معلم ادبيات ميگفت: «هنر واقعيت نيست، بازآفريني واقعيت است».
All posts by روزبه
سرزمین فرصتها
اسمش «باب» هست و چيزي حدود هفتاد سال سن داره. دانشجوي ليسانس در دانشگاه ماست و مدت زيادي هست كه در اين دانشگاه مشغول به تحصيل بوده. در جنگ ويتنام شركت كرده و در اونجا صدمه ديده. يكي از صدماتي كه ديده اينه كه تير به دستاش خورده و به همين خاطر كارايي لازم رو نداره (در اصل اهل نيويوركه، اما هواي سرد اونجا با وضعيت دستاش سازگار نبوده و در نتيجه به تگزاس اومده). يكي ديگه از صدماتي كه ديده اينه كه حافظهي بلندمدتاش رو از دست داده و در كنارش هميشه نوعي احساس گيجي داره (خودش از عبارت light-headed استفاده ميكنه). درس جاوا رو چهار ترم گرفته تا موفق شده بگذرونه و احتمالا در اين ترم موفق نخواهد شد درس سيپلاسپلاس رو بگذرونه چون نمرهي امتحاناش پايين بود. از اين ميگفت كه با خرج ادارهي مربوط به كهنهسربازها (يه چيزي تو مايههاي بنياد مستضعفان و جانبازان خودمون) به مدت شيش هفته در سيسييو نگهداري شده بوده (از قرار شبي بيست هزار دلار)، در عين حال به مدت سه ماه هم در بيمارستان نگهداري شده (كه هزينهي هر شب چهارصد دلار بوده) و يك خرج پزشكي ديگه هم داشته كه من يادم نميياد. در مجموع حدود يك ميليون دلار هزينهي درماناش شده بوده!
حالا فهميدين كه آمريكا به جز نيت خير چيز ديگهای در سر نداره؟
تلخي
جالبه كه تلخترين خاطرههاي زندگيام، موندنيترينها هم بودهان. چيزهايي كه بعد از گذشت سالها، شايد ده و يا حتا بيست سال، هنوز هم يادآوريشون تنم رو ميلرزونه، عصبي ميشم و به حالتي ميرسم انگار كه همين تازگي اون اتفاق افتاده باشه. اين شرايط براي خاطرات خوب صادق نيست. نميدونم كه خاطرات بد چه تاثيري در مغز ميذارن كه يادآوريشون قدرت خيلي زيادي در تداعي اون زمان داره در حالي كه خاطرات خوب الزاما اون قدرت رو ندارن.
به هزار و يك دليل
هنوز هم ميگم (و جدي هم ميگم): شايد رئيس جمهور ما باهوشتريني باشه كه تا به حال داشتيم.
حماقت
– يه سوال هم داشتم كه در فلان فصل هوای شهرتون چه طوريه؟
* اون موقع هواش سرد نيست و شبيه تهرانه. البته اين سوال احمقانهايه، چون هر موقع بخواي مسافرت بكني، كافيه به سايت weather.com سر بزني و هوا رو ببينی.
(البته با توجه به امكانات موجود، سوال احمقانه است؛ اما شايد جواب هم كم احمقانه نيست، چرا كه ميشد به راحتي تعداد زيادي از جملهها حذف بشن، منظور رسونده بشه و احمقانه بودن سوال تاكيد نشه).
ظرفيت آدمها رو ميشه با جوابهاشون به سوالهاي احمقانه يا مشكوك به احمقانه سنجيد. هرچه قدر كه ظرفيت بالاتر بره، جوابها متينتر و متواضعانهتر ميشن و برعكس.
آلبانی
شخصي كه از آلباني ديدن كرده بود اين طور ميگفت: «در كنار جاده و در داخل مزرعهها ميديديم كه به مقدار خيلي زياد تپههاي كوچيكي ساخته شده. از راننده پرسيديم كه اينا چي هستن و راننده گفت كه اينها سنگر هستن؛ چون رييس جمهورمون ميگه كه ما دشمنان زيادي در دنيا داريم و اينها هر لحظه ممكنه كه به ما حمله كنن، به همين دليل بايد براي مقابله با اين دشمنها آماده باشيم».
آشنا نيست؟
وقاحت روزگار
كار رو به جايي رسوند كه من بايد به يكي از سربازان جنگ ويتنام سيپلاسپلاس ياد بدم.
– شما از كدوم كشور هستين؟ – من؟ ايران!
به سلسله سوالهاي قبلي كه بايد جواب ميدادم، اين هم اضافه شد:
اين رييس جمهور شما چي كار به كار همجنسگراها داره؟!
وصفالحال آزمايشگاه رباتيك
يك سوال جدي
شما مينيبوس رو چه طوري مينويسين؟ شايد به صورت مينيبوس يا مينيبوس مينويسين؟ عجيبه… هركاري ميكنم، هيچ كدوم از اين روشهاي نوشتن اين كلمه آشنا به نظر نمييان.