گریه کردم و خیلی هم خوابیدم. بچهام به نسبت ساکت بود، لگد و اینا نمیزد. همیشه بهش میگفتم که آرزو میکردم که میتونستیم با هم باشیم و شاید هم یک روز بتونیم.
مادر زیستی
معمولا خانمهایی که مسیر فرزندخواندگی را برای بچههایشان انتخاب میکنند، میتوانند در مورد تجربهی ارتباط با بچهشان در دوران بارداری صحبت کنند. حتی اگر خانم بارداری بداند که بچهاش را برای فرزندخواندگی خواهد گذاشت، هنوز میتواند رابطهای با بچهاش حس کند که تنها از یک مادر برمیآید.
مقداری رواندرمانی داشتهام که در طی اون به بعضی تجربههای قبل از تولد برگشتم. مشکل بود، اما در عین حال برام خیلی چیزها رو آشکار کرد که میتونستم احساسی رو که در دوران بارداری مادرم داشتهام، حس کنم. احساس غمگین و درمانده بودن داشتم. حس میکنم غم و اندوه اون و غم و اندوه من همزمان با هم بودن. بعدها وقتی مادر زیستیام رو دیدم، ازش در مورد اون دوران پرسیدم. شروع کرد به گریهی زیاد و گفت که اون زمان غم و اندوه زیادی داشته. گفت در زمان بارداریاش تلاش میکرده با من صحبت نکنه چون میدونست که نمیتونه من رو نگه داره و نمیخواست بیش از اندازه به من نزدیک بشه.
فرزندخوانده
فرزندخواندهها در طی زندگی نوعی ارتباط نزدیک با مادری حس میکنند که آنها را به دنیا آورده است. این احساس نزدیک بودن در تمام مدت زندگی مادر و بچه وجود دارد، فارغ از این که این احساسات تا چه اندازه سرکوب یا فراموش شده باشند. این ارتباط عاطفی در فرزندخواندگی الهامبخش فرزندخواندهها و پدرمادرهای زیستی است که بعدتر به دنبال یکدیگر میگردند.
این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشتهی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.