Category Archives: فرزندخواندگی

فرزندخواندگی به مثابه‌ی فصل الخطاب

این قطعه رو از ویکی‌پدیا برداشته‌ام:
پاسخ ضربه، خروجی (یا پاسخ) یک سامانه پویا است هنگامی که ورودی سیستم، تابع دلتای دیراک است. از آنجا که تابع ضربه همهٔ فرکانس‌ها را داراست، پاسخ ضربه تعیین‌کنندهٔ پاسخ یک سیستم خطی تغییرناپذیر با زمان به همهٔ فرکانس‌ها است.

برای من موضوع فرزندخواندگی همون تابع دلتای دیراک است و واکنش دیگران به این موضوع همون پاسخ ضربه است. به نظرم همین یک موضوع به ظاهر ساده‌ی فرزندخواندگی بهترین متر و معیار برای اینه که دست‌مون بیاد که یک نفر چه قدر با شعور یا بی‌شعوره، چه قدر باشرف یا بی‌شرفه، چه قدر فهمیده یا نفهمه و چه قدر والا یا پسته. همین یک معیار کافیه، مثل تابع دلتای دیراک.

اون کسی که رها می‌کنه و اون کسانی که رها نمی‌کنند

دوستی می‌گفت مادرها [ی زیستی] برای بچه‌ها تصمیم‌های منطقی‌تری می‌گیرن. ممکنه شرایطی باشه که مادر تصمیم بگیره که برای بچه فرزندخواندگی رو در نظر بگیره در حالی که تمام فک و فامیل مخالفت می‌کنن و می‌خوان که خودشون از بچه نگهداری کنن. اما مادر با وجود این که بستگی عمیق‌تری با بچه داره، تصمیم می‌گیره که بچه راهی رو بره که براش بهتره.

تحویل سال

زمان سال تحویل بود. هنوز هم اعتقاد داشتم که هر کاری اون زمان می‌کنیم، تا آخر سال ادامه می‌دیم. دغدغه‌ام این بود که آیا بچه بیدار شد؟ آیا شیر می‌خواد؟ آیا باید بهش برسم؟

همین دغدغه برای من بهترین دغدغه بود. نه تا آخر سال، که تا آخر عمر تا باشه از این دغدغه‌ها باشه.

«هیچ» بچه‌ای بچه‌ی خود آدم نمی‌شه

برای روشن شدن گفتگو، فرض می‌گیرم که منظور گوینده این بوده که هیچ بچه‌ای بچه‌ی زیستی خود آدم نمی‌شه (دست کم خیلی وقت‌ها که صحبت از فرزندخواندگیه، این جمله هم گفته می‌شه). به نظرم می‌رسه منظور گوینده این بوده که «تنها بچه‌ای عزیزه که فرزند زیستی بوده باشه».

فرض کنیم p یعنی این که بچه‌ی مورد نظر فرزند زیستیه و q یعنی این که اون بچه عزیزه. جمله‌ی بالا رو می‌شه به شکل زیر نوشت:

if q then p

یعنی اگر بچه‌ای عزیزه، پس اون بچه فرزند زیستی خانواده بوده. به عبارت دیگه، شرط لازم برای عزیز بودن بچه، فرزند زیستی بودنشه. به یک عبارت دیگه، شرط کافی برای فرزند زیستی بودن یک نفر اینه که عزیز باشه.

اما تمام کسانی که تا به الان این جمله رو ازشون شنیده‌ام، دلیل کافی برای این جمله نداشته‌اند. هیچ کدوم تا به حال فرزند غیرزیستی (مثل فرزندخوانده) ندیده بودن (یعنی p~). در ضمن تمام بچه‌های عزیز دنیا رو هم ندیده بودن (البته وقتی دنیای یک نفر کوچیک باشه، ممکنه در همون فضای محدود نمونه‌برداری کنه و نتیجه بگیره). همگی این افراد یک فرزند زیستی دیده بودن (p) که در ضمن اون بچه عزیز هم بوده (q). در واقع نتیجه‌ای که باید می‌گرفتن این بوده (که با توجه به تعداد مشاهدات‌شون، تخمین بدی نبوده):

if p then q

به زبون ساده معنی‌اش این می‌شه: «بچه‌هایی که ما دیده‌ایم (که همگی زیستی هم بوده‌اند)، عزیز بودند»

اگر اشتباه می‌کنم لطفن اصلاح کنین: به نظرم در واقع اشتباه‌شون این بوده که جهت اگر-آنگاه رو برعکس کرده‌اند. اون قدری متوجه شده‌اند که if p then q، اما متوجه نشدن که دارن استدلال رو به شکل if q then p بیان می‌کنن.

مشابه این اشتباه رو زیاد می‌بینم و در خیلی زمینه‌ها می‌بینم که خیلی‌ها جای شرط لازم و شرط کافی رو جا به جا می‌کنن.

فرزندخواندگی: تایید وجود پدر و مادر زیستی

زمان زیادی برده، اما بالاخره می‌تونیم در قلب و در ذهن‌مون جایی برای پدر و مادر زیستی دخترمون باز کنیم. هرچی باشه، این‌ها علت پشت قضیه‌اند که ما دخترمون رو داریم.

پدر/مادر

بامزه است، فکر کنم من بیش‌تر از پسرم می‌خوام که مادر زیستی‌اش رو پیدا کنم. می‌خوام بدونم که کیه و به خاطر پسر قشنگ و فوق‌العاده‌مون ازش تشکر کنم. این پسر یک هدیه است و مطمئن‌ام که مادر زیستی‌اش هم در موردش کنجکاوی داره. خیلی دوست دارم که بتونم از خودش حضوری تشکر کنم.

پدر/مادر

پدران و مادران زیستی بخشی از هر فرزندخواندگی‌ای هستند. انکار پدر و مادر زیستی یک فرزندخوانده، به معنی جدا کردن قسمتی از هویت او است. تایید وجود پدر و مادر زیستی، به معنای احترام گذاشتن به گذشته‌ی فرزندخوانده است، که محصول سهم هم پدر و مادر زیستی و هم پدر و مادر است.

این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشته‌ی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.

فرزندخواندگی: مادران زیستی و پدران زیستی

کاملن باخبر بودم که وقتی دخترم درباره‌ی شروع زندگی‌اش سوال پرسید، شروع کردم به گریه کردن. به نظر می‌اومد خیلی علاقه‌منده که بدونه پدر و مادر زیستی‌اش کیا بودن. مطمئن نبودم چه قدر بهش بگم، چه قدر اطلاعات می‌تونست در اون سن هضم کنه.

پدر/مادر

هرکس یک مادر زیستی و یک پدر زیستی دارد. در فرزندخواندگی، کسانی غیر از پدر و مادر زیستی مراقبت از فرزندخوانده‌ها را به عهده می‌گیرند. مهم است که هنگام گفتگو با بچه‌های فرزندخوانده درباره‌ی ریشه‌های‌شان، بر نقش و ضرورت پدر و مادر زیستی تاکید گردد.

گاهی می‌شه وقتی دخترم درباره‌ی پدر و مادر زیستی‌اش سوال می‌پرسه، نمی‌دونم چی بگم. به خودم هم حس بدی دست می‌ده که می‌خواد درباره‌شون بدونه. یعنی ما کافی نیستیم؟

پدر/مادر

این که کسی بخواهد اطلاعاتی درباره‌ی خودش داشته باشد، کنج‌کاوی‌ای طبیعی است. فرزندخوانده‌ها می‌خواهند درباره‌ی تاریخ‌چه‌شان و این که از کجا می‌آیند، بدانند. این که فرزندخوانده‌ها بخواهند درباره‌ی پدر و مادر زیستی‌شان بدانند، به این معنی نیست که پدر و مادرشان را دست‌کم گرفته‌اند.

این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشته‌ی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.

فرزندخواندگی: گفتن به کودک

در نوزادی به فرزندخواندگی گرفته شده بودم. وقتی چهار سالم بود، پدر و مادرم به من گفتن که به فرزندی گرفته شده‌ام. تا جایی که به یاد می‌آرم، فکر کنم می‌تونستم کلیات موضوع رو درک کنم. برادر بزرگ‌ترم هم به فرزندی گرفته شده. ولی بزرگ‌ترین برادرمون نه.

فرزندخوانده

بعضی پدران و مادران نگران‌اند که چه‌گونه به فرزندان‌شان بگویند که به فرزندی گرفته شده‌اند. مهم است به یاد داشته باشیم که فرزندخوانده تا حدودی درباره‌ی جدایی و فرزندخواندگی می‌داند. معمولن پدران و مادران‌اند که برای صحبت کردن درباره‌ی فرزندخواندگی سختی دارند. بچه‌ها دوست دارند درباره‌ی فرزندخواندگی‌شان بدانند، چرا که موضوع درباره‌ی خود آن‌هاست. همه‌ی بچه‌ها دوست دارند داستان‌هایی بدانند درباره‌ی دوران کودکی‌شان و این که هنگام بزرگ‌شدن چه‌گونه بوده‌اند.

یادم می‌آد وقتی رو که دیوید از مدرسه اومد خونه و پرسید که آیا از شکم من اومده. وحشت کرده بودم و نمی‌دونستم چی بگم. آیا داشت در مورد رابطه‌ی جن.سی می‌پرسید، یا داشت در مورد فرزندخواندگی می‌پرسید؟ وقتی دو سه نفس عمیق کشیدم، تازه تونستم سوال‌هاش رو واضح‌تر بشنوم.

مادر

مهم است که با بچه‌ها صادق باشیم و به آن‌ها اطلاعات کافی بدهیم که سوال‌های‌شان را پاسخ گفته باشیم. گاه پدران و مادران خیلی نگران‌اند که با گفتن این که بچه‌ها به فرزندی گرفته شده‌اند، بچه‌های‌شان را ناراحت می‌کنند. گاهی این نگرانی چنان است که پدران و مادران سوال‌های واقعی که پرسیده می‌شوند را متوجه نمی‌شوند.

به مدت نه ماه در خانواده‌ها به شکل امین موقت زندگی می‌کردم تا این که برای فرزندخواندگی آزاد شدم. خانواده‌ام رو برای اولین بار در هتل هوارد جانسون، جایی بین خونه‌ی امین موقت‌ام و خونه‌ی پدر و مادرم ملاقات کردم. وقتی بزرگ‌تر شدم و از پدر و مادرم پرسیدم که بچه‌ها از کجا می‌آن، پدرم گفت «هتل هوارد جانسون»!

فرزندخوانده

هر دو بچه‌مون رو از کره به فرزندی گرفتیم. هیچ وقت یادم نمی‌ره اولین باری رو که پسرم پرسید بچه‌ها از کجا می‌آن. نگران بودم که چه طور در مورد فرزندخواندگی‌اش بهش بگم. همه چی رو بهش گفتم که چه طور سوار هواپیما شدیم و رفتیم کره که خودش و خواهرش رو بیاریم. بعدتر سر میز شام به همه گفت که در یک هواپیما به دنیا اومده. اون موقع همه خندیدیم، اما الان که فکر می‌کنم، می‌بینم که در مورد این که پدر و مادر دیگه‌ای داره صحبت نکردم، چرا که برام خیلی مشکل بود که اون‌ها رو هم وارد قصه کنم.

پدر/مادر

فرزندخوانده‌ها نیاز دارند بدانند که آن‌ها هم مثل دیگر بچه‌ها به دنیا آمده‌اند. بچه‌ها از هتل هوارد جانسون، هواپیما و یا بیمارستان نمی‌آیند.

این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشته‌ی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.

فرزندخواندگی: نقش پدر و مادر

مادرم، که بعد از یک دوره‌ی طولانی بیماری پارسال فوت کرد، به‌ترین دوست‌ام بود. مادری به‌تر از این نمی‌تونستم داشته باشم. حس می‌کنم نابارور بود برای این که بتونه من رو به فرزندی بگیره و حس می‌کنم که مادر زیستی‌ام ناخواسته باردار شد، چون بنا بود که من هدیه‌اش به یک نفر دیگه باشم، یعنی مادرم. به نظرم آدم خوش‌شانسی بوده‌ام.

فرزندخوانده

یک پدر یا مادر، چیزی کم از یک پدر یا مادر زیستی ندارد. فرزندخوانده‌ها پدران و مادران‌شان را دوست دارند، همان‌گونه که هر بچه‌ای پدر و مادرش را دوست دارد. مسوولیت پدر و مادر این است که بچه را بزرگ کنند، دوست‌اش بدارند، و به دنبال به‌ترین برای بچه باشند. پدران و مادرانی که کودکی را به فرزندی گرفته‌اند، همان مسوولیت‌هایی را دارند که دیگر پدران و مادران در این دنیا دارند.

این پست برگرفته از کتاب Adoption Wisdom: A Guide to the Issues and Feelings of Adoption نوشته‌ی دکتر مارلو راسل بود که با اجازه از خود نویسنده نوشته شده.