در دبیرستان یک بار از بچهها پرسیدم که آیا ترجیح میدادهاند که به جای این که پسر بودن، دختر بودن؟ (نمیدونم چرا چنین سوالی به ذهنم رسید)
همه گفتن نخیر، خیلی قاطع هم گفتن. اما یک نفر گفت آره، ترجیح میداده دختر بوده. بعد از سالها به یاد اون جواباش افتادم. به دلیل و پیشینهاش کاری ندارم. شاید هم همینجوری سر به هوا یک جواب داده بوده. اما همین که در زمان دبیرستان چنین نظری رو اعلام کرده، هنوز برام جالبه.
Category Archives: پراکنده
well achieved
This is his name on LinkedIn: Kevin Abdollahzadeh, FIEAust, CPEng, NER, AIA, PhD, LEED AP, WELL AP, EDAC
he has published an update and these are the two comments under his update
Very well deserved Kevin Abdollahzadeh, FIEAust, CPEng, NER, AIA, PhD, LEED AP, WELL AP, EDAC . A great step forward
Congrats Kevin Abdollahzadeh, FIEAust, CPEng, NER, AIA, PhD, LEED AP, WELL AP, EDAC, you piece of shit
لالایی به ظاهر ساده
یک شب، سر میز شام، در یوتیوب موسیقی «گنجشک لالا سنجاب لالا» رو پیدا کردیم و خوشخوشان برای هامون پخش کردیم. در سکوت کامل گوش کرد و یک کلام حرف نزد. بغضی در گلوش شکل گرفت و همینطور که موسیقی پخش میشد، بغضش بیشتر و بیشتر میشد (برای قطع کردن موسیقی دیر شده بود). به جلو خیره شده بود و هر از گاهی به ماها نگاهی میکرد. به محض این که لالایی تموم شد، زد زیر گریه و انصافن هم سوزناک گریه کرد.
اون زمان شاید حدود دو سال سن داشت. اون شب اولین و آخرین باری بود که موسیقی لالایی رو براش پخش کردیم. اما از اون شب تا چند ماه هرشب، به اصرار خودش، ما براش همون لالایی رو میخوندیم تا خوابش ببره. انگار که سرش برای کمی غم میخارید.
سمیترین خصوصیت انسانی، یا یکی از سمیترینها
بالاخره بعد از عمری برای خودم به این نتیجه رسیدم که سمیترین و مخربترین خصوصیت چه در بزرگسالان و چه در کودکان که روح و روان و رابطه رو تخریب میکنه چیه: رقابتی بودن
با این که به طور معمول از بودن با بچهها لذت میبرم، یک گروه هستن که از بودنشون لذت که نمیبرم هیچ، عذاب هم میکشم و هرچی انرژی دارم رو هم از دست میدم: بچههایی که رقابتیاند، متاسفانه از سنین پایین هم وجود دارن و همه جا هستن
کنترل به مثابهی ابزار خوشحالی
یکی از چیزهایی که در دوران کرونا آزاردهنده است، اینه که هیچ ایدهای نداریم که کی تموم میشه. چرا؟
در کتاب Stumbling on Happiness by Daniel Gilbert میخوندم که در یک آزمایش، داوطلبها رو به دو گروه تقسیم کردن. به یک گروه یک شوک با ولتاژ بالا و یکسان وارد میکردن و به یک گروه دیگه همون تعداد شوک رو وارد میکردن، با این تفاوت که بیشتر وقتها ولتاژ پایین بود و فقط گاهی بالا بود. برای اون گروهی که شوک با ولتاژهای مختلف میگرفتن، این آزمایش بیشتر آزاردهنده بود، با این که شوک با ولتاژی برابر یا حتا کمتر از گروه اول گرفته بودن. علتاش این بود که پیشبینیای از شوک بعدی نداشتن و به همین ترتیب حس میکردهاند که کنترل به دستشون نیست.
در یک خانهی سالمندان، گروهی داوطلب (مثلن دانشجوها) میاومدن و با ساکنان وقت میگذاشتن. سالمندها به دو گروه تقسیم شدن. گروه اول میتونستن تعیین کنن که داوطلبها چه زمانی بیان و چه مدت بمونن و گروه دوم چنین انتخابی نداشتن. بعد از مدتی مشاهده کردن که گروه اول از نظر سلامتی جسمی و روحیه، در وضعیت بهتریاند. بعد از این که مطالعه تموم شده و نتیجهگیری کردهاند، کل برنامه رو تعطیل کردهاند و داوطلبها دیگه نیومدهاند. گروهی که بیشتر ضربه خورد، همون گروه اول بود. اونها کسانی بودن که اول کنترل داشتن و همین موضوع به سلامتیشون کمک کرده بود و بعد همین کنترل ازشون گرفته شده بود.
چرا ترجیح میدیم فوتبال تیم مورد علاقهمون رو زنده تماشا کنیم به جای این که برنامهی ضبط شدهاش رو ببینیم (حتا اگر نتیجه رو ندونیم؟). شاید همچنان اعتقاد داریم که هیجان و هورا و امید ما در برد تیم مورد نظرمون تاثیر داره و در نتیجه ما کنترل داریم. وقتی که برنامهی ضبط شده رو نگاه میکنیم، کنترل رو از دست دادهایم و دیگه لذتای نداره.
دوران کرونا هم همین طور شده. در یک وضعیت ناخوشایند گیر کردهایم. یا این که ته نداره، یا اگر هم داره، ما ازش خبری نداریم. همین نداشتن کنترل یکی از عواملیه که اضطراب، تنش و نا آرومی ایجاد میکنه. اگر میدونستیم که مثلن تا یک سال دیگه تموم میشه، شاید (دست کم از نظر روحی) راحتتر با قضیه کنار میاومدیم تا این که یک ماه دیگه این بساط جمع بشه، اما ما بیخبر باشیم.
دختر بهتره یا پسر بهتره؟
این بحثهای دختر بهتره/پسر بهتره، دختر بامزهتره/پسر بامزهتره، دختر آرومتره/پسر آرومتره، دختر جالبتره/پسر جالبتره، دختر شیرینتره/پسر شیرینتره و مشابهاش، شاید روی بزرگترها تاثیری نداشته باشه. بزرگترها خیلی راحت ندیده میگیرن و اهمیت نمیدن. اما روی بچهها تاثیر داره و تاثیرش میتونه بلندمدت هم باشه.
به نظر من این نگاه، با این که شاید هیچ نیت بدی پشتاش نباشه، کمی جنسیتزده است (البته نظر شخصی منه و شاید خیلیها مخالف باشن). به نظر من مهم نیست صحبتهای یکطرفهی ما در تحسین پسرها باشه یا دخترها. فرقی نمیکنه: وقتی داریم بین دو جنس فرق میگذاریم و بلندبلند تکرار میکنیم (به خصوص جلوی خود بچهها)، داریم تبعیض و جداسازی رو به صورت نامحسوس بهشون یاد میدیم. به نظرم داریم بهشون یاد میدیم که به صرف جنسشون با هم فرق دارن، فارغ از هر ویژگی دیگهای که میتونن جدای از جنسیتشون «کسب کنن».
به نظر من وقتی به همهی دخترها میگیم «چه قدر شما خوشگلی» و به همهی پسرها میگیم «چه قدر شما قوی/باهوش هستی»، شاید داریم به آرومی این ایده رو در ذهنشون میگذاریم که پسرها زشت/کریهاند و دخترها چلغوز/خنگاند. قبول دارم که با یک بار و دو بار شنیدن، یک بچه عوض نمیشه. اما از اون طرف وقتی بچه یک ورودی رو در تعداد زیاد و از تعداد افراد زیاد ببینه، تاثیر میگیره. نتیجهاش هم تا حدی میشه همون وضعیتای که زنان در دنیای فعلی دارن که هم به ضرر زنان شده و هم به ضرر مردان.
حالا شاید بگیم که شوخی میکنیم (و «ول کن بابا حوصله داری» یا «گیر دادیها»). بله، و همون طور که گفتم، بزرگترها خیلی راحت نادیده میگیرن (فوقاش به عنوان یک شوخی تکراری). اما بچهها الزامن فرق شوخی و جدی رو متوجه نمیشن و همین جملهها رو به معنای واقعی کلمه میگیرن. با حرفهای ما، وقتی به اثرش توجه نکنیم، یک پسر ممکنه ناخودآگاه در پس ذهناش این رو بنشونه که نچسبه یا جالب نیست یا آزاردهنده است و یک دختر هم ممکنه در پس ذهناش این رو بنشونه که که قوی نیست یا قابل اتکا نیست یا هوش کافی نداره.
برای این که صحبت من جور دیگهای برداشت نشه، اینطور خلاصه بگم:
- صحبتهای ما، چه به شوخی چه جدی، روی بچهها تاثیر میگذاره. تازه در مورد تاثیرش روی خودمون صحبتای نمیکنم.
- اگر به دنبال برابری جنسیتی هستیم، یکی از بهترین و سادهترین روشها کلام خودمون، به خصوص جلوی بچههاست. این که سعی کنیم تا جای ممکن، هیچ ویژگیای رو (به جز ویژگیهای فیزیولوژیک)، به صرف جنسیت به هیچ کدومشون نسبت ندیم.
دو دقیقه ول کن، فقط دو دقیقه
از دستشویی کناری صدای صفحه کلید میاومد. امان بده سر جدت.
چه معصیت بیلذتی مرتکب میشوند
به نظرم از جمله مصداقهای «معصیت بیلذت»، شوخیهای «این خانوما، این آقایون» است. نه مورد داره، نه خاصیت داره و نه حتا خنده داره.
میمونهایی که برای یک عروسک که فکر میکنند میمون مرده است، عزاداری میکنند
هر روز وزن کم میکنم
– من هم بعد از شما خودم رو وزن میکنم. وزنم همین جور کم میشه؛ نمیدونم چی کار کنم. بس که امسال توی خانواده مرگ داشتیم. در یک سال گذشته ده نفرمون مردن. همین طور پشت هم از بین میرن. دوست نزدیکم همین تازگی مرد… بله؟… پنجاه سال!… بله؟… آها، سرطان داشت… دوستم جوون مرد… ای بابا…
= …؟
– نه، زیاد نشده بود… کمتر هم شده بود…
= …
– امیدوارم. امیدوارم که زیاد بشه. نمیدونم… سگم هم سرطان داره….