Category Archives: پراکنده

شوخی مسجدی یا شوخی کلیسایی

بالاخره بعد از مدت‌ها نشست و برخاست با مسلمانان و مسیحیان عالم، به این نتیجه رسیدم: دین‌دار بودن با شوخ‌طبعی در یک جا نمی‌گنجند.

پس‌نوشت: منظور از شوخ طبعی معادل واژه‌ی funny در انگلیسی هست که شاید هم بشه «بامزه» یا «طناز» ترجمه کرد. این جمله، جمله‌ی کلی‌ای هست و البته استثناهایی هم وجود داره، اما به طرز عجیبی رایجه. شاید بشه گفت که دین قید و بندهایی ایجاد می‌کنه که ابزارهای شوخ‌طبعی رو از فرد می‌گیره و نتیجه این می‌شه که شوخ طبعی در دین‌دارن، اکثرا (تاکید می‌کنم اکثرا)، به تلاشی عملا بی‌هوده برای بامزه بودن تبدیل می‌شه.

هشتمین سگ دانشگاه

افتخار دارم اعلام کنم که هشتمین سگ دانشگاه با تلاش فراوان از نژاد کولی انتخاب شد و… (ادامه‌ی مطلب)

دکتر السا مورانو
ریاست دانشگاه

یکی از سنت‌های دانشگاه ما وجود یک سگ هست که به وسیله‌ی یکی از بهترین سربازهای دانشجو نگهداری می‌شه. وقتی هم که این سگ بازنشسته می‌شه، یک کمیته سگ جدید رو انتخاب می‌کنن. این سگ در مراسم رسمی و مسابقات فوتبال و خیلی جاهای دیگه شرکت می‌کنه (اگر این سگ در یکی از کلاس‌های درس خسته بشه و صداش در بیاد، استاد موظفه که کلاس رو تعطیل کنه). حالا هم رییس دانشگاه ایمیل زده و با شادی خبر از انتخاب سگ جدید داده!

پیشنهاد: خانوم‌ها و آقایونی که در پروسه‌ی انتخاب دانشگاه هستین! دانشگاه ما دیوانه‌خانه است. اگر از این کارها دوست دارین، درنگ نکنین.

توضیح: برای دیدن عکس سگ جدید، این‌جا رو ببینین. عکس آخر هم رییس دانشگاهه که با سگ و شوهرش عکس گرفته.

توضیح: رییس قبلی دانشگاه ما وزیر دفاع آمریکا شد. این رو گفتم که ایده داشته باشین که چرا دنیا خرتوخره.

ایمان و تکامل

خانوم‌ها! آقایون! مومنات! مومنون!
نظریه‌ی تکامل کاری به کار خدای شما نداره. اون کار خودش رو می‌کنه، خدای شما هم کار خودش رو. لطفا این دو تا رو به جون هم نندازین، بذارین علم و ایمان در کنار هم خوش و خرم زندگی کنن.

لذت ناب

در کشف تقلب از تمرین دانشجوها و گزارش به استاد و معرفی کردن دانشجو به بخش اخلاق دانشگاه و صفر گرفتن دانشجو از درس مربوط لذتی هست که در انتقام نیست.

انتخاب گروه

وقتی که کسی برای انجام دادن کاری انتخاب می‌شه، اون هم از طریق انتخابات، یعنی این که احتمالا یک بردار داشته و در یک جهتی می‌خواسته کاری بکنه. اون بردار رو عرضه کرده، تصمیم‌گیرندگان هم اندازه‌ی بردار رو دیدن و به نظرشون رسیده که فلان مقدار کار در فلان جهت خوبه، طرف رو انتخاب کردند.

حالا فرض کنین قراره بیش از یک نفر انتخاب بشن (مثلا برای یک شورا). انتخاب کننده‌ها در مورد تک‌تک نامزدها تصمیم می‌گیرن، اندازه‌ی بردارها رو (به همراه جهت‌شون) در نظر می‌گیرن و افراد رو انتخاب می‌کنن. اما شاید در نظر نگیرن که ترکیب این بردارها هم باید چیز معقولی از آب در بیاد (یعنی ترکیب انتخاب شده‌ها با هم). مساله این‌جاست که افراد به صورت تک‌تک شاید خوب باشن، اما باید یک لایه بالاتر هم در نظر گرفته بشه که این افراد چه طور با هم تعامل خواهند داشت و ترکیب نهایی گروه ممکنه رفتاری باشه جدید و مستقل از رفتار تک‌تک افراد.

پیشنهاد: انتخاب گروهی از افراد که قراره با هم کار بکنن، به وسیله‌ی آرای عمومی الزاما ایده‌ی مناسبی نیست.

تعجب می‌کنم، پس هستم

رابطه با آدم‌هایی که تعجب نکنن یا نخوان که تعجب بکنن، سخته. گاهی به افتخار دوستان‌مون تعجب می‌کنیم. مثلا وقتی که دوستی اتفاقی رو برای ما تعریف می‌کنه که براش پیش اومده، ما هم متقابلا تعجب می‌کنیم و در مقابل اون هم گاهی از شنیدن گفته‌های ما و تجربیات ما تعجب می‌کنه. گاهی هم مجبوریم برای تعجب کردن روی دانسته‌هامون سرپوش بذاریم که هنوز هم بهانه برای تعجب وجود داشته باشه. همگی هم داریم در یک بازی شرکت می‌کنیم. دنیایی عجیب و فانتزی که برای همدیگه ساختیم تا بتونیم توش زندگی کنیم و با همین بازی‌های داریم اداره‌اش می‌کنیم. تا بتونیم تحملش کنیم. دنیای بدون بازی، دنیای راحتی نیست. خانوم‌ها! آقایون! در این بازی‌های ریز و درشت شرکت کنین! کل زندگی یک بازیه، مواظب باشین قضیه جدی نشه.

به این فکر کرده بودین؟

وقتی به کسی فحش می‌دیم، ممکنه بگیم «شتر خر»، اما نمی‌گیم «خر شتر»؛ در حالی که هم «خر» و هم «شتر» هردو صفت هستند. یعنی این که در فارسی وقتی که در جمله از بیش از یک صفت استفاده می‌کنیم، الزاما هر ترتیبی از صفت‌ها استفاده نمی‌شه و بستگی به این داره که کدوم صفت بعد از کدوم صفت قرار می‌گیره. فقط مطمئن نیستم که آیا رابطه‌ی تعدی برای این مساله برقرار هست یا نه.

تعهد

یک نفر (که به یاد نمی‌یارم که کی بوده) گفته که مردان متاهل همیشه از این نگران هستن که نکنه به دوستان مجردشون بیش‌تر خوش بگذره!

نمی‌دونم که تاهل یا به عبارت بهتر تعهد بین دو جنس مخالف چه قدر از پشتیبانی طبیعت برخورداره اما به هر حال حتما از پشتیبانی اجتماع برخوردار بوده که چنین مفهومی (با این اعتبار و احترام) به وجود اومده. احتمالا در سیر تکامل اجتماعی لازم بوده که انسان‌ها تعهد داشته باشن و دو به دو سعی کنن تا آخر زندگی رو با هم سر کنن. در رویاهای شخصی خیلی‌ها هم یک زندگی با همسر مناسب به همراه بچه‌های جالب و خونه و زندگی و عشق و آرامش و تعهد و ایثار و ازخودگذشتگی و هزار و یک عامل دیگه وجود دارن. در عین حال وقتی که وارد این سبک زندگی می‌شن متوجه می‌شن که در کنار تمام این‌ها یک سری قید و بندها هم بوده‌ان که اتفاقا همون قید و بندها باعث می‌شن که تعهد (و به دنبالش همون تصوری که از خانواده داریم)‌ معنی پیدا کنه.

این که چرا در تکامل اجتماعی به تعهد نیاز هست رو نمی‌دونم. شاید همین اجتماع‌های کوچک در قالب خانواده نوعی محافظت از افراد به وجود می‌یاره و در صورت نبود همین بستگی‌ها آسیب‌پذیری بیش‌تری برای افراد ایجاد می‌شه. در عین حال شاید بشه برای این موضوع دلایل زیستی هم پیدا کرد (یا تراشید یا هر فعل دیگه‌ای که مناسب بدونین!) به این ترتیب که میل به تعهد و تقید و در عوض مالکیت (مثلا احساس مالکیت نسبت به جفت) به نوعی در مجموعه ژن‌های موجودات وجود داره.

اگر موضوع براتون جالب هست (یا تا حدودی جالب هست) پیشنهاد می‌کنم فیلم آخرین بوسه رو ببینین. فیلم در سال دو هزار و یک ساخته شده و فیلم مشابه دیگه‌ای در سال دو هزار و شش ساخته شده که گویا دو فیلم عوامل مشترک زیادی داشته‌اند. من نسخه‌ی قدیمی‌تر رو دیدم که به زبون ایتالیایی هست و طبیعتا نسخه‌ی قدیمی‌تر رو ترجیح می‌دم چون به هر حال در خلق زیبایی تکرار رو مجاز نمی‌دونم! فیلم زندگی چند دوست رو به تصویر می‌کشه که همگی با این مساله دست به گریبان هستن. یکی‌شون در شرف بچه‌دار شدنه ولی هنوز نگرانه که شاید به اندازه‌ی کافی جوونی نکرده باشه و یکی بچه داره و از تعهدش به زندگی احساس سرخوردگی می‌کنه و یکی دیگه حاضر به هیچ تعهدی نیست و هر بار با یک نفره و یکی دیگه هنوز هم با قطع شدن رابطه‌ی قبلی‌اش کنار نیومده و درگیره. در کنار این‌ها حواشی زیادی هم با همین موضوع نشون داده می‌شن. از جمله‌های جالب که در فیلم گفته شد یکی این بود که قطع رابطه‌ی تعهد الزاما شجاعت نیست بلکه شجاعت اینه که بتونی در یک رابطه بمونی و وفادار باشی.

 

شوخی

به نظرم انسان‌ها با هم شوخی می‌کنن که برای مدت محدودی وارد قسمتی از زندگی بشن که در شرایط عادی اجازه‌ی وارد شدن ندارن. به همدیگه حرفی بزنن که به طور معمول پذیرفته نیست و مجاز به گفتن‌اش نیستن. به طور موقت وارد مناطق ممنوعه و محافظت‌شده بشن و البته خیلی سریع هم بیان بیرون.

شوخی برای رابطه‌ی بین انسان‌ها لازمه که برای همدیگه قابل تحمل بشن. وقتی با کسی شوخی می‌کنیم در مدتی کوتاه طرف رو اذیت می‌کنیم اما از طرف دیگه برای طرف اعتباری ایجاد می‌کنیم. از این به بعد اون اعتبار کمک می‌کنه که طرف رو بهتر تحمل کنیم. اون چیزهایی از طرف که برای ما آزاردهنده هستن (و می‌تونن به رابطه لطمه بزنن) تا مدتی به چشم نمی‌یان چرا که ما هم متقابلا برای طرف آزار ایجاد کرده بودیم.

این طوره که کسانی که به دیگران اجازه‌ی شوخی محدود نمی‌دن به نوعی ایزوله می‌شن و امکان ورود محدود به قلمروشون رو از دیگران می‌گیرن. اولین نتیجه‌ی این قضیه اینه که نقطه ضعف‌ها و کاستی‌ها بیش‌تر به چشم می‌یان و اختلاف‌ها بیش‌تر دیده می‌شن چون که هیچ ابزاری برای ندیدن اختلاف‌ها به دیگران نداده‌ان.

توضیح: شوخی‌های الکی و بی‌مزه که تنها برای رفع تکلیف گفته می‌شن شوخی به حساب نمی‌یان. شوخی وقتی شوخی می‌شه و کاربرد داره که واقعا بتونه به شکل اعتبار برای فرد شوخی شونده جلوه کنه.

بیست و پنج دلار

نویسنده کتاب Making Things Work: Solving Complex Problems in a Complex World معتقده که بسیاری از کمک‌های غذایی که به کشورهای فقیر شده در کوتاه مدت موثر بوده (گرسنگی رو برطرف کرده) اما در میان‌مدت و بلندمدت اثر معکوس داشته‌اند. نمونه‌اش هم این بوده که در بعضی کشورها وقتی که برنامه‌ی رسوندن غذا انجام شده مشاهده کرده‌اند که بعد از مدتی رشد جمعیت هم متناسبا زیاد شده!

به طور کلی لازمه که وقتی که چنین کمک‌هایی انجام می‌شه ساختار اون جامعه و روابط بین افراد جامعه هم در نظر گرفته بشن. وقتی که شما به افراد کمک مستقیم می‌کنین درسته که دارین از گرسنگی لحظه‌ای نجات‌شون می‌دین اما در عین حال تمام ساختارهای اقتصادی موجود در جامعه (از جمله سیستم توزیع مواد غذایی) رو دور می‌زنین و همین باعث ضعیف شدن می‌شه. بعدتر مشاهده می‌کنین که همون ساختارهای ضعیف هم دیگه وجود ندارن و محصول اقتصادی هست وابسته به و مبتنی بر همون کمک‌ها. مثال‌اش هم این هست که داربستی موقتی برای ساختن یک ساختمون درست شده اما روند ساخت به خوبی انجام نشده و در نتیجه تکیه‌ی کل ساختمون به همون داربسته.

باید وقتی که کمک انجام می‌شه متناسب با ساختار موجود در جامعه باشه چنان که روابط اقتصادی رو تقویت کنه و نه افراد رو. برای نمونه پیشنهاد شده بود که کمک‌های غذایی به شکلی متمرکز عرضه بشه که افراد مجبور بشن برای به دست آوردن این کمک‌ها رقابت کنن و گاهی همکاری کنن چنان که به صورت تکاملی سیستم توزیع شکل بگیره (یا تقوبت بشه اگر که قبلا وجود داشته؛ با این که ممکنه باعث سودجویی هم بشه). در این صورت مطمئن هستیم که به سیستم شوک خارج از ظرفیتی وارد نکردیم که حالا به نقطه‌ی کار جدیدی بره که بیا و جمعش کن!

و اما چیزی که من در این زمینه پیدا کردم: سیستم وام‌های بدون بهره به افراد کارآفرین. یکی از نمونه‌هاش که خیلی نظر من رو جلب کرد کیوا بود (http://www.kiva.org) که به راحتی می‌شه وام‌های کوچیک اما موثری به نیازمندها داد که به احتمال قابل قبولی در پایان سال بازپرداخت می‌شه.

آقای محترم! خانوم محترم! به خصوص ساکنین آمریکای شمالی! با شما هستم! شمایی که برای یک گالن بنزین سه و هفتاد و پنج صدم دلار (دست کم) هزینه می‌کنین که با اس‌یووی رفت و آمد کنین! شمایی که برای یک بشقاب لابستر ده‌ها دلار می‌دین! شمایی که هر ماه هزار دلار می‌دین که بچه‌تون روزی سه ساعت بره کلیسا چیزمیز یاد بگیره! شمایی که برای اینترنت و تلویزیون خونه‌تون تا ماهی صد دلار هم می‌دین! بیست و پنج دلار بدین به یک کارآفرین در جایی از دنیا (هر جا که دوست دارین و هر رده کاری که مناسب می‌دونین) و ببینین که چه کارها که نمی‌کنه. لذت ببرین که ببینین با کمک شما یک نفر می‌تونه زندگی خودش و چند نفر دیگه رو بهبود بده.