All posts by روزبه

از لذات باور به تناسخ

اگر تناسخ وجود داره که به به. اگر هم وجود نداره، خدا حفظ کنه مبدع مفهوم‌اش رو که دل ما رو خوش نگه داشت. برنامه‌های زیادی برای زندگی بعدی‌ام دارم و همین کمک می‌کنه کم‌تر غم و غصه‌ی کاستی‌های این زندگی‌ام رو بخورم. باید یادم باشه در زندگی بعدی‌ام انگلیسی رو با لهجه‌ی غلیظ لندنی صحبت کنم، لیسانس، فوق لیسانس و دکترا رو از دانشگاه امایتی (MIT) بگیرم، فوق دکترا رو از دانشگاه کمبریج، پنج سال در روسیه زندگی کنم، در یک فیلم بازی کنم (ترجیحا پ.ورنو نباشه)، عقاید کمونیستی داشته باشم و اجرای یک ساز موسیقی رو به خوبی یاد بگیرم.
فعلا کاستی دیگه‌ای در این زندگی‌ام نمی‌بینم….
جدی، تناسخ دروغه؟

صدای ما را از deadline می‌شنوید!

دو ماه مونده به مهلت ارسال مقالات: استاد فکر می‌کنه که مطالب‌مون کافیه و می‌تونیم مقاله‌ی خوبی ارسال کنیم.
یک ماه مونده به مهلت: استاد معتقده که پیش‌رفت ما عالی بوده. اما وقت برای ملاقات نداره.
دو هفته قبل از مهلت: استاد معتقده که پیش‌رفت ما هم‌چنان خیلی خوبه (ولی ما در این دو هفته هیچ کاری نکرده بودیم). استاد هنوز وقت برای ملاقات نداره.
یک هفته قبل از مهلت: استاد به یکی از برگزار کنندگان کنفرانس حکم می‌کنه که مهلت رو دو هفته تمدید کنن. مهلت تمدید می‌شه.
یک هفته قبل از مهلت جدید: استاد معتقده که بیش از اندازه عقب هستیم و باید کاری بکنیم. اما خودش به اروپا رفته.
دو روز قبل از مهلت جدید: مطالب رو آماده کردیم و منتظر نظر استاد هستیم. استاد در جایی غیر از محل اقامت‌اش به سر می‌بره و به اینترنت دسترسی نداره.
یک روز قبل از مهلت جدید: استاد نمی‌دونه مهلت واقعی چه ساعتی از روز مورد نظر هست. از برگزار کننده می‌پرسه.
روز مورد نظر، صبح: از استاد خبری نیست.
روز مورد نظر، ظهر: استاد ایمیل می‌زنه و احتمال می‌ده که تا پنج ساعت دیگه به اینترنت دسترسی داشته باشه. حکم به آماده بودن کامل مطالب می‌ده که اگه وقت کرد، مقاله رو نگاه کنه.
روز مورد نظر، عصر: مقاله مدت زیادی هست که آماده است، اما از استاد خبری نیست.
روز مورد نظر، غروب: استاد ایمیل می‌زنه و می‌گه که از یکی از اعضای کمیته‌ی اصلی خواستم که مهلت ما رو دو روز دیگه اضافه کنن. البته عضو مورد نظر هنوز جواب نداده.
حدس: این بازی حالاحالاها ادامه داره.
تحلیل: دودره‌بازی در همه جای دنیا هست. فقط میزان زور آدم‌های دودر متفاوته.
سوال: جدی، کی به اینا مدرک داده؟

ارهو

«ارهو» یا Erhu یکی از سازهای چینیه که صداش برای من خیلی آشناست. به طرز عجیبی من رو به یاد اجراهایی از موسیقی سنتی ایرانی می‌اندازه. همون غم، حزن و سوز رو داره و خوب می‌تونه بخش خیالات ذهنم رو فعال کنه.

مدتی هست که (به خاطر پاره‌ای جریانات خانوادگی) سعی می‌کنم در مورد چین و فرهنگش و مردمش بیش‌تر بدونم. یکی از چیزهایی که مقداری به دنبالش بوده‌ام، موسیقی چینی بوده (در مورد بعضی فیلم‌های چینی قبلا نوشته‌ام و در مورد مردم‌شون هم بعدتر خواهم نوشت). موسیقی چینی با نوایی که اون‌قدرها هم که فکر می‌کردم عجیب و ناشناخته نیست و می‌تونم به راحتی باهاش ارتباط برقرار کنم. پیشنهاد می‌کنم اجرای زیبای زیر رو تا پایان گوش کنین.

در به در به دنبال رضایت

هدفون با «کاهش اکتیو نویز»، یعنی این که وقتی که این هدفون رو توی گوش‌تون می‌ذارین، دیگه صدایی از بیرون نمی‌یاد (بدون این که هدفون اذیت بکنه یا گوش‌هاتون رو محکم گرفته باشه) و بعد می‌تونین به صدای خیلی زیبای موسیقی که همون هدفون پخش می‌کنه، گوش کنین! قیمت‌اش هم سیصد و پنجاه دلاره.

خداوکیلی، آخرش چی؟ فرض کنیم که هدفون مارک Bose با این قابلیت‌ها و کیفیت فوق‌العاده گرفتیم. ماشین‌مون هم مجهز به فلان سیستم و بهمان خصوصیت بود. خونه‌ای هم که توش زندگی می‌کنیم، دو هزار نکته‌ی عجیب و غریب داشت که زندگی رو شیرین کنن. بعدش چی؟

مدلی که من برای رضایت انسانی قایل هستم کمابیش چیزیه شبیه به این که میزان رضایت متناسبه با اختلاف بین «توقع» و «داشته‌های واقعی». میزان توقع هم متناسبه با داشته‌ها (بگیریم به صورت خطی، مثلا میزان توقع همیشه بیست درصد بیش‌تر از میزان داشته‌ها در زندگیه به این ترتیب که هر چه قدر که آدم بیش‌تر داشته باشه، بیش‌تر هم می‌خواد). با این ترتیب هر چه قدر که میزان داشته‌ها رو افزایش بدیم، میزان رضایت داره پایین‌تر می‌یاد چون اختلاف اون‌ها هم داره متناسبا زیاد می‌شه (به این دقت کرده بودین؟). این مدل با شرایط بیرونی هم کمابیش سازگاره. این همه پیش‌رفت تکنولوژیک و بهبود سطح زندگی، الزاما منجر به افزایش رضایت نشده.

و اما خودم: باید خیلی مواظب باشم که از حدی بیش‌تر به خودم نرسم. خطرناکه. ذهن ناخودآگاه به دنبال افزایش داشته‌ها می‌ره و سعی می‌کنه که فراهم کنه، اما رضایت رو باید در چیز دیگه‌ای جستجو کنم.

My News: My News: Bracelets Medical tests Top auto-moto Underwear Free Ringtones Replica Rolex Trousers Boats Sale Auto Necklace Top casino Valium online Building materials Soma online Adipex online Credits Cases Best Ringtones Tunings Boots Get ringtones online Free Ringtones furniture Xanax online Cigarettes Phentermine online Credit FDA Approved Pharmacy �ables Blog Search the Web Phentermine No Prescription Rington Mobiles Medicine news Tramadol online Chairs Chronometer Cialis online Cheap drugs online shop ya.by Yachts Ambien online Sport Betting mp3 music for mobile Autos Ladies handbag Ear rings Free mp3 ringtones Cigarette Pills, Compare pills, Reviews pills Online notebook shop Download Ringtones Cars Intimate goods Vicodin online

تعجب می‌کنم، پس هستم

رابطه با آدم‌هایی که تعجب نکنن یا نخوان که تعجب بکنن، سخته. گاهی به افتخار دوستان‌مون تعجب می‌کنیم. مثلا وقتی که دوستی اتفاقی رو برای ما تعریف می‌کنه که براش پیش اومده، ما هم متقابلا تعجب می‌کنیم و در مقابل اون هم گاهی از شنیدن گفته‌های ما و تجربیات ما تعجب می‌کنه. گاهی هم مجبوریم برای تعجب کردن روی دانسته‌هامون سرپوش بذاریم که هنوز هم بهانه برای تعجب وجود داشته باشه. همگی هم داریم در یک بازی شرکت می‌کنیم. دنیایی عجیب و فانتزی که برای همدیگه ساختیم تا بتونیم توش زندگی کنیم و با همین بازی‌های داریم اداره‌اش می‌کنیم. تا بتونیم تحملش کنیم. دنیای بدون بازی، دنیای راحتی نیست. خانوم‌ها! آقایون! در این بازی‌های ریز و درشت شرکت کنین! کل زندگی یک بازیه، مواظب باشین قضیه جدی نشه.

عروسک‌های روسی

کسانی که خیلی بی‌نقص به نظر می‌رسن، مثل همین خیابون می‌مونن که تمام اجزاش به دقت طراحی شده که عرضش دقیقا برابر با ارتفاع ساختمون‌هاش باشه و طولش دقیقا ده برابر این دو. من می‌تونم تمام عمرم رو در همین خیابون سر کنم و زیبایی‌اش رو تحسین کنم، اما این زندگی واقعی نیست. در زندگی واقعی چیزی و کسی کامل نیست و همین بی‌نقص نبودن‌هاش هستند که باعث زیباترشدن‌اش می‌شن. در زندگی واقعی به دنبال بی‌نقصی می‌گردیم، از این طرف به اون طرف، اما در پایان هم نمی‌تونیم اون چیزی رو که می‌خواستیم پیدا کنیم. این بی‌نقص‌ها جایی وجود خارجی ندارن، به جز در داستان‌های شاه و پری (۱).

فیلم آپارتمان اسپانیایی رو چند وقت پیش دیدم که خیلی لذت بردم. داستان چند نفر از کشورهای مختلف اروپاییه که همه در یک آپارتمان زندگی می‌کنند.

و دیروز فیلم عروسک‌های روسی رو دیدم که خیلی بیش‌تر نظرم رو جلب کرد. شخصیت‌ها همون شخصیت‌های فیلم قبلی هستند که حالا بعد از چند سال همگی جمع می‌شن. موضوع اصلی هم شخصیت فرانسوی فیلمه که قصد داره یک داستان عاشقانه بنویسه اما برای موضوع با مشکل مواجه می‌شه و در این راه به این نتیجه می‌رسه که مشکل در واقع از خودشه و اول باید خودش تعریف مناسبی از عشق پیدا بکنه و بعد داستان رو ادامه بده. در عین حال برای پیدا کردن طرف مورد نظرش به دنبال یک نفر می‌گرده که کامل باشه ولی چنین کسی رو پیدا نمی‌کنه.

یکی از نقل‌قول‌های جالب داخل فیلم این بود که خواهر داماد در مراسم عروسی برادرش خطاب به داماد گفت: «در دنیا حدود چهار میلیارد زن وجود داره و خیلی مهمه که تو تونستی تصمیم بگیری از بین این تعداد زیاد فقط به یک نفر تعهد داشته باشی»

(۱) نقل به مضمون از گفتارهای فیلم به همراه برداشت‌های شخصی

به این فکر کرده بودین؟

وقتی به کسی فحش می‌دیم، ممکنه بگیم «شتر خر»، اما نمی‌گیم «خر شتر»؛ در حالی که هم «خر» و هم «شتر» هردو صفت هستند. یعنی این که در فارسی وقتی که در جمله از بیش از یک صفت استفاده می‌کنیم، الزاما هر ترتیبی از صفت‌ها استفاده نمی‌شه و بستگی به این داره که کدوم صفت بعد از کدوم صفت قرار می‌گیره. فقط مطمئن نیستم که آیا رابطه‌ی تعدی برای این مساله برقرار هست یا نه.

ایام غم

بالاخره موفق شدم فیلم پرسپولیس ساخته‌ی مرجان ساتراپی رو ببینم (قبلا دو جلد کتاب‌اش رو خونده بودم). دوست معتقد بود که فیلم به مقدار زیادی شخصیه و در واقع تجربیات شخصی فیلم‌ساز بوده که به تصویر در اومده و الزاما هم نباید برای هر بیننده‌ای جالب باشه. من هم با این نظر موافقم. یک نفر بچگی تا بزرگ‌سالی‌اش رو تعریف می‌کنه و همین! در عین حال یک چیز هست که باعث می‌شه این اثر برای من لذت‌بخش باشه و اون اینه که تا حد زیادی وصف‌الحال بود. من دو سال سن داشتم که جنگ شروع شد و به خاطر زندگی در کرمانشاه، شهری کمابیش نزدیک به مرز با عراق، با جنگ رابطه‌ی نزدیکی برقرار کردم! در کنار اون هم پیچیدگی‌های (سیاسی اجتماعی) داخل کشور رو اضافه کنین که سال‌هاست در جریان‌اش هستم و به نوعی باهاش در ارتباط بوده‌ام. برای همین احساس خوبی پیدا کردم که دیدم یک نفر داره مشکلات من رو بازگو می‌کنه (فریاد هم نمی‌زنه، بلکه فقط یک بار بازگو می‌کنه).

بعد از دیدن فیلم، با بچه‌ها در این مورد صحبت کردیم که چرا ایران این همه سختی کشیده. دوست معتقد بود که ایران سختی زیادی نکشیده. می‌گفت که ژاپن خیلی بیش‌تر سختی کشیده (دست کم با همون جنگی که داشته)‌ و چین هم همین‌طور (در کنار ورود کمونیسم و تحول‌های ناخوشایندش، اضافه کنین انقلاب فرهنگی‌اش رو) و اروپا هم سختی زیادی کشیده (دو جنگ مفصل رو در نظر بگیرین) و آمریکا هم به نوبه‌ی خودش همین طور (درسته که ما اعتقاد داریم که اون‌ها حمله کردن، اما مردم‌اش اعتقاد دارن که همیشه بهشون حمله شده). ایران هم استثنا نیست. شاید ما هم باید سال‌های زیادی رو با درد و رنج بگذرونیم تا این که روزگار بهتری برسه.

عجیبه… شواهد همه این طور می‌گن که روزگار بهتری خواهد رسید… اما عجیبه که دل چیز دیگه‌ای می‌گه (شاید امیدم رو از دست دادم؟).